سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
هرکه ناموخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد زهیچ آموزگار
«رودکی»
در حاشیه کنفرانس مطبوعاتی اخیر آقای رضا پهلوی»
«شاهزاده رضا پهلوی، پیام جنابعالی در ۱۳ خرداد ماه بسیار مسرتبخش و امیدآفرین بود. در این پیام صداقت و صمیمیت همیشگی شما با قاطعیت و صلابت همراه گردید و جایگاه جنابعالی را به عنوان پیشاهنگ خیزش همگانی ملت ایران در مقابل استبداد و ستم حاکمان جمهوری اسلامی تثبیت کرد... تحلیل شما از شرایط کنونی کشور واقعبینانه و رهنمودهایتان بر فعالان داخل و خارج از کشور رهگشاست. همانطور که به درستی اشاره کردید، نبود ساز و کار تصمیمگیری برای هماهنگسازی اعتراضات و فراخوانها، مبارزات را با چالش مواجه ساخته است.»(جمعی از زندانیان و فعالان سیاسی داخل ایران)
در ۱۳ خرداد ۱۴۰۱ آقای رضا پهلوی در یک کنفرانس مطبوعاتی خطاب به نیروهای فعال جنبش مدنی صنفی سیاسی کشور با توجه به حساسیت شرایط کنونی کشور «نبود یک سازوکار تصمیمگیری که بتواند بین اعتراضات خیابانی، اعتصابات و فراخوانها هماهنگی لازم را ایجاد کند» را به عنوان نقطه ضعف بزرگ جنبش در شرایط موجود نام برده و فعالین جنبش مدنی سیاسی درون کشور را بدان فراخوانده، و حمایت خویش را از برپایی چنین سازوکاری اعلام نمود.
در این کنفرانس شاهزاده رضا پهلوی نیروهای نظامی و انتظامی را از مقابله با جنبش مردم برحذر داشت و در ضمن به پارهای از ابر بحرانهای ایران همچون آب اشاره نمود.
انعکاس این مصاحبه در جامعه ایران
این مصاحبه با اقبال فعالین سیاسی در داخل و خارج از کشور روبروگشت (البته قابل درک است که انعکاس آن در داخل کشور تنها با توجه به خطرات و عواقبی که حمایت از آن میتواند برای فعالین کشور با خود داشته باشد، قابل ارزیابی است). در داخل شیرزنانی همچون خانم سپهری نه تنها امضای خود را بر اعلامیه «زندانیان و فعالین سیاسی» نهادند، بلکه در مصاحبههای متعدد با استدلال به دفاع از مواضع خود مبنی بر حمایت از سخنان شاهزاده رضا پهلوی پرداختند.(البته لیست زندانیان امضا کننده در حال تکمیل شدن است و بدون شک دلاورانی همچون «سهیلا حجاب» آن را تکمیل خواهند کرد) بدنبال اعلامیه «زندانیان و فعالین سیاسی»، خانواده «بختیاری» مواضع جانبدارانه خود را اعلام داشت وآنگاه گروهی از «کنشگران مدنی و سیاسی»، عمدتا از درون ایران، اطلاعیهای در تایید موضع اعلام شده در کنفرانس صادر کردند.
در خارج از کشور هم جمع وسیعی از تشکلهای سیاسی همچون «حزب مشروطهٔ ایران (لیبرال دموکرات)»، «شورای گذار » و بیش از آن طیف وسیعی از روزنامهنگاران، شخصیتهای فعال سیاسی در تایید کنفرانس مطبوعاتی آقای رضا پهلوی گفتند و نوشتند.
بیانیه مشترک ۱۲ تشکل سیاسی در پشتیبانی مصاحبه آقای رضا پهلوی
جای ویژهای در استقبال از پیام شاهزاده رضا پهلوی را باید به بیانیه ۱۲ تشکل و حزب سیاسی داد: انجمن اتحاد برای آغازی نو (جمعی از اعضای پیشین سازمانهای چپ)، اندیشکده آوای آزادی، ایران چنج،جبهه ملی ایران – برون مرز، جمعیت سوسیالدموکراسی برای ایران، جنبش سکولار دموکراسی ایران، حزب سکولار دموکرات ایرانیان، حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)، سازمان برونمرزی حزب پانایرانیست، شبکه فرشگرد، کوشندگان اتحاد مردم ایران برای دموکراسی، نهاد مردمی:
«هممیهنان ارجمند! ضمن پشتیبانی از سخنان شاهزاده رضا پهلوی، امروز بیش از هر زمان دیگر به کوشش فعالانه خود برای ایجاد و حفظ هماهنگی در صفوف مخالفان حکومت اسلامی ادامه میدهیم و در راستای حمایت از مبارزه دلاورانه شما همه امکانات خویش را به کار خواهیم گرفت و تا تحقق خواست و اراده شما دست از کوشش نخواهیم کشید».
از سویی دیگر چند اعلامیه هم در تقابل با این مصاحبه مطرح شدند، از جمله «اعلامیه ۶ سازمان سیاسی جمهوریخواه» و «اعلامیه شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست» که هر دو مصاحبه شاهزاده رضا پهلوی را اقدامی در جهت «رهبر تراشی» برای جنبش ارزیابی کرددهاند، که در اینجا دقیقتر به آن میپردازیم.
دو بیانیه معترض
«ایرادی به گقتههای او نیست. خود ما هم به نوع دیگری همین ایده را مطرح میکنیم. از مدتها پیش من ضرورت ایجاد یک مرکزیت از افراد مورد اعتماد و احترام را که با تدوین یک پلاتفرم مبارزات مردم را هدایت کنند، مطرح کردهام. دوستان دیگر نیز نظر همسوپی ارایه کردهاند. اهمیت موضع او توجه به نقش نیروهای مبارز درون کشور است.»... «بباور من، تا هنگامی که در درون کشور، آن مرکزیتی که مورد نظر است به وجود نیاید تا مبارزات مردم را هدایت کند، رضا پهلوی یک آلترناتیو شناخته و درخور توجه است. درافتادن با وی سودی ندارد» بابک امیرخسروی عضو پیشین کمیته مرکزی حزب توده ایران(پیام تویتری دکتر جمشید اسدی)
در پی مصاحبه شاهزاده رضا پهلوی «اعلامیه ۶ سازمان سیاسی جمهوریخواه» و «اعلامیه شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست» همراه با بیانیههای دیگر منتشر گردیدند، هر چند هر دو این بیانیهها با تشریح شرایط حاد و ویژه کنونی که بر کشورمان سایه افکنده شروع میشوند و سپس ادله خود را در کم و کاستی یا بهتر بگوییم رد نقطه نظرات آقای رضا پهلوی در کنفرانس آوردهاند، اما نگرش آنها از دو زاویه متفاوت است، از این رو بهتر است هر کدام از این دو اعلامیه را جداگانه بررسی کنیم:
۱. اعلامیه ۶ سازمان سیاسی جمهوریخواه
چنانکه ذکر شد، بیانیه بعد از توضیح شرایط حاد کنونی متذکر میشود «شرایط مساعدی برای همکاریها در صفوف اپوزیسیون قراهم آمده» اما آنچه ظاهرا نویسندگان این اعلامیه را خشمگین کرده آن است که شاهزاده رضا پهلوی در «قامت رهبر و با رویکرد پوپولیستی» در این کارزار وارد شده است و بالاخره نتیجه میگیرد:
«این حق آقای رضا پهلوی است که خود را رهبر حامیان سلطنت اعلام کند. ولی این حق او نیست که با نفی اپوزیسیون و بهرهگیری از رانت رسانهها، مدعی رهبری مردم در اعتراضات و در گذار از جمهوری اسلامی شود و کاریکاتوری از رهبری خمینی را تکرار کند. جامعه ایران تفاوت کیفی با سال ۵۷ دارد».
آیا بهراستی آقای رضا پهلوی کوشیده به شیوه پوپولیستی و از بالای سر احزاب و تشکلها با مردم سخن بگوید؟ این را میدانیم که در تاریخ معاصر رهبران پوپولیست نظیر هیتلر، موسولینی و خمینی سعی در حدف و نادیده گرفتن تشکلهای سیاسی مدنی کرده و کوشیدهاند مستقیما «با مردم سخن بگویند»، اما آیا هر سخن گفتن مستقیم با مردم پوپولیسم است؟ البته که نه، در جریان جنبش استقلال هند «گاندی» بارها مستقما با مردم هند «سخن گفت».
در جنبش مردم کشورمان بر علیه دیکتاتوری فاشیستی خامنهای بارها شخصیتهای برجسته بهویژه شاهزاده رضا پهلوی دعوت به همکاری تشکلها و گروهها نمودهاند (به عنوان مثال میتوان از فراخوان «پیام نوین» نام برد)، بهعلاوه ایشان در آغاز این کنفرانس بار دیگر دعوت به ایجاد ساز و کاری برای هماهنگی مابین دو ستون اصلی جنبش مقاومت مدنی یعنی «اعتصابات» و «تظاهرات خیابانی» نمود و این به معنای تاکید بر ایجاد تشکلها، ارگانیزاسیونها و «نه رهبری یک توده بیشکل» توسط یک رهبر اقتدارگرا ست، نمونه مشابه و موفق این تشکل را ما در افریقای جنوبی در ابتدا دهه ۸۰ قرن گذشته شاهد بودیم که در آن نزدیک به ۲۰۰ سازمان صنفی، مدنی و سیاسی متحدا دست در دست هم نهادند و مبارزه بر علیه آپارتاید را با موفقیت به پیش بردند.
ایشان در این مصاحبه، همچنین به پشتوانه محبوبیت و وزنهای که در جامعه دارد، حمایت خود را از تشکیل چنین ساز وکاری اعلام کرد (موسسه «نظرسنجی گمان» محبوبیت ایشان رابا ۳۹ درصد بهعنوان محبوبترین ایرانی در کشور ارزیابی کرد، ولی بدون شک محبوبیت ایشان بیش از ۳۹ درصد است، چرا که قابل تصور است درصد قابل ملاحظهای به دلیل شرایط خفقان از ابراز سمپاتی علنی خود، علیرغم اعتماد به «نظرسنجی گمان»، خوداری کردهاند). حمایتی که باید موجب خوشنودی هر مبارز راه میهن باشد، اما متاسفانه ما این خوشنودی را در اعلامیه جمهوریخواهان نمیبینیم.
چرا؟ آیا مشکل این سازمانهای جمهوریخواه در جای دیگری نیست؟ آیا مشکل آنها اصولا در به رسمیت شناختن هواداران مشروطه، پهلوی و در درک ضرورت جبهه مشترک همه نیروهای سکولار دموکرات جامعه نیست؟ آیا مشکل در درک ضرورت همبستگی در این نبرد مرگ و زندگی با عفریت جمهوری اسلامی نیست؟ چنانکه اخیرا یکی از فعالین سیاسی بهحق گفت برای من اولویت سرنگونی جمهوری اسلامی است، اما برای عدهای اولویت از صحنه راندن «پهلویها» است. آیا مسئله، چنانکه اعلامیه مدعی است، ترس از ظهور خمینی دیگری است؟
بد نیست به عنوان مثال نگاهی به اسناد کنگره اول «حزب چپ ایران»، یکی از امضا کنندگان «اعلامیه جمهوریخواهان» بیندازیم، در این سند در بخش «همکاریها و ائتلافهای ما» میخوانیم: «ما آمادگی خود را برای گفتوگو و همکاری با همهی نیروها، در راستای ایجاد ثقلی از نیروهای جمهوریخواه سکولار و دمکرات اعلام میکنیم... حزب چپ ایران (فدائیان خلق) مخالف هر نوع حکومت استبدادی، سلطنتی، موروثی و ایدئولوژیک در ایران است و برای استقرار جمهوری سکولار و دمکرات در ایران مبارزه میکند... ما مخالف آلترناتيوسازی و دخالت دولتهای خارجی... هستیم».(ژوئیه ۲۰۱۹)
چنانکه سند گواهی میدهد حداقل یکی از امضا کنندگان «اعلامیه» تصمیم خود را در رابطه با «سلطنت»، و البته پادشاهی مشروطه و پهلوی از سالها قبل گرفته و «سلطنت» در هیچ شکل آن برایش مطرح نیست، نتیجتا موضعگیریاش هیچ ربطی به آنچه آقای رضا پهلوی گفته و اینکه «چرا از بالای سر احزاب برخورد شده» و تلاش برای «آلترناتيوسازی» ندارد، و انتشار «اعلامیه» مشترک بیشتر قدمی در جهت اهداف سازمانی بوده تا احساس مسئولیت در یک نبرد مرگ و زندگی، که در کشورمان جاری است، و برخوردی سازنده با یکی از جدیترین و استوارترین مولفههای آن، یعنی هواداران شاهزاده رضا پهلوی.
در آخرین ساعات مقالهای از آقای «بهروز خلیق» از رهبری «حزب چپ» را مشاهده کردم، ایشان نوشته است: «با رویکرد جدید آقای رضا پهلوی، حامیان همکاری جمهوری خواهان با او، در موقعیت انتخاب قرار گرقتهاند: روی برتافتن از جمهوریخواهی و حمایت تمام قد از رضا پهلوی و تقابل با نیروهای جمهوریخواه و یا همراهی با روند شکلدهی ثقل جمهوری خواهی. امید است این دوستان گام در راه تقویت جمهوریخواهی بگذارند و آقای رضا پهلوی را به سلطنتطلبان واگذار کنند. پایگاه اصلی آقای رضا پهلوی سلطنتطلبان هستند و سلطنتطلبان نیروی حکومت اقتدارگرا هستند… جای نیروهائی که برای دموکراسی مبارزه میکنند، در صفوف جمهوریخواهان دموکرات و سکولار است نه در کنار سلطنتطلبان تمامیت گرا».
متاسفانه اشتباهاتی در نوشته هست که اجمالا به دو مورد آن پرداخته میشود:
۱. نویسنده دو اردوگاه «سلطنتطلبان» و «جمهوریخواهان» را رودرروی هم به تصویر میکشد و چنانکه اسناد کنگره هم گواه هستند جایگاه سلطنتطلبان(بخوانیم پادشاهی مشروطه) در صف ضدانقلاب و استبداد و اردوگاه جمهوریخواهان در میان دموکراتهاست.
سوال بزرگ این است چه کسی به ایشان و «حزب چپ» چنین حقی داده که تمام هواداران پادشاهی مشروطه را به پستوی تاریخ رانده و هواداران جمهوری را دموکراسیخواه و پیشرو جلوه دهند؟ و فقط کافی است نگاهی به صحنه جغرافیای سیاسی جهان و منطقه اندازیم تا نادرستی این تقسیمبندی را به عیان ببینیم.
۲. نگارنده در همین چند خط گامی فراتر رفته و تلویحا شاهزاده رضا پهلوی و جبهه او را به «تمامیتگرایی» متهم میکند، «تمامیتگرایی» که معادل فارسی «توتالیتاریسم» است، معنای مشخصی دارد و برای رژیمهایی چون آلمان نازی، شوروی استالینی و جمهوری اسلامی ایران مصداق پیدا میکند، اما هیچ اندیشمند سیاسی جدی، نه رضا شاه و نه محمدرضا شاه را متهم به تمامیتگرایی نکرده(رضا شاه و محمدرضا شاه را در مقاطعی از سلطنتشان میتوان «اقتدارگرا» نامید که کاملا متفاوت از«تمامیتگرا» است)، از اینرو به طریق اولی متهم کردن شاهزاده رضا پهلوی به گرایشات «تمامیتگرایی» را میتوان مضحک خواند.
متاسفانه در چند هفته اخیر به کرات از سوی پارهای منقدین واژگان «فاشیسم» یا «تمامیت گرایی» را در رابطه با جنبش نوین به رهبری شاهزاده رضا پهلوی میشنویم که بیشتر ناشی از فقدان دانش سیاسی در میان پارهای از فعالین است(توصیه: مطالعه کتاب «توتالیتاریسم» از «هانا ارنت»).
روشن است تجزیه و تحلیل پسزمینههای فکری تمام احزاب و گروههای امضا کننده این «اعلامیه» در حوصله این نوشته نیست.
۲. اعلامیه شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست
این «اعلامیه» با تاکید برگسترش جنبش سرنگونی و حساسیت شرایط کنونی و بهویژه جنش کارگری شروع شده، اما تاکید ویژهای بر مبارزه با «اپوزیسیون راست»(متشکل از «دول استعماری» و «ارتجاع») و برجسته کردن مبارزهاش با «حاکم شدن آلترناتیو بورژوایی جمهوریخواه یا مشروطهخواه بر جنبش» دارد.
«اعلامیه» کنفرانس آقای رضا پهلوی را در یک کلام تلاش همین «آلترناتیو بورژوایی» و «ارتجاعی» برای «آلترناتیوسازی علیه منافع کارگران و زحمتکشان» میداند. این «بیانیه» از سوی چند سازمان امضا شده، که خود را «مارکسیست لنینیست» میدانند (اتحاد فدائیان کمونیست، حزب کمونیست ایران، سازمان راه کارگر، سازمان فدائیان (اقلیت)...). لازم است روشن شود که سازمانهای مذکور عمدتا ایران را در آستانه انقلاب سوسیالیستی ارزیابی میکنند. شاید همین معرفی برای شناخت این احزاب و سازمانها کافی باشد، بهدیگر سخن ما با احزابی سروکار داریم که بر اصولی پای میفشارند که دهههاست در بیش از یک سوم کره خاکی، از «ولادیوستوک» تا قلب اروپا و افریقا، سترونی خود را نشان داده، از دیمیتروف تا هوشی مین و لنین همه آن را تجربه کردهاند، و همه حاصلی جز ویرانی و نفرت برداشت نکردهاند (فاجعهای که اکنون در اوکراین میگذرد تنها یکی از ۱۰۰ها پسلرزه، آن چیزیست که لنینیسم برای جهان ما به ارمغان آورده است).
خلاصه سخن آن که «بیانیه» نشانگر آن است که این سازمانها نه تنها درک اشتباهی از معادلات جهانی دارند، بلکه برای ایران ماهم سوسیالیسم «لنینی استالینی» را به عنوان راه خروج پیشنهاد میکنند و میدان نبرد را هم نبرد طبقه کارگر و سرمایه داری میبینند، آنچه از این درک اشتباه حاصل میشود طبعا تصویری غلط از نیروهای حاضر در صحنه بدست میدهد که بر مبنای آن بخش بزرگی از اقشار و طبقاتی که در صحنه مبارزه با دیکتاتوری اهریمنی ولایت فقیه پا درمیدان نهادهاند،به عنوان مثال سرمایه دارانی مستقل، به عنوان «متحدین امپریالیسم» و«ارتجاع» نادیده گرفته میشوند.
مشروطهخواهان و هواداران پهلوی ستون جنبش مردم ایران در مبارزه با «نظام» ولایت فقیه
به دنبال انقلاب ۵۷ سرمایهداری صنعتی ایران (با پارهای از ویژگیهای سوسیالیستی) با رشد برق آسایش جای خود را در ظرف چهار دهه به یک سرمایهداری بازاری دلالصفت و رانتی داد(شاید نام «اقتصاد موتلفه» برای آن مناسب باشد).
از سوی دیگر سیستم قضایی مدرن که بر مبنای مدل قضایی فرانسه و بلژیک پایهگذاری شده و به همت نامدارانی چون «داور» در زمان رضا شاه شکل گرفته بود(با قطع سلطه هزار سال روحانیون)، بار دیگر بر مبنای فقه اسلامی تعریف شد.
و بالاخره با گنجاندن اصل «ولایت فقیه» در قانون اساسی، مبانی یک حکومت «دینسالار» به عنوان یکی از بدترین اشکال یک رژیم «توتالیتر» (تمامیتخواه) فراهم گشت. در مقابل ایران «رضا شاه» و «محمدرضا شاه» شاهد دولتی مدرن (برمبنای ساختار قضاییاجتماعی اروپایی) بود که یک «انقلاب صنعتی» (ابراهامیان «ایران بین دو انقلاب») را در کشور به اجرا درآورد، اما متاسفانه به شیوهای استبدادی.
اجازه دهید از «ابراهامیان»، به عنوان یک مورخ معتبر، بیشتر بشنویم: «رضا شاه پس از تحکیم و تثبیت کامل قدرت سیاسی به اصلاحات اجتماعی پرداخت... او اصلاحاتی انجام داد که نشانه علاقه شدید او به تلاش در راه ایران بود، ایرانی که از یک سو دور از نفوذ روحانیون و نیروهای مذهبی، دسیسههای خارجی، شورشهای قبیلهای و اختلافات قومی و از سوی دیگر دارای نهادهای آموزش غربی، زنان غربیماب فعال در بیرون خانه و ساختار اقتصادی نوین دارای کارخانههای دولتی، شبکه ارتباطی، بانکهای سرمایهگذاری و فروشگاههای بزرگ باشد.»
جایگزین این سیستم مدرن و بالنده از سال ۵۷ نظامی است که چند روز پس از استقرار به قلع و قمع زنان در خیابان تحت پوشش بدحجابی میپردازد و زنان را از دستگاه قضا حذف کرده و «لایحه قصاص» را بهتصویب میرساند. همین اقدامات کافی بود که بسیاری را از خواب بیدار کند که متاسفانه نکرد (پتروشفسکی مورخ نامدار روس در «اسلام در ایران» میگوید، قصاص در یک قرن اول بعد از اسلام،که هنوز شهریت در پارهای نواحی اسلامی شکل نگرفته بود، به اجرا درمیآمد و بعد از آن به فراموشی سپرده شد نقل به معنا). این است معنای ارتجاع که متاسفانه از جانب بعضی چپهای ما فهمیده نشده است.
اگر ما تفاوت یک سیستم مدرن اما متاسفانه استبدادی را با رژیمی واپسگرا و «تمامیتخواه»(توتالیتر) را نفهمیم و آن را فقط بدتر بدانیم، آشکار میشود که از دانش سیاسی زیادی برخوردار نیستیم.
رژیم تمامیتخواه به حکومتی اطلاق میشود که تقریبا بر تمام شئون زندگی عمومی و رفتارهای خصوصی شهروندان نظارت و کنترل دارد، در این نوع دیکتاتوریها لباس پوشیدن، رفتار اجتماعی، تفکر و سیستم حکومتی تنها برمبنای مدلی از پیش طراحی شده مجاز است. برخلاف دیکتاتوریهای معمولی که فقط سعی در کنترل رفتار سیاسی شهروندان دارند کره شمالی و ایران در حال حاظر از نمونههای معروف دولتهای توتالیتر هستند.
فریدون خاوند، اقتصادان برجسته میگوید: «ایران در فاصله سالههای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۵ خورشیدی یک دوره طلایی رشد و توسعه را در تاریخ معاصر اقتصادی خود تجربه کرد.»
«طی این ۱۵ سال که در حال حاضر مورد توافق اکثریت اقتصاددانان در داخل و خارج از ایران است، میانگین رشد اقتصادی سالانه کشور بالای ۱۰ درصد در نوسان بوده است. به همین دلیل، حجم کل اقتصاد ایران طی این دوره ۱۵ ساله نزدیک به ۵ برابر شده است و اگر نرخ افزایش جمعیت را در این دوره در نظر بگیریم، تولید ناخالص داخلی سرانه در ایران در عرض ۱۵ سال ۳ برابر شده است. این در حالی است که در عرض ۴۰ سال گذشته میانگین نرخ رشد سالانه تولید ناخالص ملی در حدود ۹‚۱ درصد در سال بوده است. با توجه به نرخ رشد جمعیت، در دوره ۴۰ ساله بعد از انقلاب، میانگین نرخ رشد سرانه اقتصادی ایران عددی بین صفر تا نیم درصد برآورد شده است.»
این نقل قولها پیشدرآمدی بود در تبیین آنچه در سالهای اخیر در کشور شاهد آن هستیم یعنی گرایش گسترده در اقبال به «پهلویها». البته این گرایش نو نیست و از اولین سالهای پس از انقلاب شروع شده، اما ویژگی آن در سالهای اخیر یکی گستردگی هرچه بیشتر آن و دیگر ابراز علنی در مقیاس تودهای در تظاهرات ضد دولتی است.
جنبش هواداری از «خانواده پهلوی» محدود به قشر و طبقه خاصی از جامعه نیست، در میان کشته و زخمیان جنبش سالهای اخیر هواداران خانواده پهلوی کم نیستند.(نمونه برجسته آن، پاسخ دهها تن از زندانیان سیاسی ایران به کنفرانس شاهزاده رضا پهلوی)
برخورد جنبش چپ و جمهوریخواه با «پهلویگرایی»
«چپها» عمدتا، و عدهای از جریانهای «جمهوریخواه» متاسفانه نگرشی از بالا به جنبش هوداران سلطنت مشروطه و «پهلوی» دارند. برای این دسته از «چپها»، «پهلویگرایی» گویا غیر مدرن و معادل «تمامیتخواهی» است (اگرچه اخیرا حرکات سالمی را در میان آنها در رابطه با پهلوی و آقای رضا پهلوی را شاهدیم که نمونه آن، نامه دهها فعال چپ پس از «پیمان نوین» و همچنین بیانیه ۱۲ سازمان سیاسی است).
این بدفهیها را میتوان ناشی از درک غلط و تحریف شده تاریخ و همچنین بدفهی مفهوم «جبهه مشترک ضد ولایت فقیه»، متشکل از نیروهای سکولار دموکرات دانست. این دوستان ظاهرا «جبهه» را معادل «ذوب در پهلوی» ترجمه کردهاند، که البته درست نیست. بلکه چنان که در تاریخ جهان شاهد آن بودهایم، همه سازمانهای «جبهه» موجودیت و برنامه خود را در پیش و پس از سرنگونی «دیکتاتوری ولایت فقیه» حفظ کرده، در عین آنکه گامهای مشترکی را در رسیدن به دموکراسی و آزادی طی میکنند (شبیه «جبهه مشترک ضد فاشیست» در جنگ جهانی دوم).
صحنه سیاسی ایران در چند دهه گذشته دستخوش دگرگونیهای وسیعی شده که باید آن را شناخت، در دهه شصت کمتر مبارزینی چون امضاکنندگان «بیانیه زندانیان سیاسی» داشتیم که علناً به دفاع از پهلوی و جبهه مشترک بپردازند، و از سوی دیگر چپ ما در بسیاری جهات کیفیت دیروز را ندارد. از همین روست که جمعی از فعالین چپ به استقبال اندیشه جبهه مشترک رفتهاند، چنانکه در مقاله آقای خلیق بدان اشاره شده است.
چند کلام درباره دموکراسی
۱. آقای رضا پهلوی و احزاب و تشکلهای «پادشاهی مشروطه» به کرات دیکتاتوری را نفی کردهاند(با تائید اشتباه بودن آن در دوران «محمد رضا شاه»).
۲. برای دستیابی به دموکراسی غیر از حذف قوانینی که زاینده دیکتاتوری هستند (مثلا اصل«ولایت فقیه») و دموکراتیزه کردن مجموعه قوانین کشور، ایجاد تشکلهای مردمی، «ان جی او»ها و احزاب دموکراتیک و همچنین دمکراتیزه کردن اقتصاد کشور قدمهای لازم و ضروری هستند، و این پروسهای است که در فردای پیروزی جنبش دموکراسیخواهانه مردم ایران بر رژیم نکبتبار ولایت فقیه آغاز میگردد و چند صباحی زمان میبرد.
به عنوان مثال در آلمان فدرال پس از درهم شکستن فاشیزم هیتلری، قانون اساسی جدیدی تدوین شد که از پیشرفتهترین قوانین اساسی محسوب میشود، اما سالها و دههها لازم بود تا دموکراسی جای خود را در جامعه آلمان پیدا کند. نمونهای که در این رابطه بسیار گویاست زندگی و مبارزت «فریتز بائر» مبارزضد فاشیست و دادستان کل شهر فرانکفورت در دهه ۶۰ میلادی است. سخن مشهوری از اوست: تنها در اتومبیلم خودم را امن احساس میکنم، جز آن هر گوشه کشور و سیستم برای من مینگذاری شده است.
سخنم را با گفتهای از خانم شیرین عبادی به پایان میبرم، و روی سخنم با آن گروه از سیاستورزان «چپ» و جمهوریخواه است که سیاست برایشان امری همراه با مسئولیت و نه امری تفننی است. فقط نگاه گذرا به حوادث چند هفته گذشته در منطقه و کشورمان نشانگر توفانی است در راه، که فقط کسانی از آن سربلند بیزون آیند که با خرد و وجدانی بیدار به استقبال آن روند.
«من به عنوان یک ایرانی خسته شدم بس که دعوای مصدق و شاه را شنیدم. اصلا مشکل امروز من این مسأله نیست. مشکل من این نیست که موسوی کی از این قتلها باخبر شده و چه میزان مسئولیت داشته؟ شرح این داستان بگذار تا وقت دگر. اجازه دهید ابتدا از شر این حکومت خلاص شویم بعد از آن بر سر تاریخ مطلع شدن موسوی و میزان مسئولیت او در کشتار ۶۷ میتوانیم به بحث بنشینیم.» (شیرین عبادی)
■ بیژن ققنوس گرامی. راهنمایی من به شما و شاهزاده رضا پهلوی این است که چند سالی دیگر صبر و تامل پیش گیرید تا من و امثال من به علت کهولت سن دچار زوال عقل، نسیان، آلزهایمر، یا یکی دیگر از انواع فراموشی بشویم و یا از همه چیز بهتر، بمیریم، و شرمان را از سر شما و ایشان کم کنیم. زیرا من و امثال من سالهای اوج شکوفایی سلطنت اعلیحضرت همایونی را، متاسفانه، هنوز به یاد داریم. مصدع اوقات شریف نمیشوم و از شرح خاطرات آن دوران خودداری میکنم. در ضمن، متاسفانه، در این سالهای تبعید اجباری، من و امثال من، شاید به خاطر پیری، پرتوقع شدهایم و فکر میکنیم که هر کسی که مدعی رهبری و هدایت یک کشور است باید اول، برنامهای مدون برای به انجام رساندن اهداف سیاسی- اقتصادی-اجتماعی خود داشته باشد و بعد دست کمک به جانب شهروندان دراز کند. گویا شاهزاده رضا پهلوی تجربه فراوانی در “تشکل سازی” دارد. بنابراین مشتاق دیدن و خواندن برنامه مدون تشکل تحت رهبری ایشان خواهم بود.
با احترام - حسین جرجانی
■ همانطور که نویسنده تذکر داده هر کس که بیغرض و مرض به کنفرانس شاهزاده رضا پهلوی گوش کرده باشد میداند که وی به هیچ وجه ادعای رهبری مردم ایران را نداشته. مطلب دیگری که
اهمیت دارد اینست که آنها که خود را چپ میپندارند باید مشخص کنند در رابطه با دموکراسی و آزادیخواهی و تکثرگرایی چه موضعی دارند. شما نمیتوانید طرفداران حکومت پادشاهی را دشمن اعلام کنید و در عین حال خود را پشتیبان دموکراسی معرفی نمایید!
حمید هوشور
■ دوست گرامی حسین جرجانی، من فکر میکنم شما برداشت دلخواه خودتان را از مقاله داشتهاید، روشن است نگارنده سعی نداشته تصویری بدون کمی و کاستی از دوران محمد رضا شاه ارائه کند، بهعلاوه از میانه قرن ۱۹ علوم انسانی از جمله تاریخ نیز دانشی عینی هستند، یعنی به عنوان مثل میکوشیم در باره هر دوران تاریخی براساس شواهد عینی(آمار و اقتصادی)، و نه تصورات و «خاطرات» افراد قضاوت کنیم. در ضمن آقای رضا پهلوی خطوط کلی مسیر خود را در «پیمان نوین» شرح دادهاند: «پیمان نوین» همچنین برپایی حکومت سکولار ـمردمسالار با تاکید بر حقوق کارگران و زحمتکشان بر مبنای معاهدههای بینالمللی را به عنوان هدف جنبش پس از سرنگونی رژیم یاد کرده واز نمونه کشورهای بالتیک به عنوان نمونه موفق یاد مینماید.(پیمان توجه ویژه بر نقش نیروهای نظامی معطوف میدارد)
با احترام - بیژن
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|