iran-emrooz.net | Fri, 22.09.2006, 3:56
نامه به آمریکا
اکبر گنجی
|
پنجشنبه ٢١ سپتامبر ٢٠٠٦
توضیح: مطلب زیر متن کامل مقاله آقای اکبر گنجی است که توسط ایشان در اختیار ایران امروز قرار گرفته است. این مقاله با اندکی اختصار به زبان انگلیسی در روز ٢١ سپتامبر ٢٠٠٦ در واشنگتن پست به چاپ رسیده است.
ایران چه میخواهد؟ چه تصوری از ایران بهینه است؟ آیا ایران در حکومت آن خلاصه میشود؟ شایسته است که ایالات متحده چه سیاستی در قبال ایران پیش گیرد؟ کوشش میکنم در این گفتار به این پرسشها پاسخ دهم. پیشتر لازم است بگویم که سفر من به ایالات متحده که در فاصلهی کوتاهی پس از آزادی از یک دورهی شش سالهی زندان صورت گرفته است، به نیت ارائهی پیام جنبشی است که حاملان آن در تلاشند تا در کشور ارزشهایی نظیر دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و آزادیهای مدنی را نهادینه سازند و این امکان را به وجود آورند که ایران نقشی شایسته و در خور ظرفیتهای فراوان خود را در برقراری صلح، ثبات و توسعهی پایدار در منطقه و در سطح جهانی ایفا کند. تحقق این آرمان در گرو همدلی و همراهی بقیهی اعضای خانوادهی بزرگ جهانی و بویژه کشور پهناور و قدرتمند ایالات متحده است که در زمانهی کنونی نقش عمدهای را در شکل دادن به روند های بین المللی ایفا میکند. اگر صدای این جنبش شنیده و جدی گرفته شود، راه صلح و دموکراسی هموار خواهد شد.
از ایران نباید فقط صدای حکومت آن را شنید. ایران در حکومت خود خلاصه نمیشود. اصولا هیچ حکومتی آینهی تمام نمای مردمی نیست که بر آنان حکم میراند. کژنمایی تصویری که حکومت از مردم میدهد، در دیکتاتوریها از حد معمول میگذرد. تحریف در دیکتاتوریهای ایدئولوژیک به افراط میرسد. در این دیکتاتوریها مردم و تاریخ و سنت آنان را از نو تعریف میکنند و تعریف خود را بهعنوانِ تعریف حقیقی جا میزنند. کسی که در این تعریف نگنجد، خائن به خلق تلقی میشود. دستگاه دیکتاتوریِ ایدئولوژیک، رو به بیرون، خود را بسیار یکپارچه جلوه میدهد. مدام تبلیغ میکند که تمامی مردم، به جز عدهای که به اصطلاح فریبخوردهاند، پشت سر نظام ایستاده است. این خصوصیات را به نحو بارزی در رژیم ایران میبینیم. آنگاه که نیروهای آزادیخواه با افکار عمومی جهانی سخن میگویند، طبعا مایلند این خواست را در میان بگذارند که تصویر نظام یکپارچه و مردمی که همه گوش به فرمان رژیم هستند، تصویری کاملا تحریفشده است.
مردم ایران زمانی به رژیم برآمده از انقلاب ضد سلطنتی امید بسته بودند. در راه انقلاب فداکاری کرده بودند و این خوشبینی را داشتند که همه چیز بهتر خواهد شد و دورهی ناملایمات و ندانمکاریها به زودی به پایان خواهد رسید. آنان اما در این مدت چیزی جز فشار بر خویش و جهالت در مدیریت اجتماعی ندیدند. فاصلهی مردم با حکومت از همان روزهای آغاز پیروزی انقلاب مشخص شد. مردم عدالت و آزادی میخواستند، رژیم اما فقط در اندیشهی ارزشهای ایدئولوژیک خود و تقسیم قدرت میان یک اقلیت ایدئولوژیک بود. رژیم به جای گشودن خویش به روی همهی نیروهای اجتماعی خود را بست و به انتقادها با سرکوب پاسخ داد، سرکوب به توسط گروهی خشکمغز و تحریکشده، که به آنها میگفتند مخالفان میخواهند دین را از میان ببرند و کشور را به دست بیگانگان بسپارند. به زودی زندانها پر از زندانی شد. دو سال پس از پیروزی انقلاب اختناق خونباری بر کشور حاکم شد. در میان گروهی از مردم باز این تصور قوی بود که این وضعیت گذراست، باید به سازندگی پرداخت و امید داشت که سرانجام آرامش و عقلانیت برقرار شود و دورهی آزادی فرارسد. جنگ با عراق به نفع حاکمیت شد. از جنگ برای پراکندن تخم تعصب کور در میان مردم استفاده کردند. اگر کشور با خرد مدیریت میشد، این جنگ ۸ سال طول نمیکشید. رژیم اما در پیشبرد جنگ، فقط به قدرت و انگیزههای ایدئولوژیک خویش فکر میکرد. زمانی از جنگ دست کشید، که کشور در آستانهی ورشکستگی کامل بود.
انقلاب به تاریخ مخوف زندان سیاسی در ایران پایان نداد. آزار و شکنجه شدت بیشتری گرفت. دو سال از انقلاب نگذشته بود، که رژیم هر روز در رسانههایش بی هیچ شرمی فهرست طویل اعدامشدگان را اعلام میکرد. پایان جنگ را با کشتار سراسری زندانیان سیاسی همراه کردند. خواستند با کشتار مسئلهی زندان سیاسی را حل کنند. مسئله همچنان باقی ماند. وحشت بزرگ، خفقانی را که مطلوب رژیم بود، ایجاد نکرد. جامعه تب و تاب خود را حفظ کرد.
پس از جنگ باز هم این امید پدید آمد که شاید دیگر دوران تعصبات به پایان رسیده باشد و شاید دیگر رژیم بپذیرد که مردم زندگی میخواهند و لازمهی زندگی آزادی و شادی و برخورداری از حداقلی از امکانات رفاهی است این امید بود که از جمله در جنبش اصلاحطلبی، که با انتخاب محمد خاتمی به ریاست جمهوری در حاکمیت نیز جای پایی پیدا کرد، بازتاب یافت. در دورهی دوم ریاست جمهوری خاتمی این امید دیگر زایل شده بود. خاتمی رئیس جمهور بود، اما رژیم از همان دورهی ، اول با دست باز سرکوب دانشجویان و روشنفکران و زنان و کارگران و اعتراضات تودههای عاصی را پیش میبرد. در این دوره بود که قتلهای زنجیرهای روشنفکران و مخالفان فراز تازهای گرفت. کشتار مخالفان علاوه بر زندان در بیرون از زندان نیز رویهای بود که از همان ماههای اول به قدرت رسیدن رژیم، معمول شده بود. باندهایی شکل گرفتند که بدون ترس از هیچ مجازاتی مخالفان را میریودند و آزار میدادند و میکشتند. در مقطعی که عنوان قتلهای زنجیرهای زبانزد شد، آشکار شد که باندهای آدمکش از بالاترین مراجع امنیتی دستور میگرفتهاند. معلوم شد که آدمکشی یکی از کارکردهای طبیعی و معمول دستگاه است و به هیچ رو پدیدهای حاشیهای یا احیانا ناشی از خودسری محسوب نمیشود.
امیدی که اصلاحطلبی ایجاد کرده بود، بسی زود زایل شد. دورهی اصلاحطلبی به پایان رسید و شکاف مردم و حاکمیت، که تصور میشد با سیاستهای اصلاحی پر خواهد شد، بازتر شد. اساس سیاست رژیم برای بقا اکنون سه چیز است: ۱.سرکوب شدیدتر مردم ، ۲. استفاده از پول نفت، که مدام بر حجم آن افزوده شد و همچنان میشود، به صورت پخش و پلا کردن رشوهوار آن، ۳. نقش بالاتر استراتژی نظامی در کل استراتژی قدرت و در رابطه با آن قدرتگیری بیشتر امرای نظامی و حضور آنها در همهی عرصهها از جمله فرهنگ و اقتصاد. تأکید رژیم برای دستیابی به تکنولوژی اتمی تابع نظامی شدن بیشتر استراتژی قدرت است.
رژیم ایران رژیمی چون رژیم صدام حسین نیست. این رژیم، به دلیل این که از دل یک انقلاب درآمده و در کشوری به قدرت رسیده که مستبدان بر آن حکومت کردهاند، اما تاریخ سیاست در آن در کودتاهای نظامی و حضور تانکها در خیابانها خلاصه نمیشود، از آغاز وارد تعاملی با جامعه شده که علیرغم آن که معادلات آن ایدئولوژیک است و به هیچ وجه به نفع مردم نیست، سیمای آن را شبهدموکراتیک کرده است. شگرد حکومتگران در ایران سرکوب مردم به نام خود مردم است. آنان سرکوب میکنند، رشوه میدهند و از تلاش برای داشتن جای پایی در جامعه بازنمیایستند. آنالیز آمارهایی که از انتخابات مختلف در ایران داریم، نشان میدهد که این رژیم میتواند روی حمایت حدود ۱۰ درصد از مردم حساب کند. این نیرویی عظیم است، بویژه وقتی که با تواناییهای حیرتآور تبلیغاتی روحانیون حاکم ترکیب شود. این نیرو ناچیز است، اگر فضای سیاسی شکننده شود و نیروهای دموکراتیک بتوانند بحران هژمونی در جامعهی ایران را به نفع خود حل کنند.
اندیشهی کنار گذاشتن رژیم ایران از طریق نظامی سادهنگر و به شدت خطرناک است. بخش بزرگی از مردمی نیز که نیروی حامی رژیم نیستند، دخالت نظامی از بیرون را دخالت در کشور خود تلقی کرده، آن را نقض استقلال ایران دانسته و به مخالفت با آن برخواهند خواست. به نظر من ایالات متحدهی آمریکا در حل مسائل خود با رژیم ایران، نباید هیچ لحظهای حساسیتها و خواستههای مردم ایران را از نظر دور دارد. فکر کردن به مردم ایران، از جمله ایجاب میکند که برای رفع کدورتهای تاریخی و سوِتفاهمها تلاش شود. مردم ایران نیز بایستی تصویری واقعی از ایالات متحده داشته باشند و به بازخوانی انتقادی تاریخ مناسبات با آمریکا بپردازند.
به نظر من کشورهایی چون ایران، برای حل اختلافهای واقعی یا سوءتفاهمهایی که میان آنها و دولت ایالات متحده وجود دارد، میباید توجه بیشتری به حس آزادیخواهی مردم ایالات متحده و حس همبستگی طبیعیای که آنان با آزادیخواهی، عدالتخواهی و استقلالطلبی دارند، مبذول کنند. بر سر حق همگانی برای دستیابی به سعادت و این که سعادتمندی امتیاز طبقات و ملل خاصی نیست و پایداری آن در گرو سعادت همگانی است، به سادگی میتوان توافق داشت. در همین جا لازم است بگویم که این تصور غلط است که گویا درکی که مردم کشورهایی چون ایران از شادی و سعادت دارند، به کلی متفاوت از درک مردم آمریکا یا اروپاست. موقعیتهای وجودی انسانها اشتراکات و شباهتهای فراوانی دارند. احساس درد در میان آدمیان مشترک است و انگیزهها برای غلبه بر دردها و رنجها به یکدیگر شبیه هستند. همه آرامش، آسایش و شادی میخواهیم و در صورت برخورداری از سلامت عقلی و پاکیزگی اخلاقی از جنگ بیزار هستیم. همه هر آنچه را که مانع حرکت آزاد ما و بیان آزادانهی عقایدمان میشود، بد میدانیم. فرهنگها و سنتهای مختلف باعث میشوند از مفهومهای مختلفی برای بیان خواستههایمان استفاده کنیم، تأکیدهای خاصی در پیگیری خواستههایمان داشته باشیم و طبعاً ملاحظات خاصی. اینها مانع دستیابی به راهحلهای مشترک و مشابه بر سر مسائلی که برای ساکنان کره ما مطرح است، نیست.
تجربهی تاریخ کشورها و ملتها نشان میدهد که در سیر طولانی بلوغ یافتن خرد انسانی و درسآموزی نقادانه از رفتار های گذشتگان و به محک زدن اندیشه های نو، واگرایی در شیوه های عمل و در حوزهی نظر تا حد زیادی جای خود را به همگرایی در اخذ و انتخاب مدلهای بهینه برای بهبود بخشیدن به حیات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ابناء بشر، از هر قوم و نژاد، بخشیده است. یک نمونهی مثال زدنی در این زمینه مفهوم تاسیس نظام سیاسی با تکیه بر قانون اساسی است. تاریخ آمریکا با ایدهی تأسیس درآمیخته است. مردم ایالات متحده شالودهی کشور خود را با اندیشهی تأسیس پی ریخته و دستشان برای انتخاب ارزشها باز بوده است.
تجربهی تأسیس نظامی متکی به قانون اساسی در ایران معاصر نسبتا نوپاست و با انقلاب مشروطیت، که امسال صدمین سالگرد آن را جشن گرفتهایم، همراه بوده است. ما هنوز در حال تأسیس هستیم ، طبعاً از صفر نمی آغازیم و به عنوان ملتی کهن سال نمیتوانیم به ارزشهای پیشینیان خود بی تفاوت باشیم. ما در تاسیس گری در درون خودمان نیاز به تفاهم داریم . انتظارمان از جهانیان نیز تفاهم است.
گفتیم که ما نیز در حال تأسیس هستیم. انقلاب 1357 ایران نتوانست ایدهی تأسیس در انقلاب 1285 را به درستی پی گیرد. قدرت سیاسی و ایدئولوژیکی که بر آن غلبه یافت، مانع از آن شد که مردم ایران آزادانه راهها وشیوههای سعادتمند شدن خود را برگزینند. ایدئولوژی رسمی حکومت فقها در ایران، همهی انسانها را صغیر میداند و معتقد است مردم بدون سرپرستی روحانیون رفتارهایی چون اطفال و دیوانگان دارند. به نظر حکومتگران، مردم وقتی صالح هستند که گوش فرمان بالا باشند. تصور کنید ایدهی "شبان-گوسفند" که ایدهی شناختهشدهای در کلیسای مسیحی است، یکسر به جهان سیاست انتقال یابد. هر انسان آزاداندیشی فوراً نابهنجاری این ایده را درک میکند. ایدئولوژی رسمی حکومت ما پیاده کردن چنین ایده ای در حوزه سیاست است. این ایدئولوژی مخصوص جهان اسلام نیست. همهی اشکال بنیاد گرایی – اسلامی، مسیحی، یهودی، سیک و هندو غیره – در تحقیر مردم و رد و نفی حق آنان برای آزاد بودن اشتراک نظر دارند. مبارزهی آزادی خواهان با کسانی که مردم را بیشعور می دانند و بیشعور میخواهند، مردم را لایق آزادی نمیدانند، تحقیرشان میکنند و میخواهند به شکلهای مختلف، از نَرم گرفته تا سخت و خشن بر آنان سروری کنند، مبارزه ای در بُعد جهانی است و به کشور خاصی منحصر نمی شود.
ما در ایران در حال تفکر، جمع کردن نیرو، آگاهگری و کسب انرژی و شور برای تأسیس تازهای هستیم، نه از راه اعمال قهر، بلکه از راه یک مبارزهی دموکراتیک صلحآمیز. ما در این مبارزه به حمایت معنوی و اخلاقی همهی جهانیان خاصه مردم ایالات متحدهی آمریکا نیازمندیم. خواست اول ما این است که صدای آزادیخواهی و صلح طلبی ما شنیده شود. خواست ما این است که تصور نشود حاکمان بر جامعهی ما، کل جامعهی ما را نمایندگی میکنند. ما امیدواریم جهانیان دریابند، که دین حاکمان ما شاخصِ دیانت مردم ایران نیست. دینداران پارسا همگی با آزادیکشی و بیدادگری رژیم مخالفند و میان دیانت با آزادی و حقوق بشر منافاتی نمیبینند. خواست ما این است که آمریکا در طراحی هر سیاستی در قبال رژیم ایران، به طور اکید منافع جامعهی مدنی ایران را در نظر گیرد و با دقت ویژهای به سخنان نیروهایی از این جامعه گوش دارد که نگران آن هستند که مبادا سیاست مهار بحران، خود بحرانزا شده و به جنگ منجر شود. نگرانی نیروهای صلحدوست در ایران واقعی است. ما مطمئن هستیم که بروز جنگ تازهای در خاورمیانه، این بار در کشور وسیع و پرجمعیت ایران، هم فضای منطقه را آشفتهتر خواهد ساخت، هم جهان را ناآرام و نامطمئن خواهد کرد و هم شانس ما را برای یک تأسیسگری دموکراتیک و صلحآمیز زائل خواهد نمود. امید ما این است که از نمونهی عراق به حد کافی درس گرفته شود.
بنیاد گرایان با سوءاستفاده از احساسهای دینی، در صدد دامن زدن به جنگ میان مسلمانان و مسیحیان اند. صلح طلبان آزادیخواه ایران و آمریکا، کل غرب و کل منطقهی خاورمیانه و نزدیک بایستی بنیادگرایان مسیحی و مسلمان و یهودی را منزوی سازند.
ما با تشنج طلبیهای رژیم ایران مخالفیم. در عین حال با دیپلماسیهایی در قبال این رژیم نیز که ممکن است جنگ را به مردم ما تحمیل کنند، مخالف هستیم. ما همچنین با سیاست هایی از نوع تحریم اقتصادی که ضرر وفشار آن متوجه مردم ایران باشد، به هیچ روی موافق نیستیم.
ممکن و مطلوب آن است که مسائلی که بین دو کشور وجود دارد، از راه مذاکرهی مستقیم حل شود. هم به نفع ایالات متحده، هم به نفع ایران و هم به نفع صلح در منطقهی خاورمیانه است که صلحطلبان جهان اسلام وجهان غرب به استفاده از این امکانها رو آورند و این کار را آن چنان علنی و در برابر چشم همگان صورت دهند که کارشکنی جنگ طلبان در این زمینه نه به تشنجهای بیشتر، بلکه به انزوای بیشتر آنها منجر شود. آزادیخواهان ایران مخالف دیپلماسی پنهان هستند. دیپلماسی پنهان به ضرر مردم و مبارزات ما برای آزادی و حقوق بشر تمام میشود. ما در این مورد که به هر نوع دیپلماسی پنهان با شک بنگریم، کاملا برحقیم. اگر دولت ایالات متحدهی آمریکا در منطقهی خاورمیانه از هر گونه سیاست پنهان اجتناب میکرد، به طور اکید از تماسگیری با نیروهای مخالف حقوق بشر و پشتیبانی موضعی از آنها (مثلا در افغانستان در دهه ۱۹۸۰) خودداری می ورزید و به منافع جوامع مدنی اولویت میداد، اکنون میتوانست ببالد که سیاست خارجی موفقی داشته است. ما نیز در خاورمیانه راضیتر و خوشبختتر از اکنون بودیم. جهان نیز کمتر در معرض خطر تروریسم قرار میگرفت.
بنیانگذاران ایالات شجاعانه نظامی دمکراتیک در شکل جمهوری تأسیس کردند. مردم آمریکا برمبنایی استوار و قابل دفاع، به هیچ دولت خارجی اجازه نمیدهند به جای آنان و برای آنان رهبر و نظام سیاسی برگزیند. لذا به مردم ایران هم حق خواهند داد که روا ندانند دولتی خارجی به جای آنان درباره نوع نظام سیاسی و رهبرانش تصمیم بگیرد و تعیین تکلیف کند. این گونه دخالتگری ناقض حق تعیین سرنوشت و طبعا نافی کرامت انسانی و غرور ملی مردمی با فرهنگی کهن است.
ما فکر میکنیم حکومت تهران در رابطه با ایالات متحده در نهایت در صدد پیشبرد یک معامله پشت درهای بسته است. حاضر است امتیازاتی بدهد و در عوض در درجهی اول مایل است که هیچ اعتراضی در مورد سیاستهای سرکوبگرانهاش نشنود. ما نه جنگ میخواهیم و نه چنین معاملهای را. ما خواهان آنیم که دست رژیم ایران در سرکوب مردم ایران، در ایجاد تشنج در منطقه و در پیشبرد عظمتطلبی اتمی بازگذاشته نشود. عظمتطلبی اتمی، سیاست خطرناکی است که رژیم ایران پیش گرفته است. خطر این رژیم اما به این سیاست محدود نمیشود. خطر اصلی این رژیم در آنجایی است که آزادی و حقوق بشر را به شدیدترین شکل پایمال میکند، در کشور به نام دین آپارتاید جنسی برقرار میکند، اقوام و اقلیتها را سرکوب میکند و هر نوع دگراندیشی را جرمی نابخشودنی میداند. مضمون آرزوهای اتمی رژیم، جاودانه کردن چنین سیاست هایی است. غرب نبایستی در مذاکرات خود با حکومت جمهوری اسلامی ایران این جنبهی موضوع را نادیده بگیرد. ما نمیخواهیم تشنجزدایی در مناسبات با ایران طبق الگوی لیبی پیش رود.
حکومت جمهوری اسلامی اکنون دستیابی به تکنولوژی غنیسازی اورانیوم را به مهمترین آماج خود تبدیل کرده است. مخالفت غرب با تلاشهای اتمی این حکومت نباید صرفا به این دلیل صورت گیرد که تهران با غرب و بویژه با ایالات متحدهی آمریکا ضدیت دارد. خواست ما این است که غرب در این زمینه از سیاست دوگانهی خویش دست بردارد. کل منطقهی خطرخیز خاورمیانه و نزدیک باید عاری از سلاحهای اتمی شده و هیچ حکومتی در این خطه در مسیر تبدیل شدن به قدرت اتمی گام برندارد. مخالفت با روند خطرناکی که در منطقهی ما آغاز شده و حکومت جمهوری اسلامی نیز به آن دامن میزند بایستی بر زمینهی تلاش عمومی برای خلع سلاح جهانی صورت گیرد. سلاح های اتمی، میکروبی و شیمیایی آرامش و امنیت همگان، زیستبوم همهی موجودات زنده و در نهایت کل حیات را بر روی کرهی زمین تهدید میکنند.
جنبش آزادیخواهی در ایران آماده است تا برای تحقق اهداف خویش، علیرغم همه محدودیتهایی که با آن مواجه است، سهم خود را در راستای آگاهی بخشی به افکار عمومی در داخل و خارج کشور، فراهم آوردن زمینه ی تفاهم میان گروهها و اقشار واقوام مختلف و تمهید مقدمات به منظور برقراری نظمی دموکراتیک و عادلانه، با بالاترین درجه از تلاش و اهتمام در عرصه های عمل و نظر به انجام برساند. به گمان ما دولت امریکا در مقام مؤثرترین نیرو در صحنهی ارتباطات جهانی در زمانهی کنونی میتواند با اتخاذ مواضعی سنجیده و با پرهیز از اقدامات شتابزده و مبتنی بر ارزیابیهای غیر دقیق از شرایط، به بهترین شکل و با کمترین هزینه برای جامعه ی جهانی و مردم ایران، به موفقیت نهضت آزادیخواهی مدد برساند.
من اكنون در جمع ايرانيان مقيم ايالات متحده به سر ميبرم. آنان اكثرشان شهروند آمريكايند، تحصيلكردهاند و بر پايهي استانداردهاي آمريكايي موفق هستند. اين موفقيت را هم مديون تلاش خود هستند هم مديون توانايي تحسينبرانگيز جامعهي آمريكا در پذيرش مهمان و مهاجر و رواداري فرهنگي. از اين بابت كه دوستان من در اين جا آمريكا را همان گونه وطن خود ميدانند كه ايران را، بسيار خوشحالم. مايلم از مهماننوازي و مهرباني و صفاي آمريكاييان تشكر كنم. جامعهي بزرگ ايرانيان در آمريكا سرشار از محبت به اين كشور هستند. آرزوي آنان، آرزوي مردم ايران و طبعا آرزوي من اين است كه همهي مشكلات سياسي ميان دو كشور رفع شود و دو ملت را رشتههاي دوستي به هم پيوند دهد.