يكشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Sunday 27 April 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 27.04.2025, 7:23

جان دانش‌آموزان اولویت چندم آموزش‌وپرورش‌است؟


فاطمه کریم‌خان / اعتماد

اشک‌هایی که دیده نشد

دوشنبه اندکی بعد از ساعت سه بعد از ظهر دختر نوجوانی خودش را از تراس مدرسه به پایین پرت می‌کند. این افتتاحیه یک داستان جنایی نیست. روز دوشنبه اول اردیبهشت‌ماه، اندکی بعد از ساعت سه بعد از ظهر دختر نوجوانی در یکی از دبیرستان‌های پرند به قصد خودکشی از تراسی که تخمین زده می‌شود حدود هفت متر ارتفاع داشته باشد به پایین پریده است و صورتش با آسفالت کف حیاط مدرسه یکی شده است. این حادثه در حالی رخ داده است که اغلب سی و پنج دانش‌آموز کلاس هشت- چهار مدرسه در حیاط نگران و آشفته به تراس خیره بودند و خطاب به همکلاسی‌شان فریاد می‌زنند « تو رو خدا نپر».

یک روز قبل، روز شنبه سی و یکم اردیبهشت، اوضاع مدرسه « ه» در شهر پرند عادی نبوده است. اقلا نه برای دانش‌آموزان کلاس هشت چهار مدرسه که یک دانش‌آموز تازه به جمعیت سی و چهار نفره آنها اضافه شده است. آن هم نه یک دانش‌آموز مثل دیگران، بلکه دانش‌آموزی که می‌گویند « خیلی کسی از او خوشش نمی‌آمد».

«س»، در مدرسه دانش‌آموز ممتازی نبوده است. بچه‌ها می‌گویند مشکلات خانوادگی داشته است. پدر و مادرش با هم اختلاف دارند و پدرش با خانواده زندگی نمی‌کند. گفته می‌شود که او و مادر و برادرش با هم زندگی می‌کنند. مشکلاتش در مدرسه هم زیاد بوده است. بچه‌ها می‌گویند که او زیاد دعوا می‌کرده و درسش چندان خوب نبوده است. در شروع سال جدید و در حالی که تنها سه‌ماه به پایان سال تحصیلی باقی مانده است تصمیم گرفته شده که کلاس او را عوض کنند. با این حال حاشیه‌های این دانش‌آموز کمتر نشده است. روز یکشنبه دو هفته بعد از برگشتن بچه‌های مدرسه و همین طور تغییر کلاس، «س» در حیاط مدرسه با گروهی از هم کلاسی‌های قدیمی‌اش دعوا می‌کند. کسی نمی‌داند که دعوا بر سر چه چیزی بوده است. تمام آن چیزی که بچه‌ها می‌دانند این است که حرف‌های بسیار بدی به «س» زده شده و حالش بسیار بد بوده است.

بچه‌ها می‌گویند او قبلا هم سابقه حال بد را داشته است. ظاهرا تنها چیزی که در مدرسه او را آرام می‌کرده اتاق مشاور مدرسه بوده که « س» مرتب به آن رفت و آمد داشته است. از اینکه آیا « س» در روز دعوا با مشاور مدرسه حرف زده است یا نه بی‌خبریم. از اینکه بعد از دعوای روز یک‌شنبه و بعد از رفتن «س» به خانه چه اتفاقی افتاده است هم بی‌خبریم. تمام چیزی که می‌دانیم از ظهر روز دوشنبه شروع می‌شود. یعنی وقتی که «س» به مدرسه بر‌می‌گردد، اما حالش بسیار بد است. بچه‌ها می‌گویند او در تمام طول زنگ اول گریه می‌کرده است. معلم کلاس به او اجازه داده است که برود آبی به صورتش بزند و برگردد اما این کار حالش را بهتر نکرده است. در زنگ تفریح، یکی از همکلاسی‌های تازه «س» سراغش رفته است و با هم به دفتر مشاور مدرسه رفته‌اند. مشاور به « س» گفته است که می‌تواند بعد از پایان زنگ تفریح به اتاقش برود و با او در مورد ماجرای تازه‌ای که پیش آمده صحبت کند. با این وجود زنگ دوم، زنگ ریاضی بوده است. «س» سر کلاس باز هم گریه می‌کرده است و یکی از دوستان تازه‌اش کنار او نشسته است تا دلداری‌اش بدهد. این جا اولین‌باری است که «س» از میلش به خودکشی حرف زده است.

دوست تازه به او گفته است که این حرف نالازم است. که تنها باید اندکی صبر کند و سر وقتش سراغ مشاور برود و حتما بعد از اینکه با او صحبت کند حالش بهتر خواهد شد. معلم ریاضی البته از دیدن جو کلاس، دانش‌آموز گریان و دانش‌آموز دیگری که تلاش می‌کند او را آرام کند راضی نبوده است. او با پرخاش دانش‌آموزان را از هم جدا کرده و گفته است که اجازه ترک کلاس را نمی‌دهد. بچه‌ها از معلم خواسته‌اند که اجازه دهد «س» به دفتر مشاور برود اما معلم گفته است که کسی نمی‌تواند کلاس را ترک کند و چون شلوغی کلاس آرام نشده خودش به دفتر رفته و از دفتر خواسته است که گروهی از دانش‌آموزان را احضار کند، از آنها تعهد بگیرد که کلاس را به هم نمی‌ریزند و همین طور خواسته است که یکی از دانش‌آموزان که تا این لحظه در حال دلداری دادن به «س» بوده از کلاس اخراج شود، و بعد هم کلاسش را تغییر دهند.

وقتی دانش‌آموزان با گردن کج به کلاس برگشته‌اند، حال « س» هنوز بهتر نبوده. او قرارش با مشاور مدرسه را هم از دست داده است و حالا تمام کلاس نگران جابه‌جایی دوست «س» به کلاس دیگری هستند. قرار است به خاطر یک دانش‌آموز تازه، یکی از دوستان قدیمی بچه‌های کلاس جابه‌جا بشود و زور کسی هم به جایی نمی‌رسد.

زنگ بعدی، زنگ ورزش است. در حالی که همه بچه‌ها به حیاط رفته‌اند تا معلم حضور غیاب کند متوجه می‌شوند که «س» پایین نیامده است. دوستی که تا الان نزدیک «س» بود به این خیال که او هم با دیگران در حیاط است به کلاس برنگشته است در حالی که «س» خودش را به کلاس رسانده است و از فرصت خالی بودن کلاس استفاده کرده و از پنجره خودش را به تراس مدرسه رسانده است. «س» حالا بر لبه تراس نشسته است و می‌خواهد خودش را به پایین پرت کند.  بچه‌ها وحشت زده او را تماشا می‌کنند. بعضی‌ها داد می‌زنند و از او می‌خواهند عقب برود. «س» ترسیده است و نمی‌تواند از جایش تکان بخورد و در همان حال، معاون مدرسه به خیال اینکه می‌تواند دختر نوجوان را از پشت بگیرد و به عقب بکشد خودش را به تراس می‌رساند.

اوضاع آن طوری که در ویدئوهای مهار خودکشی توسط ماموران آموزش‌دیده پلیس و آتش‌نشانی مشاهده می‌کنیم پیش نمی‌رود. «س» با شنیدن صدای معاون مدرسه تعادلش را از دست می‌دهد و از تراس به پایین سقوط می‌کند. یک دختر پانزده ساله در روپوش مدرسه، از تراسی به ارتفاع یک و نیم- دو طبقه جلوی پای هم کلاسی‌هایش به زمین می‌خورد و بچه‌ها در شوک ناشی از دیدن این صحنه به لرزه می‌افتند.

از این جا به بعد همه‌چیز روی دور تند پیش می‌رود. ناظم و معلم به سرعت سی و چهار نفر بچه‌های کلاس هشت چهار را به طبقه بالا، به کلاس درس شان که « س» خودش را از پنجره آن بیرون کشیده و به پایین پریده است هل می‌دهند و در کلاس را می‌بندند. آمبولانس وارد حیاط مدرسه می‌شود و دختر نوجوان را به همراه معاون مدرسه با خود به بیمارستان می‌برد. در کلاس ولی کسی از این ماجرا خبر ندارد. بچه‌ها در حالی که ترسیده و مبهوت هستند در اتاقی با در بسته رها شده‌اند. یک نفر دچار حمله اضطرابی می‌شود و اسپری تنفسی، کمکی به بهتر شدن تنفسش نمی‌کند. یکی دیگر دچار استفراغ می‌شود و مدام بالا می‌آورد. یک نفر از شدت فشار عصبی دچار خون دماغ شده است. برخی از بچه‌ها به‌شدت گریه می‌کنند و دانش‌آموزی که تا همین زنگ پیش کنار «س» نشسته بود مدام خودش را سرزنش می‌کند و به همه می‌گوید «تقصیر من بود»، «اگر من تنهایش نگذاشته بودم این کار را نمی‌کرد»، «تقصیر من بود».

سر و صدای کلاس زیاد است، معلم کلاس کناری که زنگ قبل بالای سر همین بچه‌ها بوده خودش را به کلاس می‌رساند و از آنها می‌خواهد که ساکت شوند. بچه‌ها می‌گویند اظهارات معلم کاملا خالی از همدلی بوده است. او دانش‌آموزی که اقدام به خودکشی کرده را متهم کرده و از بچه‌های ترس خورده خواسته است که سکوت کنند تا او بتواند در کلاس دیگری که در آن بوده درسش را ادامه دهد. بچه‌ها تا زمانی که زنگ مدرسه بخورد به همان حال و در همان کلاس رها شده‌اند.

بعد از اینکه زنگ مدرسه خورده است، بچه‌های کلاس، به خصوص دوستان «س» و آنها که به صحنه سقوط او از تراس از همه نزدیک‌تر بوده‌اند، گیج و منگ خودشان را به خانه‌هایشان می‌رسانند. برخی آن‌قدر شوکه بودند که حتی کیف و وسایل‌شان را هم با خود با خانه نبرده‌اند. از اینجا به بعد پای اولیای بچه‌ها به مساله باز می‌شود.

یکی از اولیا که نمی‌خواهد نامش فاش شود، می‌گوید: «بچه‌ام وقتی به خانه رسید برای من تعریف کرد که چی شده است. تمام چیزی که ما می‌دانستیم این بود که یک بچه خودش را از تراس به پایین پرت کرده است و بعد بچه‌ها را در کلاس حبس کرده‌اند و وقتی زنگ خورده است آنها را رها کرده‌اند که به خانه بیایند. بچه من وقتی به خانه رسید حالش بسیار بد بود. کاری از دست ما بر نمی‌آمد. فکر کردیم که شاید چند ساعتی بگذرد و حالش بهتر شود اما این طور نشد. در نهایت او را با قرص آرام‌بخش و خواب‌آور خواب کردیم.»

اوضاع در خانه‌های دیگر از این هم بد‌تر بوده است، یکی دیگر از اولیا می‌گوید: « بچه من کیف و کتابش را جا گذاشته بود. تازه وقتی رسید جلوی در خانه متوجه شد که هیچ چیز همراهش نیست. با یکی از همکلاسی‌هایش به خانه همسایه رفت و از آنجا به ما زنگ زد. از وقتی که از مدرسه رسید تنها گریه می‌کرد. همکلاسی‌هایش گشته بودند و پرسان پرسان خانه ما را پیدا کرده بودند تا کیفش را برایش به خانه بیاورند. ولی حال بچه‌ها اینقدر بد بود که کسی به کیف فکر نمی‌کرد.»

این بچه، همان نوجوانی است که «س» موقع پریدن از تراس درست جلوی پای او فرود آمد. دانش‌آموز می‌گوید « من آن صدا را و آن شکل در هم رفتن «س» را هرگز فراموش نخواهم کرد».

مدرسه، بچه‌ها و اولیای آنها را در تاریکی نگه داشته است و ترس اینکه «س» در پی سقوط واقعا مرده باشد باعث شده است هیچ راهی برای آرام کردن بچه‌ها وجود نداشته باشد، یکی از اولیا می‌گوید: « بچه آن‌قدر گریه می‌کرد که ما هیچ راهی به ذهن‌مان نرسید غیر از اینکه با او راه بیفتیم برویم بیمارستان‌های اطراف را بگردیم و ببینم «س» را کجا برده‌اند، و چه بلایی سرش آمده است و آیا زنده است یا مرده.»

بالاخره ساعت حوالی ۹ شب، والدین یکی از بچه‌ها بیمارستانی که «س» به آن جا برده شده است را پیدا می‌کنند. به آنها اجازه نمی‌دهند که «س» را ببیند اما می‌فهمند که «س» زنده است. با یک پای شکسته، دست آسیب دیده، صورت و گردن به‌شدت مجروح، چهار پنج دندان شکسته، فک شکسته و بریدگی‌ها و زخم‌های عمیق دیگر. بچه‌ها به هم دیگر اطلاع می‌دهند که «س» زنده است. ولی چیزی از شوک اولیه کم نمی‌شود.

روز سه‌شنبه اوضاع کلاس هشت چهار هنوز بحرانی است. بچه‌ها بدون کیف و کتاب به مدرسه آمده‌اند. اعلامی مبنی بر اینکه نمی‌توانند در چنین شرایطی تظاهر کنند که هیچ اتفاقی رخ نداده است. از اداره کل آموزش و پرورش پرند چهار مشاور به مدرسه فرستاده شده‌اند. دو نفر نیروی حراست وزارت آموزش و پرورش هم به مدرسه آمده‌اند تا تحقیق کنند که در مدرسه چه اتفاقی افتاده است. آنچه که در روز سه‌شنبه روشن می‌شود این است که ظاهرا مدیر مدرسه در زمان وقوع حادثه در مدرسه حضور نداشته است؛ اما این چیزی نیست که برای بچه‌ها مهم باشد.

یکی از بچه‌ها می‌گوید: « مشاورانی که به مدرسه آمده بودند برای ما سخنرانی کردند. آنها به ما گفتند که باید یاد بگیریم خشم خودمان را کنترل کنیم و رفتارهای هیجانی انجام ندهیم. آنها نیامده بودند با ما حرف بزنند، بلکه بیشتر آمده بودند تا خودشان برای ما صحبت کنند. چند تا از ما که حالمان خیلی بد بود از جلسه بیرون آمدیم و به سخنرانی آنها گوش نکردیم.»

آن کسانی که آمده بودند تا به حرف بچه‌ها گوش کنند و بفهمند که در مدرسه چه اتفاقی افتاده است، از حراست وزارت آموزش و پرورش بوده‌اند. آنها چند نفر از بچه‌ها را که به «س» نزدیک‌تر بودند صدا کرده‌اند و از آنها خواسته‌اند که توضیح دهند در روز دوشنبه در مدرسه چه اتفاقی افتاده است. بعد از آنها خواسته‌اند حوادثی که در آن روز رخ داده است را بنویسند و شماره‌ای به آنها داده‌اند تا اگر لازم شد با حراست تماس بگیرند.

روز چهارشنبه مدیر و کادر مدرسه تلاش کرده‌اند تا همه‌چیز را به حالت عادی برگردانند. کلاس درس به روال قبلی برگزار شده است و آنها به بچه‌ها گفته‌اند امتحانات میان ترم که قرار بود از شنبه آغاز شود سر جای خودش می‌ماند. از بچه‌ها خواسته شده است که همه‌چیز را فراموش کنند و در مورد ماجرا صحبت نکنند. بعضی از دانش‌آموزان می‌گویند «س» در روز چهارشنبه هنوز در بیمارستان بوده است، بعضی می‌گویند نمی‌دانند «س» در بیمارستان است یا مرخص شده است.

بعضی دیگر می‌گویند چون خانواده «س» توان پرداخت شبی دو میلیون تومان هزینه بستری در بیمارستان را نداشته‌اند او را به خانه آورده‌اند. یکی از دانش‌آموزان که از دیگران به «س» نزدیک‌تر بوده است و بعد از حادثه در چت اینستاگرام با او صحبت کرده می‌گوید «س» تا روز پنجشنبه در بیمارستان بوده است. زخم دستش را بخیه کرده‌اند و پای شکسته‌اش را جا انداخته‌اند و دو هفته دیگر باید فک شکسته‌اش را جراحی کنند.  رد خون روی آسفالت کف مدرسه شسته شده است. دستگیره تمام پنجره‌های مدرسه را در آورده‌اند و پنجره‌ها را با سیم بسته‌اند تا کس دیگری نتواند پنجره‌ها را باز کند. شایعاتی در بین دانش‌آموزان وجود دارد که به «س» گفته‌اند از مدرسه اخراجش خواهند کرد هر چند برخی از همکلاسی‌هایش می‌گویند او باید روز شنبه برای امتحانات میان ترم به مدرسه بیاید.  خودکشی دانش‌آموزان در نتیجه فشار‌های کادر مدرسه خبر تازه‌ای نیست. تنها در سال گذشته، دو خبر خودکشی دو دانش‌آموز دیگر، آیناز کریمی و آرزو خاوری که هر دو هم سن و سال «س» بودند در رسانه‌ها منتشر شده است.

با در نظر گرفتن محافظه‌کاری بیمارگونه در مورد انتشار اخبار خودکشی به‌طور کلی، و انتشار اخبار خودکشی دانش‌آموزان به‌طور خاص، نمی‌توان با قطعیت گفت که خودکشی در نتیجه فشارهای محیط آموزشی به همین سه پرونده محدود بوده است.  آنچه در هر سه خودکشی اخیر، خودکشی «س» که منجر به جراحت‌های جدی برای او شده است، و خودکشی آیناز و آرزو که منجر به مرگ شده است قابل مطالعه است، مساله دخالت کادر مدرسه با دانش‌آموزان دچار بحران است. در پرونده «س» دخالت نا به جای فردی که صلاحیت دخالت در یک صحنه تهدید به خودکشی را نداشته است منجر به حادثه شده است در حالی که چه بسا اگر ماموران آموزش دیده پلیس، آتش‌نشانی یا اورژانس در صحنه حاضر می‌شدند می‌توانستند دختر نوجوان را بدون اینکه آسیبی به خودش برساند از ارتفاع پایین بیاورند و به جایی امن منتقل کنند.

هم در پرونده آرزو و هم در پرونده آیناز، آموزش و پرورش با صدور بیانیه‌هایی گفت که « جان دانش‌آموزان مهم است» و این طور نیست که نظم مدرسه در شرایط بحرانی نسبت به جان و سلامتی دانش‌آموزان در اولویت قرار داشته باشد. در چندین مرحله از روز یکشنبه تا ساعت سه بعد از ظهر روز دوشنبه، کادر مدرسه می‌توانستند با رسیدگی به شرایط روحی به هم ریخته دانش‌آموزی که با فریاد بلند کمک طلب می‌کند از بحرانی شدن اوضاع جلوگیری کنند. اندکی همدلی و ارجاع دانش‌آموزی که بی‌وقفه گریه می‌کند به کادر مشاوره مدرسه که اتفاقا از شرایط روحی دانش‌آموز آسیب دیده مطلع است می‌توانست جلوی اقدام به خودکشی «س» را بگیرد. عدم دخالت افراد بی‌صلاحیت در تهدید به خودکشی و دعوت از نیروهای آموزش دیده برای حل بحران، هر چند می‌توانست «نظم مدرسه» را به هم بزند اما احتمالا نتیجه‌ای غیر از سقوط یک دانش‌آموز جلوی پای سی و چهار دانش‌آموز دیگر به همراه می‌آورد.

بعد از وقوع حادثه، زندانی نکردن دانش‌آموزان در کلاسی که همین چند دقیقه پیش یکی از همکلاسی‌هایشان تلاش کرده است با خروج از پنجره آن جان خودش را بگیرد می‌توانست منجر به کاهش تبعات شهادت بر خودکشی یک همکلاسی شود. تماس با اولیای دانش‌آموزان برای اینکه به مدرسه بیایند و بچه‌ها را خودشان به خانه ببرند، به جای اینکه بچه‌ها را بعد از زنگ آخر به حال خودشان رها کنند تا افتان و خیزان به خانه‌هایشان برسند کار بسیار منطقی‌تری بود؛ اما یک بار دیگر آن چیزی که در این جا در اولویت قرار گرفته است «نظم مدرسه» بوده است نه سلامت روح و روان دانش‌آموزان.

حالا به نظر می‌رسد که می‌توان گفت ظاهرا جان و سلامت دانش‌آموزان برای وزارت آموزش و پرورش آنچنان واجد اهمیت نیست که علی‌رغم بروز فاجعه‌ای مانند خودکشی آیناز کریمی و علی‌رغم بروز ماجرای  خودکشی معصومانه آرزو خاوری، بدون اینکه ضرورتی بر آموزش ضربتی کادر مدیران مدارس برای خودداری از وارد کردن فشار بی‌جا به دانش‌آموزان و مدیریت کردن بحران‌هایی مانند تهدید یا اقدام به خودکشی انجام دهند، تنها مترصد فرصتی هستند تا در پاسخ به گزارش‌های مطبوعاتی در مورد خودکشی دانش‌آموزان «جوابیه» ارسال کنند.

توضیح: مدارک و اسامی دانش‌آموزان و اولیایی که با «اعتماد» صحبت کرده‌اند، در کنار اسم مدرسه و سایر اطلاعات ضروری در مورد این گزارش نزد اعتماد محفوظ است. برای جلوگیری از بروز فشار روانی بیشتر به دانش‌آموزان و اولیای آنها، از ذکر اسامی خودداری شده است.

برای تکمیل این گزارش با حراست آموزش و پرورش که مشغول تحقیق در مورد حادثه بود تماس گرفته شد که از پاسخ‌گویی خودداری کردند.



 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net