iran-emrooz.net | Sun, 10.09.2006, 22:41
یازده سپتامبر: ٥ سال پس از فاجعه و... وظایف ما
بابك جاودانخرد
دوشنبه ٢٠ شهريور ١٣٨٥
با یاد ولی الله فیض مهدوی
یازده سپتامبر پیش (و شاید بیش) از آنکه یادآور آن فاجعهی تروریستی هولناک در آمریکای ٢٠٠١ باشد ، حکایت گر شکست دردناک دمکراسی درخشان شیلی آلنده در ١٩٧٣ است. در این روز شوم، ژنرالهای شیلی با پشتیبانی و هدایت همه جانبهی همین آمریکای بوش که ٣٨ سال بعد مورد حملهی غافگیرانهی دست پروردهی سابق قرار گرفت، دولت منتخب و محبوب آلنده را سرنگون و خود وی را که قهرمانانه - و مسلحانه - در کاخ ریاست جمهوری مقاومت میکرد ، به شهادت رساندند.
آمریکا در آن سالهای اوج جنگ سرد، دمکراسی را میکشت تا با شوروی و کمونیسم مبارزه کند و این استراتژی سراپا خطا را از کشور خود ما ، ایران، آغاز کرد. در شیلی و آمریکای لاتین این استراتژی ابتدا موفق ولی پس از پایان جنگ سرد، با پیروزی دمکراسیها و (بعضا) سوسیالیسم ِ آلندهای با شکست روبرو شد. اما در منطقهی نفت و دین زدهی خاورمیانه، با شکست و سرکوب دمکراتها و چپها (و بزبان امروزی سکولارها) طی نیمهی دوم قرن بیستم ، آن استراتژی راه به ظهور بنیادگرایی اسلامی در دو شاخهی شیعی و سنی-(سلفی) برد. و همین جرثومه بود که در چنین روزی (که با خون و نام آلنده عجین شده بود) ناباورانه و غافگیرانه، آمریکا - و جهان - را به آتش کشید و جنگ جهانی سوم را در آغاز هزاره سوم به راه انداخت.
آری ، در ١١ سپتامبر ٢٠٠١ ، جنگ جهانی تازهای با ویژگیهای عصر الکترونیک ، با پیامدهایی بسیار نامعلوم و خطرناک، آغاز شد، و متاسفانه همچون دو جنگ پیشین، کشور ما نیز در بطن آن گرفتار آمده است. اما، بازهم متاسفانه، این بار برخلاف دو جنگ اول و دوم جهانی، ما نه ناخواسته، که خواسته و با کمال میل و به نمایندگی دولت جمهوری اسلامی، دراین جنگ شوم درگیر شدهایم! چرا؟ زیرا هرچند خوشبختانه در حملهی ١١سپتامبر بطور مستقیم دست نداشتیم ، اما چون نخستین بار این ما بودیم که با سفارتگیری و مرگ برآمریکا گویی، سرود یاد برادران اهل سنت دادیم - و هنوز هم ظاهرا دستبردار نیستیم- "شاهین جلد جنگ" بر شانهیمان نشست و در این یکسال نیز، به "میمنت و مبارکی" افتخار جنگیدن در یک جبهه با برادران دینی "اهل قاعدهی آدم کشی" را زیر پرچم تروریسم و بنیاد گرایی اسلامی ، علیه آمریکای "جهانخوار و صهیونیسم جنایتکار" پذیرفتیم ، و در تقسیم کار نیز ریاست جناح اتمی این "جبههی حق علیه باطل" را بعهده گرفتیم - بازهم به نمایندگی جمهوری اسلامی- باید امیدوار باشیم همچون امپراتوریهای عثمانی و اتریش و آلمان در پایان جنگ اول، پاره پاره نشویم و بازماندههایمان غرامتهای نجومی چند هزار میلیاردی نپردازند!
اما، با وقوع رویداد تروریستی ١١ سپتامبر در نیویورک و واشینگتن و کشته و زخمی شدن هزاران تن و ورود ناخواستهی آمریکا به جنگ با شبحی بنام القاعده در افغانستان طالبانزده ، ایران نیز به نمایندگی دولت "دوروی" خاتمی، وارد تحولات پس از سپتامبر ٢٠٠١ شد. این دولت، در آن لحظات سرنوشتساز، سخت مشغول دل بردن (از غرب) در ظاهر، و هستهای شدن (به کمک شرق و نیزخود غرب) در باطن بود. مسئولیت این رویداد بیسابقهی تروریستی را بنیادگرایی اسلامی ، شاخه سنی – سلفی ، برهبری القاعده بعهده گرفت، اما جمهوری اسلامی که رهبری شاخهی شیعی و سازمان یافتهتر آن را تبلیغ میکرده و میکند ، از سر بیم و ریا ، این اقدام را محکوم کرد، و خاتمی هم "دل به دریا زد" و پیام همدردی برای مردم و نه دولت آمریکا فرستاد.
اما ببینیم در خود کشور مورد حمله و تجاوز قرار گرفته، یعنی آمریکا، چه گذشت و خود زعمای قوم و در راس آنها بوش "جونیور"، چگونه با این رویداد شگفتانگیز و تحقیرآمیز تروریستی برخورد کردند. جورج بوش ثانی که برای نخستین بار در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، با رای دیوان عالی آمریکا به ریاست جمهوری رسید، بدترین گزینهای بود که میتوانست در بدترین شرایط در آمریکا به قدرت برسد. او از همان آغاز به کار در ژانویه ٢٠٠١ با هیاهو و خط و نشان کشیدن برای روسیه و بویژه چین تازه نفس ، آن توصیهی سلف قدرتمندش در یک قرن پیش یعنی تئودور روزولت را به فراموشی سپرد که گفته بود: چماقی بزرگ به دست بگیر و با زبانی آرام سخن بگو! درگیری هواپیمای جاسوسی آمریکا با چین در فضای سرزمینی چین میرفت تا جنگ سرد (وشاید گرم) تازهای را در خاور دور به راه اندازد، که با برخورد هوشمندانهی دولت کار کشته و خردمند چین، توفان آمریکا ساخته فرو نشست تا اینکه "صبح دولت" ١١ سپتامبر بردمید. نخستین گام سیاسی- نظامی دولت بوش حملهی موفق نظامی به افغانستان ِ طالبان-القاعده زده بود که تقریبا با موافقت و حمایت همهی کشورهای بزرگ و کوچک جهان روبرو شد. انتظار میرفت که دستگاه رهبری آمریکا پس از این حرکت بهنگام ، به پاکسازی بقایای این جرثومهها و عطف توجه به مراکز حمایت مالی و نظامی و ایدئولوژیکی شان(پاکستان عربستان و امارات)، و سپس چیدن بال دیگر کرکس بنیادگرایی اسلامی ، جمهوری ولایت فقیه ، بپردازد. اما بوش و دستگاه رهبری نفتی – تسلیحاتیاش، با ارائهی تحلیل و دادههای غلط به افکار عمومی آمریکا و جهان، عراق صدام حسین را که با هزار من سریش هم به بنیادگرایی اسلامی نمیچسبید، نشانه گرفت و به رغم همهی هشدارها و مخالفتها در ٢٠ مارس ٢٠٠٣، نوروز ١٣٨٢، به همراه رفیق همیشگی گرمابه و گلستانش، آلبیون نابکار، عراق را از زمین و هوا مورد حمله قرار داد و در کوتاه زمانی رژیم صدام را برانداخت و خواسته یا ناخواسته، عرصهای گسترده را به روی جولان و اشتلم هر دو بال بنیادگرایی اسلامی گشود که تا امروز نیز همچنان گشوده است ،و روزی نیست که از مردم بیگناه و ستمدیدهی عراق قربانیهای بیشمارنگیرند.
آمریکا و انگلیس با نادیده گرفتن شکافهای عمیق و بعضا پنهان قومی – مذهبی در عراق و این حقیقت که عراق دولت- ملتی ساختگی و محصول سرهم بندی شتابزدهی مستعمرات بجا مانده از امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول(و عجبا بدست همان آلبیون) بوده و به لحاظ بافت قومی- مذهبی هیچ شباهتی با دیگر کشورهای عرب (به استثنای شاید لبنان) ندارد و هرگونه جراحی بر روی این بیمار "هموفیلی" با خونریزیهای بیپایان همراه خواهد بود، انحرافی اساسی در جنگ جهانی با تروریسم ایجاد کردند و در جبههی پیشتر متحد ِ متفقین شکاف انداختند. عراق اکنون عملا تجزیه شده ، جنوب آن در کنترل بنیادگران شیعی به رهبری نیروهای عمدتا دنبالهروی جمهوری اسلامی، مرکز آن جولانگاه نبرد شیعه و سنی بنیادگرا و قتل عامهای جمعی ، و شمال آن در اختیار کردهای سکولار و بعضا استقلالطلب است. براستی که آمریکا و متحدینش "چه فکر میکردند و... چه شد"؟ از اشغال عراق به این سو، دامنهی فعالیت تروریسم و بنیادگرایی اسلامی به اروپا و آسیای شرقی اسلامی نیز کشیده شده و برناامنی و بیم مردم در سراسر جهان افزوده است. در ایران ما ، دولت اصلاح طلب خاتمی یارای حضور در این عرصهی خونین را نیافت و بتدریج منفعل و در نهایت دنباله روی بخش حقیقی قدرت شد تا جایی که خود، آتشبیار معرکهی برنامهی هستهای بحث انگیز ایران گردید که هنوز هم با قوت تمام ادامه دارد.
بالا رفتن تصاعدی قیمت نفت، از دیگر پیامدهای خواسته و ناخواستهی رویداد تروریستی ١١ سپتامبر بود، بطوریکه در این ٥ سال بهای آن تا ٤ برابر افزایش یافت و دل شرکتها و دولتهای نفتی را سرشار از شادی و وجد ساخت - هرچند پول حاصل ازآن، بوی خون و باروت میدهد و مصرف کنندگان محترم باید هنگام صرف آن بر سر سفرههایشان، بینی خودرا بگیرند! بوش و بلر کماکان بر درستی تصمیمشان درحمله به عراق پافشاری میکنند و به بنیادگرایی اسلامی(سنی وشیعی) ناسزا میگویند و شکست نهایی آن را نوید میدهند. از آن سو بنیادگرایان نیز همچنان به کار سربازگیری از میان خیل میلیونی مسلمانان نومید و تهیدست و بهشتجو، که چیزی در این دنیا برای از دست دادن ندارند ، ادامه میدهند. آمریکا تاکنون بیش از ٣٠٠ میلیارد دلار صرف جنگ عراق و افغانستان کرده (تا دو برابر کل هزینههای آن در جنگ ١٥ سالهی هندوچین) و معلوم نیست که چند صد میلیارد دیگر باید برای ادامه و اتمام آن هزینه کند ، واین درحالی است که به گفتهی ناظران، حملات تروریستی تا ٤٠٠ برابر افزایش یافته است.
از سوی دیگر رژیم فربه از دلارهای نفتی ِ اسلامی ایران نیز با روی کار آمدن دولت بنیادگرای احمدی نژاد با "دعای خیر" ولی فقیه به جبههی نبرد "حق و باطل" پیوسته و با چالشهای هستهای و تروریستی خود کار را پیچیدهتر کرده است.
براستی هم فروبستگی امر مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی اسلامی در سطح جهان، کار را بر ما ایرانیان و مبارزات دمکراتیک و آزادیخواهانهیمان دشوارتر ساخته و آیندهای نا روشن را در پیشارویمان قرار داده است. درعین حال چنین بنظر میرسد که نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در کلیت خود ، هنوز حساسیت و شکنندگی اوضاع ایران و مناطق پیرامونی آن را درنیافته و گویی نمیدانند نبردی که در کشورما جریان دارد نه برسر حاکمیت این یا آن گروه بر ایران، که برسر ِبودن یا نبودن و کیستی خود ایران است ، و حفظ این کهن دیار جز با بازگشت به ریشههای مشروطه و اتحاد دو نیروی مهم برآمده از آن و بطور کلی مدرنیته، یعنی لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی علیه نیروهای واپسگرای پیشامدرن که ایران را فقط پایگاه تشیع و صدور آن به منطقه و جهان به کمک ثروت حاصل از منابع بیپایان انرژی آن میدانند ، میسر نخواهد بود. زنهار که اگر همچنان بر طبل جهل بکوبیم ، طولی نمیکشد که آب (و باد و خاک و آتش) ما مارا خواهد برد!
چنین مباد!