پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
در حال نگارش نوشتهای زیر عنوان ”شاهزادهای که نمیخواهد شاه شود” بودم. محور اصلی این نوشته بررسی عوامل روانشناختی کسی است که در عنفوان جوانی مجبور به جلای وطن شده است، پدر تاجدارش را از دست داده است، و امروز با شعار “رضا شاه روحت شاد” روبرو شده است. آیا رفتار و گفتار امروز شاهزاده با عنوان و منصب پر مسئولیت پادشاهی سنخیت دارد؟ قصدم این بود که نوشتهای خیر خواهانه باشد از منظر یک جمهوریخواه،که هدفش استفاده حداکثری از موقعیت تاریخی و شاید ناخواسته او در راستای نجات ایران از دست ولایت ضد ایرانی، که سخنرانی ۱۳ خرداد شاهزاده را دیدم. برخورد به این سخنرانی را در شرایط خطیر کنونی به زمان دیگری واگذار میکنم. چون اولین واکنش هر ایرانی این باید باشد که اگر خیری نمیرسانم، شر بر پا نکنم.
اما واکنشی که از طرف جریانات ضدایرانی شناخته شده همچون فدائیان و مجاهدین به این سخنرانی شد حد و مرز ایرانستیزی آنها را ارتقا داد. فداییان با استفاده از نفوذی که در چند گروه جمهوریخواه دارند توانستند با آن بخش از جبههٔ ملی که در ۲۸ مرداد منجمد شدهاند و تنها پرچم هویتی آنهاست همآوا شده، با دروغ تراشی، به سخنان رضا پهلوی بتازند. در این میان پیوستن توابین دفتر تحکیم وحدتی این ارکستر را کامل کرد
از منظر سیاسی رضا پهلوی در این سخنرانی حرف جدیدی نزد. همان سیاست براندازی گذشته را تکرار کرد اما این بار با شمایل رهبری اعتراضات یا خواست رهبری آن ظاهر شد. آیا گرفتن این شمایل رهبری به خاطر شعار “رضاشاه روحت شاد” بوده است یا پاسخ به “رهبر تراشی” خارجیها(بخوان امریکا)؟ چه علتی دارد که ۶ گروه متحد میشوند تا چنین دروغ بزرگی بگویند؟ چرا از قبول دلیل اصلی ورود شاهزاده با شمایل رهبری را به عمد فراموش میکنند و سناریوهایی میسازند که دود از سر هر کسی با عقل متوسط بلند میکند؟ چرا شعار ”رضاشاه روحت شاد” این چنین این آقایان را بههم میریزد؟
تاکنون دهها تعبیر از محتوا و منظور این شعار داده شده است. اما آن چیزی که هیچ کس نمیتواند منکر آن شود اینست که این شعار در تقابل قرار دادن دوران پهلوی با حکومت کنونی است. دورانی که بهدرستی به عنوان دوران ساختن ایران نوین برآورد شده است. دورانی که در ۳ حوزهٔ سیاست خارجی، حقوق مدنی با پیشرفت اقتصادی در تضاد کامل با کارنامه حکومت فعلی است.
قبول این واقعیت که مردم ایران به این نتیجه رسیدهاند، تمام بنیانهایی که هویت این جریانات را میسازند دچار لرزه میکند. زیرا گرچه خودشان را مخالف جمهوری اسلامی اعلام میکنند، اما در مهمترین شاخص سیاسی کنونی ایران که غربستیزی است هم صدا و همراه حکومت هستند. به این لحاظ غربگرایی پهلوی اول و دوم، داشتن رابطه خوب با امریکا و اسرائیل را بر نمیتابند. اینان که برخی از قدیمیترینشان در اردوگاههای فلسطینی شغل کشتن آدمهای بیگناه را آموختهاند، از بازگشت چنین سیاستی دچار کابوس میشوند. به عمد (علامت به خامنهای) یا به سهو نمیفهمند که همانگونه که امریکاستیزی، و اسرائیلستیزی به صورت طبیعی ایرانستیزی میشود، در شرایط کنونی پهلوی ستیزی هم ایران ستیزی است.
روشن است که نه امریکا، نه اسرائیل، نه دوران پهلوی خالی از انتقاد و اشتباه نبوده و نیستند. در مورد کشورهای خارجی آنچه مهم است فرادستی امنیت و منافع ملی است. در این زمینه، هم امریکا هم اسرائیل متحد ما ایرانیها هستند. در مورد دوران پهلوی نیز، فروپاشی دولت پهلوی، خود گواه بسیاری از اشکالات درونی آن بوده است. اما خلاصه برخورد به کارنامه پهلوی چه در مقایسه با حکومت کنونی و چه قائمبهذات، همین شعار “رضاشاه روحت شاد” است که البته تمام یاختههای ایرانستیزان را به رعشه در میآورد.
چهار ستون ایرانستیزی فدایی
پیش از در مقالههای دیگری گفتیم که هویتها در برابر فاکتهای بدیهی جان سختی نشان میدهند. همین جا باید کمی انصاف داشت. چه انتظاری از آن فدایی شصت هفتاد ساله میتوان داشت که تمام “سرمایه” سیاسیاش را در زندانی بودن دوران شاه میبیند؟ افتخارش این است که در کنار مردم فلسطین بوده است، با رژیم اشغالگر اسرائیل جنگیده است و کشتن عوامل دشمن داخلی (بخوان پاسبانهای بیگناه) را در ارودگاههای آنها آموخته است؟ با سرمایهداری جهانی که امروز به آن نئولیبرلیسم میگویند و عواملش محمدرضا شاه در نبردی سرنوشتساز بوده و هست؟ و در این راه “شهدای” فراوانی داده که بیشترشان رابطهٔ خویشاوندی دارند.
فدایی میداند که نطفهاش را با فرقه دمکرات آذربایجان بستهاند و باید هر سال تشکیل دولت تجزیهطلب پیشهوری را گرامی بدارد. بدانسان هویت فدایی بر چهار ستون امریکاستیزی، اسرائیلستیزی، پهلویستیزی و ملیستیزی استوار است. با این چهار ستون است که سوسیالیسم به معنی حکومت فقر و نکبت امکانپذیر میشود.
اگر در ایران دولتی ملی و دمکراتیک برقرار بود قدرت تخریبی فداییسم بیاثر میشد. اما در شرایطی که ولایت فقیه بر سر کار است، نقش ضد ایرانی اینان در روند ایرانسازی سنگ میاندازد. زیرا چهار ستونی که حکومت ولایت بر آن استوار است همانا امریکاستیزی، اسرائیلستیزی، پهلویستیزی، و ملیستیزی است. این چهار ستون با برافراشتن پرچم حکومت ولایی همان نسخهٔ دینی حکومت فقر و سرکوب سوسیالیستی است. چه حسن تصادفی!
فدایی تخصص خاصی در آلوده کردن دیگران به هویت خود دارد. فدایی میداند که پهلویستیزی آنها دستکم در ۲ نحلهٔ فکری دیگر خریدار دارد. نخست در میان آن بخش از جبهه ملی که با خمینی همراه شد و به شاهپور بختیار و غلامحسین صدیقی پشت کرد. این بخش پرچماش فقط کودتای ۲۸ مرداد است که لاجرم به امریکاستیزی و پهلویستیزی میانجامد. این بخش از جبهه ملی هنوز در نیافته است که چگونه بختیار و صدیقی با پذیرش نخستوزیری شاه، برای حفظ ایران از دست ایرانستیزان، و نه از سر دفاع از واقعه ۲۸ مرداد، موضوع ۲۸ مرداد را به امری تاریخی بدل کردند. امری که نه امروز بلکه زمان نوشتن کتاب تاریخ برای فرزندانمان در ایرانی آزاد باید به آن پرداخته شود. آلوده شدن ۲ سازمان از جبههٔ ملی به این کمپین ایرانستیزی جز آبروریزی نتیجه دیگری نداشته است.
نحلهٔ دیگر “ملیمذهبی”ها و دفتر تحکیمیها هستند. نسبت به آنها هم باید کمی انصاف داشت. بازگشت پهلوی برای اینها کابوس است، نه آنقدر از نظر سیاسی، که از نظر فرهنگی بیخوابشان میکند. دیسکوتکها باز میشوند، رستورانها مشروب سرو میکنند، زنان آزدانه لباس میپوشند. دگرباشان امکان ابراز وجود مییابند و دهها “فساد” دیگر.
گرچه شرایط خطیر کنونی بحث سلطنت یا جمهوری، ماجرای ۲۸ مرداد، و برخی اختلافات سیاسی را فعلا بیاهمیت میکند، اما امر سازماندهی را تعطیل نمیکند. جمهوریخواهان باید بدانند تا زمانی که پرچم جمهوریخواهی را با فدایی و مجاهد بلند میکنند، محلی از اعراب نخواهند داشت. خود خواهند گفت و خود خواهند خندید.
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
■ سرانجام خانم سهند چه میخواهد؟ ترقی معکوس کنیم و به سلطنت برگردیم؟ چرا ما همواره در بیغولههای تاریخ، به جستجوی راه نجات باشیم؟ چرا ما بهجای نگاه به آینده و استفاده از خرد و اندیشه، برای یافتن ساختارهائی نوین حکمرانی، همواره مبتلا به نوستالژی دوران سپری شده باقی میمانیم و در جا میزنیم؟ من، فدائی و مجاهد نیستم، اما، تاختن شما به این جریانات فکری، توجیهکننده دیکتاتوری محمدرشا شاه پهلوی نیست؟ صدها نفر از همین دو جریان، بهوسیله ساواک پهلوی، سالها در زندان بودند و تحت شکنجه و اعدام قرار گرفتند. آیا اعمال سرکوبگرانه حکومت پهلوی را میتوانید از تاریخ جامعه ایران پاک کنید؟ مگر محمدرضا شاه اجازه میداد که حزبی غیر از حزب رستاخیز، در ایران فعالیت سیاسی کند؟ یادتان رفت که آریامهر فرمودند «هر کس نمیخواهد، بیاید پاسپورتش را بگیرد، و به هر جای جهان که می خواهد برود»؟
خانم سهند! مگر ما پست و مقام ژنتیکی هم داریم؟ پسر ذکور رفتگر و راننده و نویسنده و کشاورز و معلم و مغازه دار و سرهنگ و داروساز و کارگر و شاعر و شاه، با چه توجیه علمی و منطقی و حقوقی و انسانی، باید جانشین پدرشان شوند؟ آقا رضا پهلوی، تا زمانی که از ادعای رسیدن به سلطنت، دست برندارد، و این را بهطور رسمی و نوشتاری به جامعه ایران اعلام نکند، «عامل تفرقه» در جامعه سیاسی ایران است. پست و مقامها، از طریق «ژنها» به کسی نمیرسند.
مردم ایران، در سال ۵۷ به سلطه دیکتاتوری پهلوی پایان دادند. امروزه هم در تدارک برای بهزیر کشیدن دوباره «سلطنت» (این بار تحت عنوان «ولایت») هستند. آقای رضا پهلوی یکبار گفتند که به حکومت موروثی باور ندارند. مگر مردم ایران دیوانه شدهاند که بخواهند دوباره به سلطنت (چه شاهنشاهی آن، و چه مشروطه آن) برگردند؟
آقای رضا پهلوی خود میتواند، به این تفرقهای که در حیات سیاسی ایران ایجاد کردهاند، پایان بدهند. ایشان اگر میخواهد انسانی دمکرات و سکولار (یا لائیک) و مترقی باشد، و به تفرقه در حیات سیاسی ایران پایان بدهد، میتواند از ادعای سلطنت، از هر نوعش، دست بر دارد، آنرا بهطور رسمی به جامعه اعلام کند، آنگاه بهعنوان یک ایرانی، از حق دمکراتیک خود استفاده کرده، حزب و سازمان و هر نهادی که دوست دارد را، تشکیل بدهد، و به جامعه خدمت کند.
ارزش اجتماعی کار یک رفتگر، بسیار بالاتر و با ارزشتر از بارگاه شاهان و سلاطینی است که با ارتزاق انگلی از ثروت تولید شده جامعه، پاسخگوی نوستالژی جماعتی عقب مانده و واپسگرا میباشد. تندرستی و شادکامی همگان آرزوست.
با سپاس. حسن نکونام
■ خانم سهند فکر میکنند اگر در آغاز بگویند “جمهوریخواه” است، دیگران به سادگی، حمایت روشن ایشان را از نهاد سلطنت، نخواهند دید. این همان داستان کبک و برف میشود. ایشان، یکبار نمیگوید که در دوران پهلوی چه گذشت. چگونه شاه، هر صدای آزادیخواهی را در نطفه خفه میکرد و اجازه هیچ فعالیت سیاسی را نمیداد مگر آن فعالیت در تایید سیاستهای او باشد که این آزادی را نیز میتوان در همه دیکتاتوریهای جهان مشاهده کرد از جمله رژیم سلطنتی مطلقه عربستان سعودی. نوک حمله ایشان، فدائیان خلق است و چه بیشرمانه، ایشان، فدائیان و سایر رزمندگان چپ را (با تمام اشتباهاتی که داشتند) ضد ایرانی میداند.
خانم سهند، ظاهرا شیپور را از دهانه گشادش مینوازد. ایشان یکبار هم مطرح نمیکند که شاه، در کودتای ۲۸ مرداد، با توطئه سازمان سیا و ام-آی-۶ انگلیس، ارتش، عوامل داخلی و حمایت اوباشان در تهران به سلطنت بازگشت و نتیجه آن، بیست و پنج سال استبداد بود که انسداد سیاسی در ایران ایجاد نمود. عدم اجازه فعالیت سیاسی آزاد، خفه کردن هر صدای آزادیخواهی و نابودی آزادی بیان و قلم، سیاستهای ضد چپ، همزمان با مماشات با روحانیون شیعه، به تحمیق تودههای ایرانی دامن زد و در غیاب آزادی و احزاب آزاد، زمینه رشد شیعیگری افراطی در ایران آماده گردید. خانم سهند، مانند هر سلطنتطلب خوب و وفادار به نهاد سلطنت، نمی تواند و نمیخواهد این واقعیت ساده را قبول کند که شرایط کنونی، نتیجه فعالیت چپ نبود. شرایط کنونی، نتیجه آن سیاستهای استبدادی پهلوی بود و رژیم شیعی کنونی ایران، فرزند سیستم پیشین است.
(ن.ه)
■ بدون شک نوشتن صدها کتاب و مقاله برای افشای نقش ویرانگر چپ در ایران کافی نیست. باید بدانیم که گفتمان روشنفکران ایرانی همواره در تاریخ ایران دغدغه نقش دین و روحانیت در جامعه ایرانی بود. با اشغال ایران در جنگ دوم جریان چپ نقش مخرب دینگرایان را به پستوی تاریخ راند و امریکا را دشمن اصلی مردم ایران معرفی کردند. از سال بیست تا سی و دو چپ با تبلیغات علیه حکومت قانون و نظام قانونی کشور به ویژه دوران حکومت دکتر مصدق، آب به اسیاب دینگرایان و رشد استبداد سیاسی در ایران کرد.
هنر چپ این بود که از یک شاه جوان یک دیکتاتور و عاقبت از یک روحانی مانند خمینی یک جنایتکار بیافریند. بسیاری دوران حکومت مصدق را بیاد نمیآورند، اما سال ۵۷ و نقش .... حزب توده را بخوبی بیاد دارند که فریادها زدند، از ارتجاع سیاه حمایت نکنید که روزی خیاط در کوزه خواهد افتاد. باید اعتراف کرد سیاست چپ ایران را به ابزار سیاست خارجی مسکو بدل کرد و این روند هنوز ادامه دارد. سیاست چپ هویتی کاذب را به ارمغان اورد که ناشی از سیاست خارجی بیگانه بود.
صد سال تاریخ چپ راستی چه ارمغانی برای مردم ایران و به ویژه کارگران داشته است؟ بدون شک زندگی و امکان فعالیت سیاسی برای چپ در حکومت مصدق و بختیار و بازرگان و بنیصدر وجود داشت و چپ اگاهانه به دشمنی و انقراض این دولتها برخاست. هزاران اعدامی و فرار هزاران ایرانی نتیجه دشمی چپ با حکومت مشروطه و وازادی بود. شعارهای چپ علیه مصدق و بختیار و تمسخر بازرگان و بنیصدر وضع مصیبت بار کنونی را بوجود آورد.
پرسش تاریخی این است: اگر دمکراسی غربی بد است، چرا به غرب پناهنده میشوید؟ کارنامه سرتاسر فاجعه بار چپ به آیندگان میآموزد، چپ جز فاجعه چیزی دیگر ندارد و وظیفه هر ایرانی است، در برابر تسخیر قدرت از سوی چپ مسلحانه مقاومت کنند و دست چپ را از قدرت باز دارند. اگر این چپ ضدامپریالیست ریگی در کفش ندارد چرا دو سطر ناقابل در باره سخنرانیهای سناتورهای امریکایی در سازمان مجاهدین و اخرین آنها مایک پنس چیزی نمینویسند؟
علی مقدادی
■ با تشکر از نوشته کوتاه و پر معنایتان! باید در مورد هویت چپ ایرانی بهخصوص کمی قبل از انقلاب ۵۷ تا به امروز همانطور که برشمردید، بر چهار ستون امریکاستیزی، اسرائیلستیزی، پهلویستیزی و ملیستیزی استوار است، اضافه کنم که به این چهار ستون با همدستی مذهبیون دو ستون دیگر اضافه شد، همانا زنستیزی و اندیشهستیزی! شش ستونی که در کارنامه حکومت اسلامی چپی (نگاه به شرق، کعبه چپ ایران، روس و چین) برای نابودی ایرانزمین مثمر ثمر واقع شد!
با احترام بیژن
■ «کارنامه سرتاسر فاجعه بار چپ به آیندگان میآموزد، چپ جز فاجعه چیزی دیگر ندارد و وظیفه هر ایرانی است، در برابر تسخیر قدرت از سوی چپ مسلحانه مقاومت کنند و دست چپ را از قدرت باز دارند.» من از حالا، یک جائی در اوین، با زندانبانی آقای علی مقدادی، رزرو میکنم. چه چیز بهتری میتوان به کسی گفت، که چشم را میبندد، و دهان را باز میکند، تا دروغ بگوید.
حسن نکونام
■ کاش میشد ما میفهمیدیم که حرف هیچکس وحی منزل نیست. کاش آنقدر رشد فکری داشتیم که بدانیم که کاری به سرمان آوردهاند که به گربه میگوئیم ابوالقاسم و شعار رضاشاه روحت شاد را هزاران بار بزرگ تر از آنچه هست بزرگ میکنیم کاش میفهمیدیم که (احساس و عاطفه) خوب است ولی عقل و آینده نگری و اندیشیدن خیلی با ارزشتر از احساس و عاطفه هست. ما باید بدانیم و تلاش کنیم تا بفهمیم که آنچه را میدانیم خیلی خیلی کمتر از میزانی است که باید بدانیم . شخصا تجربه زمان وجریان ملی شدن جریان منجر به انقلاب ۵۷ را را دارم واکنون میبینم که متاسفانه همه ما «همه چیز» را میدانیم و همه «من» هستیم و هیچ «نیم منی» وجود ندارد. شرط اول موفقیت ما این است که بدانیم که بسیار کم میدانیم.
arigol
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|