iran-emrooz.net | Mon, 18.09.2006, 19:38
نامه به مزدک
آش کشک خاله...
بابک جاودانخرد
دوشنبه ٢٧ شهريور ١٣٨٥
دوست نادیدهی گرامی! از اظهار لطفات سپاسگزارم و از نامه – جستار پربارت خوشوقت و شادمان. به یقین راست میگویی که مشکل ما و نظام جمهوری اسلامی با پارلمان در تبعید و غیره حل نمیشود و بسی فراتر از آن میرود. اما قصد من از نوشتن آن مقاله ، نه دست کم گرفتن بزرگی و ژرفای دشواریهای پیش روی ما ایرانیان، که پاسخی مشخص به شرایطی (هنوزهم) مشخص بود. شاید هم نتوانستم آنچه را که در نظر داشتم بطور روشن و شفاف بازگویم. من شکل گیری "پارلمان در تبعید" را گونهای بسیج و تدارک برای رویدادهای ناگوار ِ پیش رو میدیدم و میبینم، ازآن گونه که در ١٣٥٧ شاهد آن بودیم و دیدیم چگونه بی آمادگی و تدارک گرفتارآن "توفان"پیش بینی ناپذیر شدیم و بناچار دفع "فاسد" به "افسد" کردیم. به گمان هنوز ِ من ، وجود چنین سازوکاری با همهی کمبودها و کاستیهای آن بازهم بهتر از نبود ِ آن است. دیگر اینکه ، وجود این نهاد برای ایرانیان برونمرز که معلوم نیست تا کی همچنان برونمرزنشین خواهند ماند، حکم یک سازمان صنفی را خواهد داشت که میتواند نقش مهمی در طرح و رفع دشواریهای صنفی و فرهنگی و روانی ایرانیان داشته باشد. ازاین رو، نهاد "پارلمان درتبعید" به اعتباری ناظر به امور تاکتیکی و روز ِ ایرانیان است و آنچه تو به درستی پیش کشیدی مسئلهای استراتژیک است که به آیندهای دورتر نظر دارد، و البته بسیار مهم و بنیادی است.
اما مسئلهی حقوق زنان بی گمان درصدر فهرست مبارزات آزادیخواهانه ، عدالتخواهانه و صلح طلبانهی مردم ایران قرار دارد. و به نظر شخص من، رهبری این مبارزه نیز، بیش وکم ، در دستهای توانا و ذهنهای آگاه آنها قرار خواهد گرفت. این روند را از هم اکنون نیز شاهدیم. شمار زنان آگاه و مبارز کم کم از مردان پیشی میگیرد و یقین داشته باشیم که ما چه بخواهیم ، چه نخواهیم ، چه از روی میل و چه از روی اکراه ، باید نقش برابر (و بعضا برتر) زنان را در مبارزهی کنونی بپذیریم و بدانیم که بدون شرکت فعال ، آگاهانه و تودهای جامعهی زنان روفتن این رژیم ممکن نخواهد بود. دلیل آن هم روشن است : نیمی از جامعهی ما، مثل هرجای دیگر، زن هستند و بخش بزرگی از آنها هم، محافظهکار و مذهبی و طرفدار حاکمیت شرع بر عرف. من البته درصد قطعی آن را نمیدانم ولی بنظرم از ٥٠ درصد کمتر نیستند – و آیا این کم رقمی است؟ بنابراین باید شمار کثیری از این زنان به حقوق برابر خود آگاه گردانده شوند و بخواهند که به مبارزه با ستم تاریخی رفته به خود، بپیوندند. این (دست کم) ٥٠ درصد جمعیت محافظهکار زن ، به نظر من دژ - فعلا- تسخیرناپذیر رژیم اسلامی است که جز با شرکت همهی زنان و مردان دمکرات درون و برونمرز، و نیز زنان و مردان مذهبیای که به ضرورت جدایی دین و دولت رسیده اند، و تشکل آنها دریک جبهه درون- برون مرزی ، شکسته نخواهد شد. این را خوانده و شنیده و حتا دیده ایم که در زمان شاه بسیاری از خانوادههای سنتی به دختران شان اجازه نمیدادند که به دبیرستان و دانشگاه بروند، چون فکر میکردند دخترکان شان به فساد دچار میشوند و از دین خارج – که دروغی بزرگ و آخوند ساخته بود. من خود ٤ سال در رژیم شاهنشاهی دانشجو بودم و میدیدم که چگونه (اکثریت قاطع) دختران دانشجویمان در عین بیحجابی و صمیمیت و دوستی با جنس مخالف، بیبندوبار نبودند. بنابراین خیل زنان و دختران مذهبی که در رژیم پیشین به دلیل عرفی بودن نظام آموزشی عمدتا کم سواد و مذهبی- خرافی مانده بودند ، با به حاکمیت رسیدن رژیم اسلامی و فراخوان (به مقتضای زمان) آن به سواد آموختن "نسوان" ، در این ٢٨ سال با سواد و آگاه شدند، و پتانسیل پیوستن به مبارزه در جریان را به دست آوردند. متاسفانه ، کاری را که رژیم گذشته به هر دلیل نا کرده گذاشته بود، ملت و بویژه زنان ، با پرداخت تاوان سنگین "انقلاب اسلامی" خود به انجام رساندند: با سواد و آگاه شدن تودهی عظیم زنان بیسواد و کم سواد ، البته با حفظ تام و تمام شئونات، بویژه "حجاب" اسلامی!
باری هدف من از این آسمان ریسمانها ، این است که، دوست عزیز، آن مبارزهای که تو آن را "اصل" میدانی ، و من هم نیز، به قول انگلیسی زبانها "آل ردی" آغاز شده و زنان ایرانی درون و برونمرز هم درآن مشارکت، و حتا نقش رهبری دارند. منظورم همین کمپین"یک ملیون امضا" است که با قوت تمام در جریان است و کاریست کارستان. خبرخوش اینکه انبوه مردان دمکرات و نیز زنان مذهبی طرفدار حقوق "عادله" اگر نه برابر، در این کمپین عظیم صنفی شرکت دارند و یار و یاور زنان دمکرات هستند. بنابراین ، اگر از من (و دیگران) میپرسی که "آیا مردان ما حاضرند از حقوق و برتری سنتی و تاریخی خود صرفنظر کنند و حق برابر زن را بپذیرند؟" میگویم: (درنهایت) آری. چون راهی جز این برای به تاریخ سپردن رژیم اسلامی و ادغام صلح آمیز، و البته با "تمام وزن"، در جامعهی جهانی نخواهیم داشت. درعین حال، اگر زنان و مردان دمکرات نتوانند بخش بزرگی از زنان سنت و ستم زده را با خود همراه و آنها را متقاعد به حقوق حقهی خود کنند ، حریف رژیم "تمام" نرینهسالار حاکم نخواهند شد. این مبارزهای به غایت دشوار و (فعلا)آهستهروست، ولی آغاز شده و ما مردان نیز در اکثریت خود ، داوطلبانه یا، در نهایت (زبانم لال!) با "پس ِ گردنی" تاریخ و فشارهای "اسمزی" عصر جهانی شدن، درآن شرکت خواهیم داشت. بی تردید ورود و ارتقای عملی زنان به رهبری مبارزات دمکراتیک و آزادیخواهانهی مردم ایران (که اکنون بیشتر در عمق جریان دارد) موجب چیرگی عنصر مسالمت برخشونت، و پیوستگی بر گسست، در مبارزات دشوار اکنون و آینده خواهد شد ، و این جای خوشوقتی دارد. بنابراین به گمان من، قبول حقوق برابر با زنان "آش کشک خاله"ای است که آشپز تاریخ برای ما مردان پخته و ما یا باید گرسنه بمانیم و از گرسنگی تلف شویم، یا از آن نوش کنیم و زنده بمانیم، تا در مرحلهی بعد بتوانیم با همهی قوای ذهنی و جسمی زنان و مردانمان، مثل کرهایها و هندیها و چینیها و ترکها و... وارد جامعهی پررقابت و بیرحم جهانی شویم.
اما در پایان میخواهم پرسش تو را با پرسشی متقابل کامل کنم: آیا جامعهی زنان ایران نیز، درکلیت خود ، آماده است که با رسیدن به "حقوق برابر" با مردان ، "مسئولیت"های ناشی از این برابری را هم، که کم سنگین نیست، بپذیرد، همچنانکه زن کرهای و... پذیرفته است؟
تا نوشتاری بعد.