جمعه ۳ اسفند ۱۴۰۳ -
Friday 21 February 2025
|
صادقانه عرض میکنم که از روز نخست فراخوان بیستوپنجم بهمن، پستی و بلندیهای بسیاری در مورد تحقق انتظاراتمان داشتیم. باید اعتراف کنم که از همان ابتدا این رحیم بود که به موفقیت این کنش اجتماعی ایمان داشت و بنده و دیگر عزیزانی که این آخریها برای برنامهریزی درست و تحلیل بهتر شرایط به جمع ما پیوستند، در حد و اندازهٔ او به این مسئله باور نداشتیم.
پس از آنکه پای کارزار رفع حصر که در مدت ۳۶ ساعت اولیه بیش از ۱۷۰۰۰ امضاء قرار گرفت و با فشارهای متعدد حکومتی مواجه و نهایتاً با دستور دادستانی مسدود گردید، رفتیم سراغ کامنتهای کانال دلنوشتهها و آنها را یکییکی ثبت و درج نمودیم، هزار و چهارصد دلاور با اسم و رسم بیهیچ ترس و واهمهای اعلام حضور کرده بودند. رحیم بنای عقب نشستن نداشت و دوباره با تعدادی از اهل فن جلسهای گذاشت، رفتیم تا کمپین را بار دیگر اما از مسیری متفاوت راهاندازی کنیم. آنجا هم مردم سنگ تمام گذاشتند و علیرغم محدودیتهای موجود ۴۰۰۰ امضای دیگر جمع کردیم، حالا ۲۵۰۰۰ نفر پشت خود داشتیم و پشتمان گرم شد، انگار به کوه تکیه کرده بوده بودیم.
همه جوره شرایط را رصد کردیم و با توجه به عدم همراهی احزاب به ظاهر خودی، بزرگانی که یک عمر با گفتمان آنان مشق عشق کرده بودیم و نیز رندان خرقه پوشی که سالهای متمادی با ادعای اخلاق، انصاف و عدالت، از دوش ما مردم بالا رفتند، آقا شدند و آقازاده تحویلمان دادند، یکبار دیگر به ما ثابت شد که در این وادی حاکمیتی همگان یا ما کهنه سربازان جنگ را یادشان رفته و یا دیگر حسابی رویمان باز نمیکنند.
پس چارهای نبود جز آنکه به خودیهای خودی اتکا کنیم و روی مردان مردی حساب باز کنیم که در روزهای آتش و خون، اهل عقبنشینی و پا پس گذاشتن نبودند. اما تقریباً همهٔ ما مردد بودیم که در این شرایط سخت زندگی، در این اوضاع امنیتی حاکم بر جامعه، در این فضای غمانگیز یأس و نومیدی از تغییر و در این جو دنیازدگی و چیرگی ریاکاری آیا هنوز هم بچهها پای کار میآیند؟
آنان که چهارده سال جز وعده ندادند و با علم کردن موضوع حصر به مطامع خود رسیدند و یادشان رفت که فهم معنای فریاد یاحسین میرحسین، تنها دلیل امید بستن مردم به آنان است، هر روز پیغام میدادند که نکنید، اگر مردم نیایند، خودتان به جهنم، میر و شیخ را بیآبرو خواهید کرد. آنقدر گفتند که هراس برمان داشت و ما که بدلایل متعدد و دقیق این پدیده را برای اثبات حق و حقوق مردمان، در عرصهٔ اعتراضات مدنی برگزیده بودیم، مردد شده بودیم که این حرکت را نمادین برگزار کنیم و یا همچنان بر عهد نخست بمانیم و روی همت یاران حساب کنیم.
گفتیم، صدنفری که یقین داریم در روز موعود پای کارند را علیرغم علم به اینکه همگی دستگیر خواهند شد، به نام مطرح کنیم که اگر فردا روزی به هر دلیل همرزمان و خانوادههای شهدا امکان یاریشان نبود، به ساحت شخصیتی میر و شیخ و آن بانوی سرفراز وطن، آسیبی وارد نشود.
خبر ندارید که رحیم به یکباره با این ذهنیت که ما بنا داریم که رفقا را کنار بگذاریم و باز جماعت سرشناس سیاسی را جایگزین کنیم، چون شیر خروشید و بر سرمان فریاد زد و تنها زمانی آرام گرفت که گفتیم، منظور ما از آن تعداد همانانی هستند که او شبها هم با عشق آنان سر بر بالین میگذارد.
با تصمیم جمع و کار کارشناسی به این نتیجه رسیدیم که نباید از حاکمیت درخواست مجوز نمود، چرا که بنا اصل ۲۷ قانوناساسی و مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی، صرف اطلاع کفایت میکرد. نامهای را که پیشتر در اختیار معاون رئیسجمهور قرار داده بودیم با اندک تغییری چاپ و در سه نسخه آماده نمودیم، ابتدا به وزارت کشور رفتیم. راهنماییمان کردند و به طبقهٔ مربوطه رفتیم، رحیم از یکنفر آدرس اطاق مورد نظر را پرسید که وی بیدرنگ گفت آقای قمیشی آنجاست، رحیم خواست مرا معرفی کند که گفت ایشان را هم میشناسم.
مسئول مربوطه با همدلی راهنماییمان کرد، اما مدعی بود که عدم وجود قانون دست ما را بسته، نامه را که خطاب به وزیر کشور بود، در دبیرخانه ثبت کردیم و بعد از آن به استانداری رفتیم. آنجا افراد شاغل در دبیرخانه با نگاه به متن از پذیرفتن آن امتناع نمودند و آن را منوط به دستور مدیرکل سیاسی نمودند. پس از مدتی معطلی اجازه یافتیم و با فرد مورد نظر به گپ و گفت نشستیم. میگفت که امکان ثبت رونوشت را ندارد و فقط آن را پیش خود نگه میدارد، اما رحیم پیله کرد و متوجه شد که در دبیرخانهٔ امنیتی امکان ثبت وجود دارد. با شمارهای که از آن دوست گرفته بود تماس گرفت، اما بدلیل مشغول بودن آن را موکول به وقت دیگری کرد که نمیدانم عاقبتش چه شد، به فرمانداری رفتیم، آنجا هم رسم و رسوم اداری را طی کردیم تا این پروسه کامل گردد.
هر چه به روز موعود نزدیکتر میشدیم، با توجه به خبرهای واصله امیدمان مضاعف میگردید، اما حقیقت آن است که هراسمان هم بیشتر میگردید. بیپرده عرض میکنم که ما میدانستیم که علیرغم همهٔ تمهیداتی که برای این کنش خشونتپرهیز اندیشیده بودیم، ممکن بود با دخالت عدهای که جز به مطامع خود نمیاندیشند، قصهٔ سالیان اخیر تکرار شود و خدایی ناکرده عدهای از مادران این سرزمین بلازده باز داغدار شوند و زانوی غم به بغل گیرند.
سهشنبه شب خطاب به رحیم نوشتم که ما وارد بازی خطرناکی شدهایم، ما جایگاه کروبی و میرحسین را نداریم و ممکن است به قیمت جانمان تمام شود، از تو میپرسم که تا آخر کار هستی؟ خندهای بلند سر داد و گفت مگر ما بچه بودیم و نمیدانستیم که عاقبت اینکار چه میباشد، این چه سؤالی است، خیالت راحت تا آخر ایستادهام. روز چهارشنبه با آنکه وزارت کشور طبق اطلاعیهٔ هیئتدولت تعطیل اعلام شده بود، فردی با رحیم تماس گرفت که درخواست شما مورد تأیید قرار نگرفته و مجوزی صادر نشده که او در پاسخ گفته بود مگر ما از شما درخواست کسب مجوز کردهایم؟
عزیزان نمیدانید چقدر بالا و پایین کردیم، ابتدا پیشنهاد چهار ساعتی تجمع را دادند که من از همان ابتدا با بیشتر از یکساعت آن موافق نبودم، قرار شد چندین نفر سخنرانی کنند، بنا شد در اثنای کار دکلمهای قرائت شود، نماز جماعت برپا کنیم، بیانیهای تهیه کنیم و در پایان کار آن را قرائت کنیم. اما همهٔ اینها به هنگام عملیاتی شدن باد هوا شد، یکنفری در بین ما که عشق سخنرانی داشت و عاقبت هم پایش به تجمع نرسید، خیلی کار کرد که این بخش از برنامه حذف نشود، این شوخی، اما به خدا چنان فضا را بستهاند که امکان تهیهٔ یک وانت و بلندگو را هم پیدا نکردیم. چهار ساعت را به سه ساعت تقلیل دادیم و نهایتاً تصمیم بر این شد که پس از یک ساعت کاسه کوزه را جمع و محل تجمع را ترک کنیم.
گفتیم حداقل چند شعار را تکثیر کنیم، اما مشکل این شد که هیچکس جرأت تکثیر آن را نداشت، اما بالاخره با همت عزیزی این یکی میسر شد، هزینهاش را هم یکی تقبل نمود. لیکن چه سود که همه یکجا توسط اطلاعات سپاه به همراه عزیز دلمان جناب قمیشی ضبط گردید و امکان توزیع آن از بین رفت. اما ما پس نکشیدیم و به محض اطلاع از دستگیری هماهنگ کنندهٔ اول این قایق، بنده شعارها در فضای مجازی منتشر و از مردم خواستم که خود آنها را تکثیر و به همراه بیاورند.
از خیر قرائت بیانیهٔ پایانی هم گذشتیم، قرارمان این بود که تعدادی از افراد پای کار در مترو انقلاب به هم بپیوندیم و به سوی سردر دانشگاه حرکت کنیم، اما با توجه به اینکه یقین به بازداشت خود داشتیم، از آقایان دردکشان و سلیمانی اردستانی تقاضا کردیم که در صورت دستگیری ما دو تن کار را به پیش ببرند که از نهایت این تمهید نیز اطلاع دارید.
حالا که پشت پردهٔ این کار به جز دعواهای من و رحیم برایتان روشن شد، خود بگویید که ما در روزهای آخر به چه دلیل و منطقی باید انتظاری جز نمنم باران میداشتیم؟ با این فضای خفقان به خود گفتیم که اگر چهل پنجاه نفر هم بیایند که میآیند، ما پیروزیم. با فراخوان اعلام حضور توسط رحیم و اعلام آمادگی دوبارهٔ بسیاری از یاران باوفا اندکی دلمان قرص شد، اما لیطمئن قلبی نبود.
وقتی پس از حدود چهل ساعت از گذراندن در انفرادی به محل اجرای احکام آمدم، با دیدن تعدادی از عزیزان بازداشت شده که بسیار خجالتزدهام فرمودند، به یکباره متوجه شدم که چقدر فراتر از انتظار ما آسمان گریسته، نمنم باران نه که رگبار بهاری جانی دوباره به سرزمین خشک و برهوت وطن داده و شما مردان مرد، مردانگی را تمام کردهاید.
آری سیل آمد، اما ابرهای بارانزای آن شما بودید، شمایی که افتخار ایران بودهاید و اکنون ثابت کردید که هنوز دود از کنده بلند میشود.
شما رزمندگان، جانبازان، آزادگان، خانوادههای شهدا و در یک کلمه همهٔ ایثارگران به همراه دیگر هموطنان کاری کردید کارستان. اگر امروز قمیشی آبرویی پیدا کرده، اگر به بندهٔ حقیر هم نظری پیدا شده، همه و همه به واسطهٔ همت، جد و جهد شماست.
شما نور چشم ایران بودهاید، هستید و خواهید بود. در پایان از شما بزرگواران تمنا دارم از این بچههای داغ که گمان دارند من و شما از صراط مستقیم خدا خارج شدهایم، بدل نگیرید. اینها فرزندان ناآگاه من و شمایند، ما دوستشان داریم، حتی اگر آنان ما را دشمن بدانند.
عزت زیاد
منبع: تلگرام کلمه
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|