پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
داروهای مکملی که ادعا میکنند وضعیت ظاهر و پوست اشخاص را بهبود میبخشند در یک دهه گذشته محبوبیت زیادی پیدا کردهاند. از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۰میلادی درصد آمریکاییهایی که گزارش دادهاند از ویتامین مو، پوست و ناخن استفاده کردهاند از ۲.۵ درصد به ۴.۹ درصد افزایش یافته است.
اما کارشناسان در مورد عوارض و خطرات این مکملها هشدار دادهاند. به گفته آنها مکملهای پوست، مو و ناخن اغلب حاوی بیوتینی بسیار بیشتر از نیاز بدن هستند. مقاله تحقیقاتی منتشر شده در مجله آکادمی پوست آمریکا به این مساله پرداخته است.
دکتر ربکا هارتمن، استادیار دانشگاه پزشکی هاروارد و یکی از نویسندگان این مقاله میگوید که دوزهای بالای بیوتین «میتواند نتایج آزمایشهایی را مانند آزمایش تیروئید، قلب حتی آزمایش ویتامین دی تغییر دهد».
دوز توصیه شده روزانه بیوتین برای بزرگسالان ۰.۰۳ میلیگرم است. به گفته سازمان غذا و داروی آمریکا در برخی موارد این مکملها، بیوتینی ۶۵۰ برابر این مقدار مورد نیاز داشتهاند.
به گفته دکتر هارتمن، سطوح بالای بیوتین تا این حد به طور بالقوه میتواند منجر به تشخیص نادرست پرکاری تیروئید شود و برتوانایی پزشکان در تشخیص حملات قلبی بیماران تاثیر بگذارد.
دکتر آدام فریدمن، رئیس درماتولوژی دانشگاه جورج واشنگتن هم در این باره میگوید که این عوارض گاهی اوقات میتواند کشنده باشد. او به پرونده فردی اشاره میکند که به دلیل حمله قلبی فوت کرد اما در آزمایشهای او سطح تروپونین مقدار نگرانکنندهای را نشان نمیداد؛ چراکه سطح تروپونین این فرد به دلیل مصرف بیوتین برای رشد مو، بالا نبوده است.
فریدمن میگوید که بیوتین یا ویتامین ب۷ در بیشتر غذاها و مولتی ویتامینها یافت میشود، بنابراین افراد به ندرت به این مکملها نیاز دارند.
راه طبیعی برای دریافت بیوتین و کلاژن: یک رژیم غذایی متعادل
دکتر هارتمن میگوید ادعاهایی که نشان میدهند بیوتین برای سلامت مو، پوست و ناخن مفید است، بیشتر داستانسرایی است.
همچنین در حالی که دادههای اولیه نشان میدهد که کلاژن ممکن است پوست شما را سالمتر کند، اما هارتمن معتقد است که تحقیقات بیشتری برای تثبیت این ادعا نیاز است.
صرفنظر از این موضوع، محققان بر این باورند که یک رژیم غذایی کامل، طبیعیترین و ایمنترین راه برای دریافت مواد مغذی زیبایی مانند بیوتین و کلاژن است.
غذاهایی که سرشار از بیوتین هستند عبارتند از زرده تخم مرغ، لوبیا، آجیل و دانهها. موادغذایی که به تولید کلاژن کمک میکنند هم شامل گوشتها، آب قلم، ژلاتین، لبنیات، لوبیا و سویا و میوهها میشود.
سبزیجات برگدار و سبزیجات ریشهدار حاوی ویتامین سی، روی و مس هم مهم هستند.
اما قبل از مصرف هر مکملی مهم است که این سوالات را از خود بپرسید:
- آیا واقعا مواد موثری که ادعا میکند را دارد؟
- چه شواهدی استفاده از این مقدار خاص در این محصول خاص را تایید میکند؟
- آیا این شرکت قابل اعتماد برای خرید این محصول خاص است؟
- آیا توسط شخص ثالث آزمایش شده و آیا احتمالا آلایندههایی در آن وجود دارد؟
- آیا قبل از مصرف آن، با پزشک خود مشورت کردهام؟
هارتمن و سایر متخصصان پوست همچنین میگویند که اگرچه مکملهای کلاژن که به عنوان مکمل برای سلامت پوست معرفی میشوند، اغلب میتوانند بدون نگرانی مصرف شوند، اما بعد از آزمایش این محصولات مشخص شد که بسیاری از مارکهای محبوب حاوی فلزات سمی مانند سرب و جیوه بودهاند.
دکتر آدام فریدمن نیز میگوید که احتمالا مصرف کلاژن «آسیب نخواهد زد»، اما «راهنماییهای کمی در رابطه با دوز مناسب مصرف وجود دارد».
او ادامه داد: «من به بیمارانم توصیه میکنم که بیوتین مصرف نکنند. از نظر من واقعا هیچ مزیت اضافهای ندارد و فقط ضرر بالقوه است.»
یورونیوز
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
«.... امّا زندگی کوتاه است و حقیقت تا دورترین زمانها موثّر میماند و دوام میآورد. پس بیایید حقیقت را بگوییم» [آرتور شوپنهائوور، مجموعه آثار، جلد اول، نشر دیوگنس، زوریخ، ۱۹۷۷ میلادی]
۱- پُلی میان واقعیّت و آرزو
پیکر من میتواند در هر کجا باشد. امّا «خودم» در رویاهایم هستم. در خیالاتم. در حسرتهایم. در رنگین کمان زندگی با افتخار و عزّت و آبرو. در جهانی سرشار از مهر و همبستگی و رامشگری و پیوند دلباخته به انسانها و زمین و کهکشانها و گیاهان و جانوران و مرغزارها و طبیعت گسترده در پیرامونم. شوق زیستن در گوهرم همچون نهالیست که اندک اندک به سوی فرابالیدن و خودگستری در تلاش است.
من در واقعیّتپذیری رویاهایم میخواهم بین خودم و پیکرم پُلی بسازم برای رسیدن به آرمانها و آرزوهایم. به گستره آنچه که میخواهم باشم. به پدیدار شدن آنچه هسته و گوهر من است. به آنچه از بهر شکوفا شدن و بار و بر آوردن در ساز-و-کار- زندگی و اجتماع مردم میهنم به سهم خودم توانمند هستم. به روییدن درخت گوهر منحصر به فردم بر شاخه شاخههای جنگل کائنات. به رقصیدن در جشن پرندگان آواز خوان. به آمیختن و شناور شدن در رودخانه شادیها و لبخندها و شیطنت کودکان. به جاری شدن در نگاههای مهرآمیز و گرمابخش مادران. به پرواز کردن در آسمان زیبایی و گیسوافشانیهای دختران. به همپایی با پدرانی که کولهباری از رنجها را به دوش میکشند و فریاد خاموشانند.
آرمانها و آرزوهای من، اخگرهای آتش تار-و- پود وجودم هستند که پیوسته شعلهور میشوند و رقصان به هر سو میجهند. امّا من در بازگشت از جهان رویاها و آرزوهایم با واقعیّت زُمُخت و آزارنده در میهنم روبرویم. بر من آنانی حاکمند و آمر که نه رویایی دارند و نه آرمانی نه ذرّهای نشانه از آدمیگری و نه حتّا پُلی هستند به سوی آرمانها و آرزوهای من. آنها فقط شمشیر تند و تیز به دست گرفتهاند و به ناحقّ خون میریزند و به ناحقّ چوبه دار برپا میکنند و به ناحقّ، غارت و چپاول میکنند. به ناحقّ، شکنجه میدهند و خبیثانه در هر کوی و برزنی با حیوانیّتی خشونتمآب به گلهای پاک و زیبا و نوشکفته فقط تجاوز و تجاوز و تجاوز میکنند. آنها هر روز و هر شب، نماز واجبشان این است که گُلبنی نوجوان را شقّه شقّه کنند تا با توهّم و تلقین سفیهانه بر رویاها و آرزوهایم چیره شوند. ولی من هر بار که در جهنّم واقعیّت سوزان «آمران و خبیثان اقتلویی»، تفته میشوم، بیشتر و بیشتر به جهان رویاها و آرزوهایم یقین میآورم و پر توانتر میشم.
من آن جا هستم در گریهها و شیونها و ضجّههای دلخراش مادران بر سر قبر فرزندان پر پر شدهشان به دست جلّادان الهی. من آن جا هستم. استوار و سرفراز و پهلوانوار. باشنده جهان رویاها و آرزوهایم. در کنار یاران خُنیاگرم که سرود زندگی و شادخواریها را دست افشان و پایکوبان همسرایی میکنند. من آن جا هستم که دف میزنند و تار و چنگ مینوازند و مطرب میخواند و افسونگران شیدا چشم، نغمههای مهرورزی را در ساتگینهای مردافکن بر تار و پودم نگونسار میکنند. من آنجا هستم دست در دست همدلانم و شانه به شانه با همپایانم.
من آنجا هستم. در وجب به وجب خاک خاوارنهایم در گوشه و کنار میهن که اسناد خشونت ذاتی قهّاران الهی را در راه قدرتپرستی و کینه توزی رسوا میکنند. من آنجا هستم در تیک و تاک لحظههای جان باختن عزیزانم بر چوبههای دار الاهیون عقدهای. من آن جا هستم در سیاهچالها و شکنجه گاهها و محبوسخانههای بینام و نشان در چنگال مخوفترین و کریهترین شیّادان الهی. من آن جا هستم در کنار ربوده شدگان و آسیب دیدگان جسم و جان زیباترین گلهای باغ میهنم که محبوس و قربانی کینه توزیهای قرن به قرنند. من همچون نسیمی در هر بیقوله و سایبان و پرت آبادی در کنار زاغه نشینان بینان و سفره نشستهام. من آنجا هستم در مکانهایی که شریانهای وجودم برای میهن و مردمش میطپند و میخروشند.
من در میان واقعیّت و آرزو با خیزشها و قیامها و مقاومتها و سرکشیها و طغیانها و پیکارهایم، پلی خواهم ساخت به سوی «آزادی». من فرهاد عاشقم و با تیشه همبستگی و همپایی و همسرایی تونلی خواهم ساخت به سوی «آزادی». من، «کاوه آهنگرم» و دادخواه خون فرزندانم که ضحّاک دوران، طُعمه آز و نکبت جاهپرستیهایش کرد. من، فریاد دلخراش و اشکهای جاری تمام دختران و زنانی هستم که گلهای وجودشان در چنگال دژخیمان الهی پرپر شدند.
من بانگ بلند آن جاندارانم که از روزگاران کهن تا امروز، یاور پا به پایم هستند. من با رقص و آواز در فرود آمدن از دماوند سر به فلک کشیدهام و در سپیده دم پدیدار شدن آرزوهایم هستم در بستر واقعیّتی به وسعت ایران و آرمانی به گستردگی جهان و ایده آلی به سوی بی نهایت کهکشانها. من، دریایی هستم که در کویر میهنم جاری میشوم و ارمغانم «آزادی» است از برای ساختن باهمستانی که لایق کرامت و شرافت و بزرگواری و عزّت و نجابت وجودی تک تک هموطنانم باشد. من از اعماق تاریخ و فرهنگ مردم میهنم ریشه گرفتهام و چون سرو آزاد به سوی «آزادی» در هر گوشه و کناری شاخه شاخههای وجودم را میگسترانم.
من تا زمانی که «بیداد و بیمهری و خونریزی و غارت و شمشیرکشی» بر میهنم و مردم دادخواهم حاکم است، خیزشهای دریایم، پایانی نخواهند داشت. من آن جا هستم. پخش شده در تار- و – پود فضای سرکوب و خشونت و ارعاب و ستم و کراهت ذاتی حکومتگران بیلیاقت. من آن جا هستم. در خاک میهنم و در کنار مردم میهنم. من با جسم و جانم پایکوبان و دست افشان، سرود میخوانم و میرقصم تا رویاهایم را واقعیّتپذیر کنم. حتّا اگر روزی روزگاری پیکرم خاکستر شده باشد، گوهر یاقوتیام آتشی شعلهور خواهد ماند بر فراز سراسر آتشکدههای مهر به میهن و مردمم.
۲- از تصاویر اسطورهای به دامنه فلسفیدن
گردآمد مردم در بخشی از جغرافیای زمین و سپس زایش ایده «ملّت» و «شکوفایی فرهنگ» در تصاویر اسطورهها واتاب پیدا میکنند که فراسوی زمان فیزیکی، حضور دارند و در تمام دورانهای تاریخی به حیث مَشعلی فرا راه نسلها میدرخشند و آنها را به زایشهای نو به نو و پوست اندازی چهرههای پیر و فرسوده شده فرهنگ در عرصههای گوناگون باهمستان میانگیزانند. رویکرد بازشکافنده مغزه و ابعاد تصاویر اسطورهای به ذهنیّتی فرهیخته و آزاد از تمام غُل و زنجیرهای عقیدتی برای روشناندیشی منوط است. مُتفکّران و فیلسوفان و هنرمندان کشورهای اروپایی با کشف و شناخت و انگیخته شدن از اساطیر یونانی توانستند استقلال اندیشیدن خود را شالوده ریزی کنند و در پروسه تحوّلات تاریخی و اجتماعی از یکدیگر تاثیر بپذیرند و بر همدیگر موثّر باشند و مناسبات اجتماعی خود را پایه ریزی کنند و هر کدام نیز استقلال فکری خود را به پشتوانه سنجشگری حفظ کنند.
هر ملّتی در آیینه اسطورههایش، گوهر خودش را میشناسد. تلاش از بهر فهمیدن تجربیات نهفته در تصاویر اسطورهای و وااندیشی آنها در مفاهیم فلسفی امکانیست برای استقلال اندیشیدن در خصوص مُعضلات اجتماع و گرفتاریهای باهمزیستی. تا زمانی که کوشندگان آزادی نتوانند مایههای فکری اساطیر مردم میهن خود را در مفاهیم فلسفی بازاندیشند و در زبانی همگانفهم و شفّاف بدون مغلقگوییهای آکادمیکی عبارتبندی کنند، محال است بتوان ساز و کار مناسبات اجتماعی را در تک، تک عرصههای لازم مثل کشورداری، انتخابات، همسایه داری و دیپلماسی، قانون، منش، آموزش، اقتصاد، مناسبات جهانی و امثالهم سامانبندی کرد. آفرینش و پیریزی ارگانها و نهادها و سازمانهایی که تار-و- پودشان به اساطیر مردم، گره نخورده باشد، خواهی نخواهی، دوام و پایداری و کارکرد چنان موسساتی ناکامیاب خواهد بود و بی شکّ، خشت بر آب زدن است. مردم در کلیّت جغرافیایی میهن باید در تمام جلوههای اجتماع باهمستان، چهره اصیل خود را کشف کنند و ببینند تا در صدد این برآیند که به استحکام و تلطیف و همخوانی و همسویی با موسسات کشوری کوششهای بایسته کنند.
فروپاشی تمام «حکومتها» در طول تاریخ سینه سوخته ایران از پیامد رفتارها و گفتارها و واکنشهای زمامدارانی بوده است که با تصاویر اسطورهای مردم ایران، ناهمخوان بودهاند و علیه آنها، جنگ تخریبانه و خصومت کینه توزانه و تحریف و پایمالی پرنسیپها را سر لوحه اقدامات خودشان قرار داده اند؛ زیرا «زمامداران حکومتهای فروپاشیده و در حال فروپاشی همچون ولایة المقاتلة الاسلامیّه»، هیچگاه به بُنمایههای فرهنگ باهمستان مردم در کلیّت جغرافیایی بدون هیچ استثناء و امتیازی وقع نگذاشتهاند و مدام در مقابل اعتراضها و پرسشها و مداراییها و گوشزدها و اخطارها و نصایح و رواداریهای مردم از در ستیز و کتمان و لاپوشانی و جنگ برآمدهاند. کشوردارانی که نتوانند و نخواهند روشهای رفتاری و گفتاری خودشان را با تصاویر و ایده آلهای مردم، هماهنگی و همخوانی کنند، سیستم اقتداری آنها هر چقدر حتّا به خوفناکترین و کُشنده ترین سلاحها نیز مُجهّز باشند، در فرصت مناسب و یک آنِ گذرا به سرعت آذرخش از هم فرو خواهد پاشید.
ایرانیان در تجربیات بیواسطهای که از مناسبات باهمزیستی داشتهاند به زایش و آفرینش یکی از رُخسارههای پُر فروز و بسیار ستودنی و انگیزشی و آرمانی همّت کردهاند به نام «پهلوانی و پهلوان منشی». ایرانیان برغم چنین ایده آل رفتاری و کاراکتری هیچگاه به این فکر نیفتادند که «فرمانروایی پهلوانی» را به گونه سیستم کشورداری میخکوب و سمنتی کنند؛ ولی هماره آرزو میکردند و هنوزم آرزو دارند که زمامداران در رفتارهای اجرایی نسبت به هر پدیدهای با رفتاری «پهلوان منش» اقدام کنند. آنچه که هیچکس تا کنون در بارهاش در تاریخ غمانگیز ایران نیندیشیده است، مقوله «مدّاعی» در دیوان شاعران کلاسیک ایران است.
باعث تاسّف و دریغ دریغ گفتن است که زنده یاد «نادر وزین پور» در رویکردش به «مدّاعی» در دیوان شاعران ایرانی، آن را لکهای ننگ آلود بر چهره ادبیات کلاسیک قلمداد کرده است؛ به جای اینکه بتواند تمییز و تشخیص دهد که «شاعران ایرانی» با مدح کردن ستمگران و مستبدّین و سلاطین بیفرّ و انتساب کردن آنها به صفات و فروزههایی که هیچکدامشان نداشتند، دقیقا «عکس قضیه» را منظور نظر خود داشته و میستودهاند. شاعران ایرانی اساسا و آگاهانه و با هوشیاری، فروزههایی را ستایش کردهاند که در تار و پود سلاطین و حاکمین مستبد، هیچ نشانهای از آنها وجود نداشته است.[نگاه کنید به کتاب: مدح، داغ ننگ بر سیمای ادب پارسی].
شوربختانه به دلیل نداشتن ذهنیّت و شمّ فلسفی کثیری از کسانی که به تحقیق در ادبیات کلاسیک ایرانی رو میآورند، باعث شده است که بزرگترین منابع کلاسیک ادبیّات ایران تا امروز فقط به موضوع «دستور زبان» تبدیل شده باشند. در حالیکه فقط از کتابهای «ایلیاد و اودیسه» تا کنون هزاران هزار نفر در کشورهای باختری به تفکّر و زایشهای نو به نو در عرصههای رنگارنگ انگیخته شدهاند و هنوز به آفرینشهای تازه به تازه انگیخته میشوند. فقط ماییم که ثروت بدیع و بی همتای خودمان را تا حدّ «دستور زبان» فروکاهیده ایم و زمرّد و الماس و طلای ایدههای ناب را با خس و خاشاک معاوضه کرده ایم.
۳- بختکِ طالبان ماضی بعید و کابوسِ متشرّعان
تمام دغدغه شبانه روزی و تخصّص عقیدتی آخوندها و مُلّایان و مُتشرّعان جور واجور فقط حول و حوش یک موضوع حادّ و مُعمّایی است که میچرخد. از دید این طیف مُتحجّر و شدیدا شهوتی و هیز و هرزه، ابعاد مسائل بشری فقط در یک چیز چلیده و هرگز حلّ شدنی نیز نیست و باید شبانه روز در باره خطرات ایمانسوزش هشدارهای توبیخی داد؛ آنهم مُعضل «دُبُر – وَ – قُبُل نسوان» [= کس و کون زنان]. سراسر دروس حوزوی و مشقنویسیها و روضه خوانیهای مُتشرّعان بر منابر تکبّر و جاه پرستی در گرداب کُمپلکسی غوطهور است که از ذهنیّت گندیده و روح کپک زده و کلاف پیچیده غرایز افسارگسیخته و به شدّت حریص و شهوانی آنها نشات میگیرند.
در نظر و مبانی عقیدتی مُتشرّعان با کاربست رمل و اسطرلابشان، هویّت پدیدهای به نام «زن» از «ناف» شروع و به «سر زانو» مختوم میشود. به همین دلیل، مُتشرّعان از اهمّ وظایف و تکالیف الهی خود میدانند که در حیطه واجبات عاجل و خانمانسوز مومنین در باره «دُبُر- وَ – قُبُل نسوان» و نقش ویرانگر آنها در تحریک «ذکور رجال الهی» و آه از نهاد مومنان هیز برآوردن، اقدام کنند. در سرتاپای انتشار خروارها کاغذی که تا کنون به دست مُتشرّعان سیاه شدهاند و از این طریق به محیط زیست و طبیعت و همچنین فکر و روان انسانها به شدّت آسیبها زدهاند و همچنین در میلیاردها ساعت رجزخوانیهای مُتشرّعان بر منابر نمیتوان یک جملهای را پیدا کرد که به اندازه خردلی بر «دانشهای بشری» افزوده باشند. آنچه این طیف مکّار تا امروز در جامعه ایرانیان توسعه دادهاند، خاراسنگی کردن اعتقادات ابلهانه و استمرار حماقتهای قرن به قرن است از بهر اقتدار ابدی داشتن بر ذهن و روح و روان مردم.
[جهت آگاهی بیشتر تورّقی کنید برای نمونه در مشتی از خروارها مزخرفگویی مُتشرّعین در کتابهای ذیل:
- وسیلة العفاف یا طومار عفّت/تالیف: یوسف جیلانی
- نزهة النواظر/تالیف: شیخ عبّاس قمی
- سفینة النجاة/تالیف: مُلّا محسن فیض کاشانی
- انوار النعمانیه/تالیف: السیّد نعمة الله الجزایری
- زهر الربیع/تالیف: السیّد نعمة الله الجزایری
- کشف الغرور او مفاسد السفور/تالیف: ذبیح الله محلّاتی
- ابواب الجنان/تالیف: میرزا رفیع واعظ قزوینی
- ینابیع الحکمة/تالیف: عبّاس اسماعیلی یزدی
- حیاة القلوب/تالیف: محمّد باقر مجلسی
- حکمة الحجاب و ادلة النقاب/تالیف: شیخ ابوالفضل خراسانی]
قدُرت پرستی، سائقهای ست که انسانها را مدام به سوی تسخیر مطلق آن، وسوسه میکند؛ زیرا بسیاری از انسانها به خود تلقین میکنند که از این راه میتوانند به شهرت، رضایت درونی، کسب شخصیّت، ثروت باد آورده، متنفّذ بودن، به رسمیّت شناخته شدن، محبوبیّت عام داشتن، هر کجا بر صدر نشستن و غیره و ذالک دست یابند. انسانی که یکه تازی توسنِ قدرت را تنها راه رسیدن به امیال و سوائق و غرایزش بداند، انسانیست روانپریش و عقدهای که از عذاب کمبود گوهر وجودیاش به طنابی آویخته است که در انتهای آزخواهیهایش بر گردنش پیچیده خواهد شد.
محرّک مومنان به مبانی مذاهب و ادیان نوری فقط ترضیه سوائق قدرتپرستی آنهاست و سراسر ریاکاریها و تظاهر کردنهای آنها اصلا و ابدا با «حقیقت پژوهی» کوچکترین تناسبی و پیوندی ندارد. مومنان به هر مذهب و نحله و ایدئولوژی و امثالهم که ادّعای «صراط المستقیم» را سر بدهند، خطرناکترین خاصمان انسانهای دگراندیش خواهند شد و از کُشتن و لت و پار کردن کودک و جوان و پیر، هرگز ابایی نخواهند داشت؛ زیرا ذهنیّتی که به مرض مُخرب ادّعای واهی «نصّ الهی» مبتلا شده باشد از «شرم و وجدان فردی» تهی و پوک میشود. حکومت فقاهتی، ولایت بیشرمترین و سفیهترین مُخنّثان در تاریخ کشورداری ایران است که واژگونی و خنثا کردن خشونت زُمخت و خونریز و حتّا ریزترین ابعاد آن برای بالندگی و گسترش فضای آزادی، بایسته و شایسته است.
۴- باهمآیی و باهماندیشی بر پایه کدام پرنسیپها؟
در «کلیّات» میتوان هر لحظه به توافق چند جانبه نیز رسید؛ ولی مُعضلات بشری به طور جهانشمول و به گونه کنکرت در میهن به گرداگرد جزئیات و «تفاوتها/دیفرنسها» است که میچرخند و بُغرنجترین کشمکشها را در عرصههای اجتماع انسانها به وجود میآورند. پیش از آنکه در باره «کُلّیات» به توافق لفظی و کتبی برسیم، نیک است در آغاز راه، در باره «پرنسیپها» بیندیشیم و تصمیم قطعی بگیریم. برای ساختن و آباد کردن ایرانی نو که در خور شرافت و کرامت و شخصیّت و فردیّت تک تک ایرانیان باشد بدون هیچ تبعیضی، باید موضوع «باهمآیی و باهماندیشی/راهبردی و رهنمایی» را حول و حوش پرنسیپها تمرکز داد تا بتوان معنایی برای «باهمآیی و باهماندیشی» آفرید و به اهداف و مقاصد بایسته راه یافت. پرنسیپها را نمیتوان از جایی بیرون از خاک و تاریخ و فرهنگ مردم، اخذ و به آنها یک شبه تزریق کرد؛ بلکه پرنسیپها را باید و میتوان از بُنمایههای فرهنگ مردم در کلیّـتش اقتباس و آنها را برای آفرینش باهمستانی جدید و پویا شالوده ریزی کرد. تا زمانی که شُعله پرنسیپها همچون مشعلی فرا راه «باهماندیشیها و باهمآییها» افکنده نشود، خطر این هست که گرایشهای عقیدتی واحد در کوتاه مُدّت و سیستماتیک بر سراسر اجتماع غلبه پیدا کنند و سیستمی مخوف را بر هستی و نیستی انسانها حاکم جبّار کنند.
پرنسیپهای فرهنگ مردم ایران که از دیر باز تا امروز از طرف حکومتگران غارتگر و نالایق، پایمال و واپس و سرکوب شدهاند در آشکارترین حالتشان عبارتند از: «گزند ناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادگزاری، راستمنشی، سربلندی و بزرگی جویی به پُشتوانه هفتخوان آزمونهای جستجو برای پدیدار کردن گوهر وجودی در گستره آزادی». آنچه مردم ایران از زمامداران انتخابی انتظار دارند، نگاهبانی و تضمین و تلاش کردن و مسئولیّت فردی و جمعی داشتن در قبال پرنسیپهای فرهنگ باهمستان است. هر چیزی که دوام و استمرار و زیباآرایی پرنسیپهای فرهنگ را استخواندارتر کند، به همان میزان نیز مردم از آنها استقبال با شکوه خواهند کرد. خواه چنان چیزهایی در غرب باشند یا در شرق یا در جنوب یا در شمال اقصاء نقاط جهان. بدون اندیشیدن در باره پرنسیپها و تعهّد انسانی و وجدانی داشتن در قبال پایبندی و نگاهبانی از آنها نمیتوان به هیچ ارگان و سازمان و موسسه و گردآمدهایی اعتماد و با آنها همپایی و همسویی کرد.
۵- پُرسشهای کُنکرت و پاسخهای هزار و یک شبی
کثیری از ایرانیان در پاسخ به پرسشهای کنکرت و ساده، بسیار عاجزند و به گونه شگفت انگیز یابس و طوبا باف. فرض کنید از شما بپرسند که «صُبحانه چه خوردید؟». پُرسش کاملا ساده و هدفمند طرح شده است. فقط به پاسخ پُرسش، خوب دقّت کنید و ببینید آیا سیمای خودتان را در آن کشف میکنید یا نه!
« ..... جات خالی یه خاله داشتم. خدا بیامرزدش، اینقدر زن مهربونی بود که من گاهی اوقات با مامانم عوضی میگرفتمش. البته اگه شوهر نابکارش اذیّتش نمیکرد و یه مقدار مروّت داشت، اینقدر پیر نمیشد و عاجز که زود بمیره. هر وقت که من میرفتم عیادتش، همش قربون صدقهام میرفت و نمیذاشت برگردم خونمون. تلفن میزد به مامانم و میگفت که من جیگر گوشه ات را امشب نگه میدارم پیش خودم باجی. دورت بگردم الهی. خلاصه به زور خاله میموندم پیشش. خدا بیامرز، صبح که میشد برا من یه صبحونهای درست میکرد که گویا از مادر شوهر رفیق دوران همکلاسیش یاد گرفته بود و حکایتش اینه که، البته اونجور که خودش برا من تعریف کرد، یه حسین آقا بقّالی بوده که در گوشه مغازه خوار بار فروشیاش در یه اتاقک فکسنی، املت و نیمرو و خاگینه محشر درست میکرده. بعد یه روز همون دوست خالهام رفته بوده میوه جات بخره، میبینه یه عطر هوس انگیزی از ادویه جات و تخم مرغ در مغازه پیچیده. پرسیده ازش که حسین آقا، چی پختهای که اینقدر عطرش شکم مرا به قیلی ویلی انداخته. حسین آقا بقّال که البته بعضی وقتا از سر شیطنتهای معمول و چش چرونی بازاریها، گوشه چشمی به مادر شوهر دوست خاله جونم داشت، میگه اختیار داری خانوم. ما غلط بکنیم که دسپخت شما خانومای طنّاز را داشته باشیم. والده آقا مصطفی کم مهری میکنه، من مجبورم بعضی وقتا یه کوفتی ببلعونم تا قوّت بگیرم؛ بلکون بتونم خرج اینهمه نون خورا در آرم. مادر شوهر دوست خالم جوابش میده، حالا نمیخواد مظلوم نمایی کنی حسین آقا. راستش را بگو ببینم چی پختی. جوابش میده که به این قبله قسم، به یکی از مشتریام گفتم من اینقدر گرفتارم که وقت ندارم یه غذا درست و درمون بخورم. اونوقت مشتریه بهش میگه، من وقتی عزب بودم، خودم آشپز خودم بودم. از دوست و آشنا که مرغ داشتن، تخم مرغ میخریدم و صبح به صبح، یه غذای دبشی برا خودم درست میکردم. خلاصه سرت را درد نیارم......»
دنبال همین یابسگویی را بگیرید و بروید سراغ متون مذاهب فاجعه بار شیعه و سنّی با حکایتهای: «قال/قوله/فیقول و الی آخر...»
ما نمیتوانیم به ساده ترین پُرسشها، پاسخهای درخور و سر راست بدهیم؛ زیرا پرسشی که ما را به اندیشیدن و پژوهش و سنجشگری بیانگیزاند، در نظرمان کاری شاق و دلهره آور جلوه میکند. به همین دلیل نیز با بیراهه رفتنها و به صحرای محشر زدنها و دروغ سرهمبندی کردنها به خودمان تحمیل و تلقین میکنیم که پاسخ پرسشها را به بهترین وجه ممکن داده ایم و چه بسا که برای لاطائلاتبافیها به انواع و اقسام «رفرنسها» نیز ارجاع بدهیم.
هر گاه ایرانیان مُدّعی در عرصه هماوردیهای فکری توانستند به پرسشهای «فرمانروایی/حکومت چیست؟»، «دولت و مجلس چیست؟»، «قانون و قانونمداری چیست؟»، «انتخاب چیست؟»، «دادگزاری چیست؟» و کثیری از اینگونه پرسشها، پاسخ فردی در کلمات و عبارتهای برخاسته از تجربیات و تامّلات شخصی بدهند، میتوان امیدوار بود که ما کم کم در حال گام نهادن به واقعیّت زمین باهمزیستی نزدیک میشویم. پُرسش سادهای که سراسر وجود ما را به پاسخ فرامیخواند، راهکاریست به سوی کشف و شناخت و رفتار با آنچه در انظار نسلهای مختلف، مدام مُعمّا جلوه میکند و هرگز از دامنه زندگی و سرنوشتشان ناپدید نمیشود. پاسخ دادن خردمندانه و توام با استدلال منطقی به ساده ترین پُرسشها، آغازگاهیست به سوی صمیمی شدن با خویشتن و حرمتگزاری به شعور و فهم دیگران و انگیختن آنها به کاوش کردن در معدن تجربیات بی واسطه و شخصی خودشان.
۶- دنائت و بیشرمی اولیاء الله
«..... کسی بر مردم، ظُلم نمیکند؛ مگر اینکه زنا زاده باشد یا رگی از زنا زادگی در او وجود داشته باشد» [المَلاحِم وَ الفِتَن/ تالیف: سیّد ابن طاووس/ کتابفروشی اسلامیّه/ ص. ۱۸۵]
کارگزاران حکومتِ اللهِ مخوف، حسبِ سنّت رسول و ائمه مقاتلاتی با گماشتن «اعوان و انصار ظلمه» در رفتارهای زیستی و گفتارهای منبری بر اریکه اقتدار گیوتینی که مغایر ناموس و مُخل شرافت و آبرو و گوهر پاک انسانهاست به درجهای از پست مایگی ارتقا یافتهاند که هدفشان فقط تحقیر و ذلالت مردم در کلیّت جغرافیای ایران است. حکومتگران نالایق با تعرّض به عصمت دختران و زنان ایرانی به این توهم مُبتلایند که میتوانند تا ابدالدّهر بر هستی مردم، «آمر تفاخری» بمانند.
تکبّر و دهان دریدگی کارگزاران فقاهتی و کنشها و واکنشهای مملوّ از دلخراشترین خشونتهای بدنی و روحی و روانی و شکنجهای آنها در حقّ فرزندان میهن که بر بستری از عقدهها و ناکامیابیها و محرومیتها و بیمایهگیها پاگرفتهاند، مُعضلیست به وسعت تاریخ مناسبات نکبت بار اسلامیّت در ایران و خاورمیانه. کوشش به منظور چیره شدن بر اینهمه کمپلکسهای قرن به قرن که محصول اعتقادات پوسیده و بیمنطق و فاقد بُنمایههای خردورزی و سنجشگری بودهاند، به این بازبسته است که کوشندگان آزادی از تمام امکانهای هنری و فکری و موسیقایی و تصویری و تکنیکی و امثالهم استفاده کنند و برای درهمکوبیدن خاراسنگ اعتقادات تخریب کننده ذهن و روان انسانها با رادمنشی و دلاوری و گشوده فکری بیندیشند و هرگز این گمان باطل را به ذهن خویشتن راه ندهند که پیکار با خرافات و اوهامات بشری در پروسه فروپاشی حکومتگران فقاهتی از فضای باهمستان انسانها محو و سر به نیست خواهد شد.
دشوارترین پیکارهای اندیشندگان گستره آزادی و کرامت بشری در دامنههایست که اشباح نامرئی؛ ولی تنیده شده به ذهن و رفتار انسانها نفوذ دارند؛ زیرا دامگزاران الهی به طیف صیّادانی تعلّق دارند که کلیدی ترین پُرسمانهای روح و روان و مغز بشر را [خدا، آفرینش، دین، منش و امثالهم] طعمهای در چنگال انحصاری خود میشمارند برای اسیر و سیطره داشتن و مدام ذبح کردن انسانها در هر کوی و برزنی. تحصیل کردگانی که از اندیشیدن در باره «پُرسمانهای کلیدی مردم میهن خود» طفره میروند و آنها را مدام از موضوعات قلمی خود به کناری مینهند یا با توضیحات کُلّی و تمسخر نادیده میگیرند، بی شکّ، استمرار و حاکمیّت بلامنازع صیّادان الهی را بر ذهنیّت و روان و هستی مردم، ضمانت ابدی میکنند.
۷- روشهای خوشه آفرین و بهره آور ابتکاری برای آراستنِ کرامتِ گوهری انسانها و نگاهبانی از آزادی
«بارون هنری دو هولباک [Paul Henri d, Holbach]»، یکی از متفکّران بسیار برجسته و دلیر و فرزانه در دوران روشن اندیشی در قاره اروپا بود. وی در مناسبات و دید و بازدیدهایی که با کوشندگان «آزادی» داشت، مدام بر لایروبی شریانهای فرهنگ باهمستان از آهک و تفاله جات انسدادی خزعبلات الهی در سمت و سوی «دانش و اندیشیدن و پرسشگری و فراتر کاویدن» تاکید مُبرم میکرد. همچنین یک چیز را هماره در مدّ نظر داشت و آن را پیوسته دنبال میکرد. وی به کوشندگان آزادی میگفت که تا میتوانید «مردم را از چنگال سیطره داشتن سفّاکان الهی و مُتشرعان جبّار بر ذهنیّت و روح و روان و قلبهایشان» فریادرس باشید و جدا کنید. هر چقدر مردم جامعه، هوشیار و بیدار مغز و از سیاهچالها و دامهای الهی گسسته شوند؛ به همان میزان بر روند فرهیختگی و دانایی و ذهنیّت سنجشگر انسانها و فروپاشی خود به خودی قلعه اقتداری مُتشرّعان افزوده تر خواهد شد.
کوشندگان آزادی در پروسه نبرد ژرفپیما و خردمندانه با مقاتله گران آمریّتهای نصوص الهی باید بتوانند با زبانی همگانفهم به روشنگری موضوعات مختلف باهمستان همّت کنند. گسلاندن مردم از اعتقادات بی پایه و موهوم راهیست طولانی و حلزونوار. ناگفته نماند که در سنجشگری مسائل اعتقادی باید آگاهانه از کاربست مفاهیم انتزاعی چشم پوشید و فقط با عینیّات ملموس و استناد به فهم و عقل سلیم مردم به محو و چیره شدن بر اوهام ذهنی آنها کوششها کرد. اگر آنانی که از انتشار لاطائلات «خمینی» جلوگیری کردند، ذرّهای شعور فرهیخته میداشتند، میبایست نه تنها به انتشار چنان ترّههاتی سرعت میدادند؛ بلکه همزمان با انتشار چنان چرت و پرتها، نویسندگان شوخ طبع و فرزانهای را همچون زنده یادان «ایرج پزشکزاد» و «هوشنگ فرهنگ آیین [زنوزی]» برای سنجشگری کلپتره گوییهای عقدهای ترین ابناء بشر؛ یعنی «خمینی» به میدان کارزار فرا میخواندند تا ملّت ایران و بویژه طیف تحصیل کردگان میفهمیدند که چه فجایعی در پیرامون آنها در حال شکل گرفتن است و به موقع از پس خنثا و برطرف کردن آنها برمیآمدند. [در خصوص شوخ و شنگیهای طنز آمیز زنده یادان پزشکزاد و فرهنگ آیین نگاه کنید به کتابهای: -آسمون ریسمون/ - انترناسیونال بچّه پر روها/- هیچی؛ سیره مبارکه حضرت امام خمینی].
پیکار با موهومات و خرافات و تنبلیهای مغزی و تخلیه تلنبار شدگی کوه پیشداوریها و عقاید مضحک از مغز و قلب و روح مردم، کاری آسان نیست؛ بویژه در جایی که متولّیان الهی، قلعه تمام امتیازات و منافع و قدرت و اقتدار و توجیه جنایتها و خونریزیهای خودشان را بر موهومات مردم استوار کردهاند. به قول آلبرت اینشتاین « متلاشی کردن اعتقادات پوسیده از شکافتن ذرّات اتم، دشوارتر است».
۸- تثبیت قدرت مطلق به قوّه اعدامهای هول افکن
«.... امّا اسلام: بدان که اسلام، فرمانبرداری و انقیاد یُوَد. اگر به طوع باشد و اگر به اکراه؛ چنانکه رسول میگوید که مرا [الله] فرمودند که با خلق، کارزار کنم تا آنوقت که بگویند: لا اِلهَ الّا الله مُحمّدُ رسول الله» [بنگرید به کتاب: تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام/تالیف: مرتضی ابن داعی حسنی/نشر اساطیر/ ص. ۳۷]
در تاریخ تفکّر و فلسفیدن در باره مسائل بشری، بِنُدرت میتوان فیلسوف و متفکّری را پیدا کرد که در زمینه مُعضل «کُشتن»، اندیشیده باشد. «داستایفسکی» در رمان «ابله» بر این اندیشه است که «کُشتن انسانی که همنوعش را به قتل رسانده است، مُجازاتیست وسیع تر از ارتکاب جنایت. در نتیجه، قتلی که ناشی از حُکم قضایی باشد از کُشتن جنایتکار، بی نهایت وحشتناک تر است». چنانچه بخواهیم در برابر «مُجازات اعدام»، صف آرایی فکری و سنجشی کنیم، لازم است که در نخستین گام اندیشیدن در زمینه واقعیّت موضوع به روشنی و روشی گویا و تلاشی تفهیم پذیر کوشش کنیم. نمیتوان در خصوص «مُجازات اعدام» سخن گفت؛ اگر ندانیم که «مُجازات چیست؟» و چرا حکومتگران نالایق به اجرای آن اقدام میکنند؟
چنانچه نتوانیم کرانمندی کاربست قدرت زمامداران را مُتعیّن و مشروط و مقیّد به اصول بایسته کنیم؛ طوری که معلوم شود مناسبات زمامداران با تک تک آحاد مردم اجتماع باید بر کدام چرخهها و محورهای اساسی شالوده ریزی شود، آنگاه نخواهیم توانست افسارگسیختگی مقتدران را در سوء استفاده کردن از «قدرت» مهار و خنثا کنیم. هر گاه این حقیقت بی چون چرا را تصدیق کنیم که «جان و زندگی فرد، فرد انسانها، نامشروط و حقانیّتش گزند ناپذیر است»، متعاقبا این پرسش مطرح میشود که چگونه میتوان اختیارات اجرایی کارگزاران دولت را کرانمند و مشروط و مقیّد و مسئول کرد؟. با کُشتن هیچ انسانی، ولو مُجرم و خاطی و مُقصّر باشد؛ نمیتوان هرگز و هیچگاه بر مُشکلاتی چیره شد که انسان مجرم را به ارتکاب جُرم، ترغیب و تحریک و مجبور کردهاند.
ابعاد بسیار تاریک و پرتگاههای روح و روان ناشناخته و پیچیده انسانها را که موجباتی برای ارتکاب جُرم میشوند، نمیتوان با کُشتن یا قطع اعضاء بدن آنها برای همیشه و ابد از مناسبات اجتماعی زدود و سر به نیست کرد. کوشندگان آزادی نباید هیچگاه از تاکید کردن مُبرم بر این مسئله غفلت کنند که ایران و مردمش، زمانی در «آزادی» خواهند زیست که «حُکم اعدام» برای همیشه و ابد منسوخ شود. فلسفه کشورداری و هدف از ایده فرمانروایی و دولت به این معنا نیست که سلّاخ خانهای را برای آحاد مردم و فرزندان و نسلهای مختلف مُهیّا کرد؛ بلکه مقصد و هدف دولتها و فرمانروایان باید این باشد که تا میتوانند از راههای ممکن و منطقی و بشر دوستانه از رویداد هر گونه جنایت و تخلّف و تبهکاری در عرصههای مختلف اجتماعی پیشگیری کنند؛ نه اینکه خودشان طلایه دار و مُجری و گیوتیندار قصّابخانه جنایت باشند؛ آنهم به نام دین و خدا و رسول و امام.
مسئله «قصاص» در شرایع و عقاید اسلامیّت بر این محور میچرخد که اعدام کردن وسیله ایست به منظور «انذار/ترساندن مردم» و راهیست برای سرکوب کردن آنانی که در برابر اقتدار ناحقّ حُکّام به پا خاستهاند و مقاومت میکنند. در نتیجه، ذهنیّتی که در باتلاق نصوص الهی به چارمیخ حماقت و بلاهت و عقدههای خاراسنگی کشیده شده باشد، در مسئله «قصاص»، فقط گناه کبیره مُجرم را در قیام علیه نصوص الاه آمری [محاربه با الله= مقاومت در برابر فقیه سفّاک و قدرت پرست] تمییز و تشخیص میدهد که با خونخواهی و انتقام گرفتن و ریختن خون مُجرم – حال به هر اتّهامی که میخواهد باشد-، ارضاء شهوانی میشود. شدّت لهیب آتش انتقامگیری متشرّعین با شعار «الحقُ لِمَن غَلَب = [حقّ با کسی است که غالب شده باشد]»، اینگونه است که با رُبودن اجساد و خاکسپاری پنهانی و تحت فشار گذاشتن خانواده و بستگان قربانی و همچنین قدغن کردن هر نوع مراسم و یادبود و یادآوری به همراه کنترل شدید فضاهای ارعاب افکن برآنند که کینه و نفرت خودشان را تا سرحد نابودی هر گونه نشانهای از شخص قربانی امتداد دهند و از دیگران زهر چشم بگیرند.
قدّاره بندان حکومت ناحقّ فقاهتی با این ادّعای بیپایه و مُغرضانه که اعدام به ایجاد امنیّت اجتماعی کمک میکند، توجیهی خصومت آمیز و تحقیرگونه را نسبت به مردم اجتماع اظهار میکنند؛ زیرا آنانی که «امنیّت باهمستان انسانها» را مُختل و مغشوش و هولناک میکنند، همان زمامداران و کارگزاران سفیه و بی لیاقت هستند که شورشها و خیزشها و قیامها و ناآرامیها و فریادهای مردم را مستوجب میشوند. تمام احکام اعدام که از طرف محاکم شرعی در حقّ فرزندان ایران ابلاغ و اجرا میشوند فقط در سمت و سوی یک هدف اجرا میشوند؛ آنهم تثبیت اقتدار ناحقّ و خونریز ضحّاکیان غارتگر. آنقدر کشتی تایتانیک حکومت الله در ایران به قوّه گیوتین متشرّعین در طول بیش از چهل و سه سال آزگار با تبختر و کبکبه بر دریایی از خونریزی و کشتار به ایجاد انواع و اقسام «المغازی» تاخت و تاز کرد تا سرانجام به صخره «زندگی» اصابت کرد و فروپاشی و غرق شدنش، قطعی و ابدی و هرگز بازگشت ناپذیر است.
۹- بی منش ترینها و بی شخصیّت ترینها بر منابر اخلاقیّات موعظهای
در هیچ کشوری نمیتوان انبوهی از کتابها را پیدا کرد که فقط حول و حوش «اخلاق» نوشته شده باشند؛ سوای دنیای اسلامیّت در ایران و کشورهای عربی. نگاهی پیش پا افتاده به ادبیّات مکتوب در ایران که در گذر زمان از شرّ حماقتها در امان ماندهاند و طعمه آتش و گم و گور شدن و نابودی نشدهاند و همچنین خروارها تولید موهومات از طریق قلمسوزی مُتشرّعین، کفایت میکند تا بتوان عمق جهالت و وسعت بی شعوریهای آنانی را برآورد کرد که فقط به «اخلاقیّات موعظهای و امریّه ای»، توصیههای واجب با عقوبتهای تازیانهای کردهاند. هر چقدر انسانها در جامعه از فردیّت و کرامت وجودی و وجدان فردی و حسّ مسئولیّت، خالی و خالی تر شوند، به همان میزان بر توسعه و سیطره «اخلاقیّات موعظهای و امریّه ای» افزوده تر میشود به حدّی که در ریزترین نکتهها و مسائل اجتماعی میتوان دخالت و نفوذ و تحکّم اخلاقیّات موعظهای را کشف کرد و حتّا گسترش آنها به جایی میرسد که از ظرفیّت اجتماع سرازیر و به «دنیایی دیگر در اوهام و توهمات اخلاقیون» فرا افکنده میشوند.
کمتر کسانی در این باره اندیشیدهاند که «منش انسان خویشاندیش و با کاراکتر» در رویارویی با همنوعانش در مقام انسان فقط «به یک شیوه است» و رفتارش هرگز چند بعدی و طبق امریّه و موعظه نیست؛ بلکه «زایشی و پدیداری و تک» است. انسانی که خودش میاندیشد، میتواند منش خود را بر شالوده تجربیّات شخصی برپا دارد و مسئولیّت گفتارها و کردارهای خودش را به عهده بگیرد؛ نه اینکه اخلاقیّات موعظهای و امریّهای را همچون زیور آلات به خودش بیاویزد و به «اخلاقی بودن» تظاهر و ریاکاری کند و هرگز هیچ مسئولیّتی در قبال رفتارها و گفتارهایش نداشته باشد و در مقابل پاسخ به چند و چون رفتارها و صحبتهایش مدام به اوامری ارجاع بدهد که از فراز منابر تحکیم و صادر شدهاند. در سراسر چفت و بست حکومتگران فقاهتی نمیتوان یک نفر را پیدا کرد که «منش و کاراکتر فردی» داشته باشد؛ زیرا هیچکس در این سیستم مخوف، فردیّت ندارد که بخواهد «منش و کاراکتر شخصی و وجدان فردی» داشته باشد. حکومت گیوتینداران الهی، ولایت بی اخلاق ترین ترمیناتورهای زمینی است.
۱۰- تاریخ ناتمام انسان
انبیاء بدون هیچ استثنایی، شارلاتانهایی بودند که همچون ایدئولوگهای مدرن برغم انکارشان در ادّعا و ظاهر؛ ولی در عمل همچنان طبق سبک و سیاق انبیاء به تلقینات و توهمات آلودهاند. مذاهب و ادیان نوری و ایدئولوژیها در وحدت عقیدتی تا کنون برای انسانها در طول تاریخ فقط تکبّر و قدرتپرستی و خشونت و نفرت و کینه توزی و شکنجه و وحشت افکنی و قتل و کشتار و ویرانی و غارت و جهالت پیوسته را تداوم دادهاند تا انسانها را فقط و فقط در سیاهچال «نصوص سنگسان و مزخرف» غُل و زنجیر کنند.
امّا انسان، پدیدهای تاریخیست که در پیچ و خم رویدادها به گونههای متفاوت تحوّل پیدا کرده است و روند دگرگشتهایش ایستگاه آخر ندارند؛ زیرا انسانها همواره فراسوی آنچه را که هستند، آرزومند و کُنجکاو و خواهندهاند. زمامدارانی که چشمه جوشان آرزوها و آرمانها و نیازها و دلبستگیها و تنوّع روشهای نسلها را نمیفهمند و از سوخت -و- ساز آنها کوچکترین شناختی ندارند، با کاربست خشن ترین اعمال نیز نخواهند توانست بر خیزابهای پر خروش اجتماعی چیره مطلق شوند؛ زیرا هنر کشورداری به تجهیزات و دم و دستگاه سرکوبگری منوط نیست؛ بلکه به هنر نوازندگی و ذوق موسیقایی و رقص و همپایی با گوهر وجودی انسانهاست که تعادل مناسبات زمامداران را با مردم اجتماع منسجم میکند. گوهر انسانها، موسیقایی و شیدایی و رامشگری است.
کشش و جاذبههای موسیقایی روح و روان انسانهاست که امکانهای همسویی و همخوانی و همنوازی را با برنامههای زمامداران مُهیّا میکند. خلاف نوازییهای گوشخراش و آزارنده و تحکّمی و امریّهای حاکمان نالایق و تا خرخره مُسلّح به ابزارهای سرکوب و خشونت، هیچکس را به شوق رقصیدن نمیانگیزاند. فقط حکومتگرانی که از فهم و دریافتن و نیوشیدن گوهر وجودی انسانها عاجز و اخته و احمقند، علیه پدیدار شدن جلوههای رنگین کمانی انسانها در بستر «تاریخ ناتمام بودنها و شدنها» به شنیع ترین فُرمهای ممکن و ناممکن، «الآمر بالقتل» میشوند. [رسالت الهی].
تاریخ نگارش: ۲۶.۱۲.۲۰۲۲
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
کاظم کردوانی، سعید پیوندی، تقی رحمانی در گفتوگوی حسن اعتمادی مدیر برنامهی «رمز پیروزی»، دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱ برابر با ۱۹ دسامبر ۲۰۲۲
بحثهای اصلی و محوریِ پرسشها و پاسخهای این برنامه دربارهی خیزش زنان و جوانان ایران و بررسی سنجشگرایانهی جنبههای قوت و ضعف آن و نوعِ ترکیب آن و گفتوگو در چندوچونِ چگونگی گسترش آن بود. و اینکه این جنبش بزرگِ دورانساز در چه مرحلهای قرار دارد و آیا میتوان از وجودِ موقعیتِ انقلابی در وضعیتِ فعلی ایران سخن گفت یا خیر؟ آیا حکومت به مرحلهی فروپاشیِ اقتصادی و سیاسی رسیده است؟ و آیا میتوان بدون یک رؤیای مشترک به پیروزی رسید؟ و آیا بدون یک آلترناتیوِ ذهنی مشترک گذار از حکومت اسلامی میسر است؟ و رهبری فکری جنبش در چه وضعیتی ممکن خواهد بود؟
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
یورونیوز: دانشمندان در استرالیا برای تصفیه فاضلاب یک نوع باکتری را که از پسماند آبها تغذیه میکند کشت داده و به خدمت گرفتهاند.
در این پروژه صنعتی که در مرکز مدیریت و تصفیه آب شهری استرالیا و جهت حفاظت از محیطزیست انجام شده، باکتریهایی به نام آناموکس به کار گرفته شدهاند.
این باکتریهای منحصر به فرد که در محیط فاضلاب رشد میکنند، انرژیشان برای رشد را از اکسید کردن بیهوازی آمونیم پانتیرات و تبدیل آن به گاز نیتروژن به دست میآورند.
میشل کول، از تاسیسات شهری کوئنیزلند استرالیا، میگوید: «این باکتریها مجهز به اشعه ایکس نیستند یا قدرت خارقالعادهای ندارند، این تنها اشتهای زیاد آنهاست که به آنها اهمیت ویژهای میدهد.»
در فرآیند سنتی تصفیه فاضلاب مقادیر زیادی ماده شیمیایی استفاده میشود، اما این باکتریهای کوچک راهی سازگارتر با محیط زیست برای رفع مشکلات پاکسازی پسماند آبها ارائه میدهند.
آقای کول میگوید: «استفاده از این ترکیبات سالانه حدود نیم میلیون دلار در هزینههای عملیاتی ما صرفهجویی میکند، در عین حال که سازگارتر با محیط زیست است و روشی سبز برای تصفیه فاضلاب به شمار میرود.»
محققان این باکتریها را به طور گسترده روی صفحههای کوچک پلاستیکی رشد داده و سپس به درون مخازن فاضلاب منتقل میکنند.
مدیر آزمایشگاه تصفیهخانه شهری کوئنیزلند میگوید: «شهرهای در حال گسترش پسابهای بیشتری تولید میکنند. در نتیجه ما در مبحث تصفیه فاضلاب با آمونیاک بیشتری مواجه هستیم. باکتریهای اناموکس در از بین بردن این مواد بسیار کارآمد هستند.»
این باکتریها بسیار آهسته رشد میکنند و کشت آنها پروسهای زمانبر است. پنج سال پیش وقتی این پروژه تحقیقاتی آغاز شد تعداد آنها تنها به یک ظرف کوچک میرسید، با این حال اکنون ده استخر در بزرگترین تصفیهخانه فاضلاب کوئینزلند به آنان اختصاص داده شده است.
به دلیل قوانین محیط زیستی، مسئولان شهری اجازه ندارند این باکتریها را در فاضلابهای جاری رها کنند. به این خاطر ابتدا فاضلابها به مخازن ویژه با دمای تنظیم شده منتقل میشوند و سپس رها سازی باکتریها انجام میشود.
تصفیهخانه کوئینزلند اولین تاسیسات شهری در استرالیا است که از باکتریها برای مقابله با آلودگی فاضلابها استفاده میکند.
مسئولین پروژه میگویند به زودی با کشت بیشتر این باکتری تصفیهخانههای دیگر در استرالیا نیز میتوانند این روش را به کار گیرند.
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
ضجههای آن دختر اشکهای من بود
که بر چهرهی کوچه میریخت
و خدا را به درد میآورد
او را دیدم
که از آستانهی عشق و دوری
از نام خویش میگریخت
آه ای زن، ای مادر
چگونه اینهمه خار در دستت روئید؟
چگونه اهریمن خشونت را
در دلت زایید وپرورید؟
نگاه کن این نوجوانی تست
که بر زمین میخرامد
پرندگان نیز بههنگام بهار
رنگینتر میشوند
بهار فصل دیدار با زیباییست!
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
(منتشر شده در روزنامهی اعتماد – شنبه – ۶ آذر ۹۶)
سخنرانیِ اخیر استادِ عزیز و دانشمندم، دکتر یوسف اباذری، دربارهی فاشیسم و نئولیبرالیسم در ایران و آمریکا، منشاء گفتگوهای مبارکی در عرصهی عمومی ایران شد. این سخنرانی انتقادیِ استاد هم، مثل چند سخنرانی پیشیناش، حاوی تحذیرها، بیدارباشها و بینشهای ارزشمند و مهمی بود و در عین حال پارهای از ادعاهای محوریاش با دادهها و شواهد تجربی سازگاری نداشت و نوعی شلختگی و عدم دقت در داوری و استفاده از مفاهیم و دادهها در آن دیده میشد. با توجه به ضرورت جدی گرفتنِ تحذیرهای اباذری، علاوه بر نکاتی که منتقدان دیگر طرح و منتشر کردهاند و تکرار نمیکنم، در ادامه به چند نقد یا نکته اشاره میکنم.
ضرورت توجه بیشتر اصلاحطلبان و اعتدالگرایان به فقرا
قبل از طرح چند نقد لازم است تاکید کنم که با این مدعای محوری اباذری کاملا موافقم که دولتهای بعد از جنگ حقِ توجه به فقرا و مسائل بیپناهترین و فرودستترین ایرانیان را ادا نکردهاند. مثلا هیچ یک از دولتهای پس از جنگ سه الی پنج میلیون معتاد ایران را جدی نگرفته و برای کاهش تعداد و مصائبشان خدمات کارآمد و معتنابهی ارائه نکردهاند. اصلاحطلبان، میانهروها و نیروهای سیاسی توسعهگرای ایران به قدر کافی توجه نداشتهاند که اکثر ایرانیانی که به احمدینژاد رای میدادند با «مسائل واقعی» دست به گریباناند و این مسائل واقعی را باید بهتر شناخت، جدی گرفت و برای حلشان برنامهریزی جدیتری کرد.
اقشار فرودست اقتصادی در ایران حق دارند از دولتهای بعد از جنگ ناراضی باشند. نظام رفاه اجتماعی کارآمدی در خدمتشان نیست (مثلا حتی کمیته امداد هم به الکُلیهای فقیر در ایران کمک نمیکند)، پول دستشان نیست، کار پیدا نمیکنند و حتی اگر فرزندانشان درس بخوانند چشمانداز امیدوارکنندهای پیش رو نمیبینند. اصلاحطلبان و میانهروهای ایران باید چنان عمل کنند که اقشار فرودست (که اغلب به احمدینژاد رای دادند) خودشان هم احساس کنند توسعهگرایان ایران مسائلشان را جدی گرفتهاند، مطالبات اقتصادیشان را میشناسند و برای پاسخگویی به آنها برنامه دارند. اما تا امروز توسعهگرایان ایران نتوانستهاند نمایندگی این بخش از جمعیت را بگیرند و در بسط «توسعهی مشارکتی» کامیابی چندانی نداشتهاند. ضروری است که اصلاحجویان ایران به نحوی این بخش از جامعه را به چشمانداز روندها و آینده امیدوار و شرایطی بسازند که آنها باور کنند با تلاش میتوانند از مسیرهای پیشبینیپذیر شغل و توفیق اقتصادی بیشتری پیدا کند.
نرخ بالای بیکاری و آسیبهای متراکم اجتماعی نیز توابع غیراقتصادی مهمی به همراه داشته است و میتواند نتایج پرهزینهی پیشبینیناپذیر پیدا کند. نگرانکنندهاست که اکثر لشکر عظیم بیکاران ایران حس میکنند که دیگر این نظام اقتصادی برایشان کار نمیکند و حتی با تلاش و تحصیلات هم چشمانداز نویدبخشی برای خود نمیبینند. این ناامیدی و بیاعتمادی به سازوکارِ نظام اقتصادی نوعی آتش زیرخاکستر است که میتواند هزینههای سهمگینی داشته باشد. دو دوره ریاست جمهوری احمدینژاد یکی از این هزینههای کمتوجهی اصلاحطلبان بود. رتبهی اول ایران در اعتیاد در جهان از جملهی این نتایج است. بهار عرب نیز تا حدی ناشی از این احساس در جوانان این جوامع بود. در انتخابات ۱۴۰۰ هم احتمالا نامزدی پیروز خواهد شد که جامعه باور کند ضدفساد است و مسالهاش کاهش رنج و فقر فرودستان. اگر اصلاحطلبان میخواهند چنان نامزدی داشته باشند، از اکنون باید جهت توجه، سیاستها و ادبیاتشان را اصلاح کنند. ضمن تاکید بر اهمیت توجه اباذری به این موضوع، در ادامه چند نقد به سخنان او را هم طرح میکنم:
۱- اقتصاد ایران: ترکیبی، نه نئولیبرالی
اینکه اباذری و برخی منتقدان چپگرای سیاستهای اقتصادی دولت، نظام اقتصادی ایران را یک نظام نئولیبرال میخوانند ادعای عجیب و غیرقابل دفاعی است. اقتصاد ایران هنوز یک نظام ترکیبی و به شدت نفتی و دولتی است که البته بازاری ناشکوفا، ناشفاف و نهچندان رقابتی هم دارد و در آن سه دولت بعد از انقلاب در چند حوزهی محدود پارهای سیاستهای نئولیبرالیستی و کاهش تصدیگری دولت را اجرا کردهاند. میتوان شواهدی به سود فرآیندهای نئولیبرالیستی و تقویت بازار در ایران دید و بعضی از این سیاستها را به درستی نقد کرد، اما برچسب کلی مناسب و جاافتادهای برای اقتصاد ویژه و ترکیبیِ ایران سراغ نداریم و با هیچ معیاری نمیتوان با این میزان تصدیگری دولت و انحصار، خدمات آموزشی و بهداشتی دولتی و پرداخت رایانه آن را «نئولیبرال» خواند.
میتوان بخشی از سیاستهای نئولیبرالی در اقتصاد ایران را نقد کرد و در عین حال منتقد استفادهی دشنامگونه و غیردقیق از برچسب نئولیبرال بود. اساسا قابل دفاع نیست که به طور کلی همهی سیاستهای کاهش تصدیگری دولت یا همهی سیاستهای مداخلهی دولتی را مطلوب یا محکوم بدانیم. برای بسط توسعه و عدالت اقتصادی در ایران در برخی از زمینهها اتفاقا محتاج سیاستهای نئولیبرالی و کوچکشدن دولتیم و در برخی زمینههای دیگر هم مداخله و تصدیگری کارآمد دولت انتخاب بهتری است. نسخهی کلی نمیتوان پیچید. اقتصاد ایران را هم به طور کلی نمیتوان نئولیبرال یا سوسیالیستی-دولتی خواند، همانطور که حکومت ایران را نمیتوان یک دولت کاملا دموکراتیک یا اقتدارگرا محسوب کرد. در ایران برخی سیاستهای نئولیبرالیستی (مثل مقرراتزدایی و خصوصی کردن صنایع) و سوسیالیستی (مثل افزایش سطح پوشش بیمه درمانی و آموزش همگانی) همزمان پیشروی کردهاند. منتقدانی همچون اباذری فقط نیمی از این تصویر را میبینند و در توصیف همان نیمهی نئولیبرالیستیتر هم صرفا به هزینههای آن توجه میکنند و دستاوردهایش را نادیده میگیرند.
۲- دوگانهی کاذبِ اقتصاد بازار آزاد و اقتصاد نهادگرا
اینکه در رسانههای ایران صفآرایی اقتصادی میان حامیان اقتصاد بازار آزاد از یک طرف و نهادگرایان چپگرا در طرف دیگر تصویر میشود مبنای اشتباهی دارد. اساسا نهادگرایی جریانی در علم اقتصاد است که بدیل اقتصاد سرمایهداری نیست. در ایران هم نمایندهای که در سنت آکادمیک این جریان آموزشِ تراز اول دیده و تولید علمی قابل اعتنا کرده باشد نمیشناسیم و بخش زیادی از صفآراییها و نقدها در هر دو طرف مبنای ایدئوژیک دارد. «ایدئولوژي بازار آزاد» در برابر «ایدئولوژی ضدبازار آزاد». انتقاداتِ وارد به برخی سیاستهای حلقهی دانشکدهی اقتصاد شریف و موسسهی نیاوران نافیِ این واقعیت نیست که برخی چهرههای این جریان لااقل به جریان علم اقتصاد روز متصلاند. در مقابل، متاسفانه اغلب چهرههای جریان چپگراتر اقتصاد ایران چندان به علم اقتصاد روز مجهز نیستند و از پیشنهادات بدیل و ایجابیِ ممکن عاجز بودهاند. احزاب با گرایشهای سوسیالدموکراتیک و چپ میانهی توسعهگرا (مثل حزب اتحاد ملت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و بخشی از نیروهای ملیمذهبی) و فعالان و سیاستگذارانی که پروای بسط عدالت اقتصادی و اجتماعی دارند نیز در ایران از مشورت اقتصاددانانی که در جریان اصلی علم اقتصادِ روز کار تراز اول میکنند محروماند و صدای این گرایش در عرصهی عمومی و حلقههای سیاستگذار ضعیف است.
با بازگشت تعداد بیشتری از دانشآموختگان اقتصاد از دانشگاههای برتر جهان (اعم از چپگرا و راستگرا) و به کارگیریشان در تصمیمسازیِ اقتصادی، این دوگانهی کاذب – اقتصاد بازار آزاد و اقتصاد نهادگرا - که بیشتر حامیان ایدئولوژیک دارد میتواند بشکند، علم روزِ اقتصاد میاندار شود و در سیاستگذاریها برای خدمت به توسعه و عدالت به نحو موثرتری به کار بیاید.
۳- ضعفِ علمیِ اقتصاددانان چپگرا در ایران
نهادهای حاکمیتی و بسیاری از منتقدان چپگرا همچون یوسف اباذری بر این ضرورت تاکید نمیکنند که بهبود سیاستگذاری اقتصادی در ایران برای کاهش فشار به فرودستان مستلزم تقویت اتاقفکرهای سیاستگذاری اقتصادی و جدی گرفتن حرفههای «اقتصاد» و «سیاستگذاری» در ایران است. فعالیت کارآمد و ثمربخش پژوهشگران اقتصاد و این اتاق فکرها هم اساسا بدون ارتباط گسترده و منظم با نهادهای مشابه علمی و سیاستگذار در کشورهای توسعهیافته ناممکن است. حلقهی اقتصادی نیاوران و دانشگاه شریف در ایران که مورد انتقاد شدید اباذری است از قضا تنها حلقهی متصل به علم اقتصادِ روز در ایران بودهاند. دیر یا زود حکمرانان، محافظهکاران و نهادهای امنیتی ایران لازم است مثل حکمرانان کشورهایی مثل ترکیه بپذیرند اقتصاد و سیاستگذاریِ اجتماعی هم یک حرفهی محتاج ارتباطات جهانی است و همانطور که نهادهای امنیتی مثلا هیچ مانعی برای ارتباطات علمی و کنفرانسهای پزشکان ایرانی با حضور متخصصان و اساتید برجستهی غیرایرانی ایجاد نمیکنند (ولو سخنرانانش کراواتی و ناخداباور باشند)، برای رفتوآمدها و تبادلات علمی با اقتصاددانان دانشگاههای برتر جهان و سیاستگذاران اقتصادی (از هر دو گرایش چپگرا و راستگرا) هم نباید مانعی ایجاد شود. همانطور که امروز فهمیدهاند لازم است به یادگیری و تبادل علمی برای بهکارگیری آخرین شیوهی عمل قلب رخصت بدهند (برای اینکه خود یا عزیزشان با شیوههای جراحی دو سال پیش نمیرند)، لازم است اهمیت و ضرورت استفاده از دانش روز سیاستگذاری اقتصادی را هم متوجه بشوند و بدون توطئهاندیشی فرصت وصل شدن ایران را به شبکهی جهانی حرفه و علم اقتصاد فراهم کنند. روشنفکران و سیاستمداران عدالتجو هم ضروری است به جای صرفِ نقدِ کلی و تخطئهی مکتب نیاوران و دانشگاه شریف بر ضرورت ارتقای جایگاهِ حرفهی اقتصاد و ارتباط اقتصاددانان ایرانی با نهادهای علمی پیشروی جهانی تاکید بیشتری کنند، اگر صادقانه میخواهند مطالباتشان به برنامههای اقتصادیِ عدالتجویانه و کارساز ترجمه شود.
اینکه در سالهای اخیر دانشجویان باهوش و درسخوان ایرانی در رشتهی اقتصاد در دانشگاههای برتر جهان و ایران بیشتر شدهاند (در هر دو گرایش راستگرا و چپگرا) میتواند به شکلگیری جدیتر حرفهی اقتصاد و شبکهی اقتصاددانان روزآمد و قوی در ایران کمک کند. اما این اقتصاددانان جوان که خوب درس خواندهاند اگر تماس خودشان را با نهادهای علمی خارج از ایران و تحولات دانش اقتصاد حفظ نکنند بعد از چند سال شیرهی علمیشان کشیده میشود. متاسفانه ظاهرا قانون مضحکی وجود دارد که اعضای جدید هیئت علمی در ایران قبل از استخدام رسمی امکان سفر پژوهشی چندماهه/یکساله به دانشگاههای خارج از ایران ندارند، در حالیکه اتفاقا ضرورت این سفرها و انتشار مقاله قبل از رسمی شدن بیشتر است و هفت سال انتظار تا اولین سفر بعد از دکتری آنها را تا حد زیادی میسوزاند. کاهش ضعف عمومیِ رشتههای کاربردیترِ «سیاستگذاری اجتماعی و اقتصادی» و «مدیریت سیاسی» و برنامههای احزاب و دولتها در ایران نیز مستلزم تحصیل تعداد بیشتری از دانشجویان مستعد ایرانی در این حوزه در دانشگاههای پیشروی جهان و بازگشت و تجربهاندوزی عملیشان در ایران است.
۴- سودمندی نقدیکردن یارانهها برای اقشار فرودست
یوسف اباذری در بخشی از سخنانش نقدی کردن یارانهها را در دورهی احمدینژاد از مصادیق سیاستهای نئولیبرالی و به ضرر فرودستان میخواند. این ادعا نیز محل مناقشه است و مثلا دکتر جواد صالحی اصفهانی، استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک، نظر متفاوتی دارد. صالحی اصفهانی از معدود اقتصاددانان ایرانیاست که توانسته فعالیت علمی درجه یک در رشتهی اقتصاد را با سفرهای منظم به ایران، حفظ تماس و شناخت میدانی و اتکا به دادههای دستهاولی که شخصا در سفرها و از نهادهای دولتی و خصوصی ایران گردآوری میکند جمع کند. توجه به پیامدهای اجتماعی سیاستهای اقتصادی و مسايل دهکهای فرودست نیز از نقاط قوت اوست. او در سلسلهی مقالات و یادداشتهایش (که در سایت او در دسترس است) با اتکا به آمارهای رسمی مرکز آمار نشان داده است که اجرای هدفمندی یارانهها توسط احمدینژاد به کاهش نابرابری در ایران انجامید و گرچه به شیوهی اجرایش نقدهایی وارد است، اصل این گام شایستهی دفاع است و به بهبود زندگی و کاهش فقر فرودستان کمک کرد.
در کشورهای با درصدِ بالای درآمد غیرمالیاتی، ابعاد جمعیتی ایران و حکمرانی نهچندان خوب، مطالعات تجربی نشان میدهد خود شهروندان بهتر از دولت میتوانند یارانه را هزینه کنند و پرداخت یارانهی نقدی به آنها برای اقتصاد کشور و عدالت اقتصادی انتخاب ثمربخشتری است. به همین دلیل این شیوه توزیع پول از بخشی از درآمد ملی بین شهروندان در سالهای اخیر در میان اقتصاددانان بانفوذ دانشگاههای تراز اول جهان پرطرفدار شده است. به خاطر نداشتن نظام مالیاتی پیشرفته و اطلاعات دقیق از وضعیت اقتصادی شهروندان و فقدان صنف گستردهی حسابداران حرفهای که اعتبار و سودشان در پرهیز از کمک به فرار مالیاتی باشد، در ایران این یارانهی نقدی تا اطلاع ثانوی بهتر است به همهی جمعیت (و نه صرفا دهکهای پایین) پرداخت شود. صالحی اصفهانی معتقد است در دولت روحانی یا هر دولت بعدی هم بهتر است حدود ده درصد درآمد نفت به شکل یارانهی نقدی بین همهی ایرانیان توزیع شود.
یکی از استدلالهایی که مخالفان راستگرای نقدی کردن یارانهها مطرح میکنند این است که این کار منجر به کاهش انگیزه و ساعات کار مولد اقتصادی و افزایش بیکاری مختارانه و اعتیاد میشود. این تصور کاملا بیاساس است و چنانکه مطالعات تطبیقی و کنترلشده بین آنها که یارانه میگیرند و نمیگیرند نشان میدهد به هیچ عنوان اینچنین نیست. نیازها و مخارج طبقات فرودست و متوسط ایران بسیار بیش از آن است که صرف دریافت چندده هزار تومان باعث کمکاریشان شود. از سوی دیگر منتقدان چپگرای افزایش قیمتها نیز به این نکته کمتوجهند که به جای حجم عظیم پولی که دولت صرف یارانههای پنهان (همچون قیمت بنزین) میکند، میتوان خدمات موثرتری به محرومان ارائه کرد (مثلا با سرمایهگذاری در زیرساختهای آموزشی، شناسایی دقیقتر اقشار آسیبپذیر و حمایتهای مالی و نهادی کارسازتر از آنها).
۵- ضرورت انصاف در توصیف دورهی احمدینژاد
حکمرانی احمدینژاد بسیار ضایعهبار و سیاستهای اقتصادیاش هم اغلب بسیار پرخطا بود و در دورهی او بخش بزرگی از درآمد ملی «میل» یا «حیف» شد. اما حتی در نقد دورهی احمدینژاد هم داوری اباذری و برخی روشنفکران چپ، اصلاحطلبان و اعتدالگرایان اغراقآمیز و ناسازگار با دادهها و شواهد معتبر است. مثلا اینکه مدام گفته میشود درآمد ۸۰۰ میلیارد دلاری نفت دوران احمدینژاد از مجموعهی درآمد نفت همهی دولتهای قبل بیشتر است دقیق نیست و رهزن است. درآمد نفت احمدینژاد بسیار بالا بود و مدیریت هزینهی آن هم بسیار افتضاح. شغلی ایجاد نشد و اقتصاد هم به رشد منفی رسید، ولی همهی اینها توجیهگر ادعای اغراقآمیزی که میشود نیست، چراکه هم قیمت دلار در ۱۰۰ سال گذشته تغییرات قابل توجهی داشته و هم جمعیت ایران بیشتر شده است. چنانکه جواد صالحی اصفهانی نشان داده است درآمد نفت دورهی احمدینژاد ۶۳۹ میلیارد دلار (و نه ۸۰۰ میلیارد دلار) و مجموع درآمد نفتی همهی دولتهای بعد از دهه چهل، ۵۸۲ میلیارد دلار بوده است. اما اگر تغییرات ارزش دلار را در محاسبه دخیل کنیم بیشترین درآمد نفتی ایران متعلق به ۸ سال پایانی دولت پهلوی است (و نه دورهی احمدینژاد) و درآمد نفتی دولت خاتمی ۳۸ درصد درآمد نفتی دولت احمدینژاد میشود. اگر اندازهی جمعیت را هم وارد تصویر کنیم درآمد ۸ سال پایانی دولت پهلوی بیش از سه برابر دولت احمدینژاد میشود. اباذری و اغلب اصلاحطلبان و روشنفکران به این «واقعیت» هم توجه ندارند که گزارشها و مطالعات معتبر اقتصادی نشان میدهد در دورهی احمدینژاد، گرچه به اقتصاد ایران و طبقهی متوسط لطمههای سنگینی وارد شد، وضعیت فقرای ایران بهتر و نابرابری اقتصادی کاسته شد (که البته بیشتر مدیون افزایش قیمت نفت و توزیع یارانههای نقدی بود).
۶- بیتوجهی به ضرورت جهانیشدنِ اقتصاد ایران
اباذری توجه ندارد که حصول برجام، کاهش تحریمها و ادغام بیشتر ایران در اقتصاد جهانی (که به سود همهی طبقات اقتصادی ایران است) بدون حمایت اصلاحطلبان از میانهروها و دولت روحانی ممکن نبود و تا اطلاع ثانوی هم حفظ این ائتلاف ضروری است. اقتصاددانانِ برجستهی ایرانی متفقالقولاند که برای حل معضل بیکاری و شکوفایی اقتصاد در ایران، هیچ چارهای نداریم جز اینکه از طریق جذب سرمایهگذاری خارجی، اخذ فناوری روزآمد و رقابتپذیر کردن محصولات ایرانی برای بازارهای بینالمللی، جهانی شویم و در عین حال نگذاریم اکثر شهروندان ایران بازندهی این جهانیشدن شوند. هر جریان سیاسیای در موقعیت هدایت نظام و دولت ایران که صادقانه به دنبال تقویت اقتصاد ایران و کاهش فقر و بیکاری باشد، هیچ چارهای جز تن دادن به جهانیشدن اقتصاد ایران ندارد. متاسفانه جریانهای اصلی سیاستگذار در ایران یا به ضرورت اجتنابناپذیر جهانیشدن اقتصاد ایران بیتوجهند و یا برای نباختنِ بخش بزرگی از جمعیت ایران در این اقتصاد جهانیتر و حمایت از ایرانیانِ آسیبپذیرتر در این فرآیند به قدر کافی برنامه ندارند.
۷- تصویر ناقص و کاریکاتوری از وضعیت ایران
بسیاری از سیاستهای اقتصادی مورد اعتراض اباذری شایستهی نقد است، اما تصویری که او از مجموع سیاستهای دولتهای پس از جنگ ارائه میدهد کاریکاتوری و گزینشی است. میتوان مثلا کالایی و پولی شدن تحصیلات دانشگاهی و توجه ناکافی دولت به کارگران و سه دهک پایین جامعهی ایران را نقد کرد و در عین حال تصویر کلی منصفانهتری از وضعیت کلی اقتصاد ایران به دست داد. در ایران و بسیاری از کشورهای همتراز، پارهای از سیاستهای کاهش تصدیگری دولت اجرا شدهاند ولی همزمان سطح پوشش خدمات عمومی و دولتی در حوزههای آموزش، بهداشت و زیرساختهای شهری نیز گسترش پیدا کرده است.
اباذری توجه نمیکند همین دولتی که آن را نئولیبرالیستی میخواند به نسبت جمعیت کشورش از بزرگترین دولتهای جهان است و سطح پوشش برقوآبرسانی، سواد، مدارس روستایی، خدمات بهداشتی و بیمه درمانی و آموزش رایگان مدرسهای و دانشگاهی در آن از همهی کشورهای منطقه (از جمله ترکیه و مصر) بیشتر است. اباذری به درستی از پیادهشدنِ غیرسنجشگرانهی پارهای از پیشنهادات صندوق بینالملی پول و بانک جهانی در ایران انتقاد میکند ولی خودش هم بدون توجه به شواهد تجربی، فرض میگیرد که سیاستهای حاکم اقتصادی در ایران نتایجی مشابه اقتصادهای نئولیبرالیستی (از جمله آمریکا) داشته است. او مثلا توجه نمیکند که بر خلاف آمریکا و بسیاری از کشورهایی که سیاستهای نئولیبرالیستی بر آنها حاکم بوده است، در مجموع در طول حکمرانی همهی دولتهای چهار دههی گذشته درآمد ۴۰ درصد پایین جمعیت ایران حفاظت شده است. این حفاظت در شرایطی که میانگین رشد اقتصادی در سالهای پس از انقلاب اندک بوده و انقلاب، جنگ و دورانِ «محنت محمودیه» هزینههای سنگینی برای اقتصاد ایران داشتهاست، دستاورد ناچیزی نیست. علیرغم شوکهای بزرگ و مقطعی، به طور کلی در سالهای پس از انقلاب، شکاف درآمدی نیز رو به کاهش بوده است. اباذری توجه نمیکند که در چهاردههی گذشته رشد اقتصادی گرچه در مجموع برای دهکهای بالاتر جامعه منفی بوده است، در مجموع برای دهکهای ضعیفترِ اقتصادی مثبت بوده است. سطح پوشش و خدمات نهادهای حکومتیای همچون جهاد سازندگی، کمیتهی امداد و خانههای بهداشت روستایی و میزان ارتقای اجتماعی از طریق تحصیلات در دانشگاههای دولتی هم در خاورمیانه بیرقیب است. ایران از معدود جوامعی بوده است که رشد اقتصادی افزونتر و ادغام بیشترش در اقتصاد جهانی با کاهش شکاف طبقاتی همزمان بوده و بزرگتر شدن اقتصاد ملی به سود همهی طبقات اقتصادی تمام شده است.
سیاستهای حمایتی دولت به هیچ عنوان کارآمد و کافی نبودهاند و وضعیت دهکهای محرومتر با سیاستگذاری سنجیدهتر میتوانست بهتر باشد، اما توصیف اغراقآمیز و یکسویه از وضعیت و جهتگیری اقتصاد ایران هم نارواست. دولت روحانی نیز در بازگرداندن ثبات و آرامش نسبی به اقتصاد ایران و کاهش تورم (که هر دو به نفع فرودستان نیز هست) توفیق قابل توجهی داشته است. در دو سال اول دولت روحانی فقر و نابرابری کاسته شد و البته در سال سوم (۹۴) دوباره میزان فقر و نابرابری، به خاطر کاهش قیمت نفت، افزایش یافت.
اینجا بد نیست مقایسهای کنیم بین آنچه در سالهای ۹۱ و ۹۴ در اقتصاد ایران رخ داد. درآمد نفتی سال ۹۱ (در دورهی دوم احمدینژاد) نسبت به سال ۹۰ حدود ۴۰ درصد کاهش داشت. در چنین وضعیتی و با توجه به تحریمها، صادرات به روزی یک میلیون بشکه یا کمتر رسید، تورم به شدت افزایش پیدا کرد و بازار ارز دچار تلاطم عجیبی شد. آن آشفتگی بزرگ سال ۹۱ در اقتصاد با درآمد نفتی ۶۸ میلیارد دلاری رخ داد که نزدیک 3 برابر درآمد نفتی سال ۹۴ بود. در مقابل، در سال ۹۴ (دورهی روحانی)، اقتصاد ایران با 55 درصد کاهش درآمد نفتی مواجه شد که از کاهش 40 درصدی سال 91 بیشتر بود؛ اما هیچکدام از آن آشفتگیها رخ نداد. این مهار لطمات بیشتر به اقتصاد ایران و فرودستان از قضا محصول سیاستگذاری همان حلقهی نیاورانی بود که اباذری به تندی به آن حمله میکند. شاید به همین علت باشد که علیرغم بدتر شدن شرایط اقتصادی، میانهروها در انتخابات مجلس سال ۹۴ توفیق قابل توجهی داشتند. توفیق برجام و اینکه اکثر مردم، بر خلاف اباذری، متوجهند که دست دولت در کاهش فقر و بیکاری چندان باز نیست و بخشی از موانع مهم توسعه خارج از کابینهی روحانیاند هم تاثیرگذار بود (البته بر خلاف تصریح معاون اول رئيس جمهور بدترین سال اقتصاد ایران بعد از انقلاب، نه سال ۹۴، که سال پایانی جنگ ایران و عراق بوده است).
۸- نشانههای ناکافی برای ظهور فاشیسم در ایران
اباذری تاکنون دو مصداق و نشانه برای گرایشهای فاشیستی در جامعهی ایران ذکر کرده است: ۱- تجمع عزاداری پاشایی و ۲- شعارهای ضدعرب در تجمع روز کوروش در پاسارگاد. مصداق اول را سال گذشته در یادداشت «۹ نقد تجربهبنیان به سخنان اباذری» نقد کردم (goo.gl/HfpWTI). مصداق دوم هم برای مدعای اباذری ناکافی به نظر میرسد. پارهای از مظاهر «خودشیفتگی جمعی» از جمله ملیگرایی افراطی و تحقیر اعراب، افغانستانیها و ترکها در میان بخشی از ایرانیان نقدکردنی است، اما ادعای ظهور فاشیسم ملیگرا بر اساس شواهدی که اباذری ذکر میکند قابل دفاع به نظر نمیرسد.
در تجمعی که اباذری به آن اشاره میکند و سالهاست تشکیل میشود (و تبیین علل شکلگیری و رونقاش در این مجال ممکن نیست)، امسال جمعیتی کمتر از پنجاه هزار نفر شرکت داشتند. بر اساس گزارش شاهدان عینی متعدد، از بین این چنددههزار نفر تنها حدود پنجاه نفر شعار «ما آریایی هستیم، عرب نمیپرستیم» را سر دادند. در همان تجمع اکثر شعارهای جمعیت فاقد عناصر عربستیز بوده است و حتی تعدادی عرب ایرانی هم شرکت کرده بودند. از قضا امسال شعارهای افراطی و عربستیز در این تجمع از سالهای گذشته هم به میزان محسوسی کمتر بوده است. در جامعهای که دو تا سه میلیون نفر برای شرکت در آیین راهپیمایی و زیارت اربعین به عراق سفر میکنند، چهار میلیون نفر در روز شهادت امام هشتم شیعیان با پای پیاده و وسایل نقلیه به مشهد میروند و بیش از صد هزار نفر برای دربیهای تهران در ورزشگاه جمع میشوند و در زمانهای که مثلا در کنسرتهای ستارههای موسیقی راک بیش از پنجاه هزار نفر شرکت میکنند، تجمع کمتر از پنجاه هزار نفر در مراسم شبهآیینی، ایراندوستانه و سرگرمکنندهی بزرگداشتِ شخصیتی ملی و تاریخی - کوروش – در پاسارگاد چندان عجیب و لزوما نشانهی ظهور فاشیسم نیست.
۹- تحلیل اغراقآمیز و یکسویه از ظهور ترامپ
اباذری از کلیدمفهومِ جادوییِ «نئولیبرالیسم» برای تحلیل تقلیلگرایانه و تکعاملیِ ظهور فاشیسم در ایران و آمریکا استفاده میکند. او در بخشی از سخنانش پیروزی ترامپ را محصول سیاستهای نئولیبرالیستی در آمریکا میداند و توجه نمیکند که آمریکای ۲۰۱۶ (که بر خلاف ایران اقتصادی نئولیبرالیستی دارد) چندان با آمریکای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ که اوباما را انتخاب کرد تفاوتی ندارد. اگر امسال اوباما، سندرز، جو بایدن یا الیزابت وارن نامزد دموکراتها بودند و اگر پارهای خطاهای مدیریت کمپین دموکراتها نبود، پیروزی ترامپ در همین آمریکا قابل اجتناب بود (در یادداشت «چهار اشتباه بزرگ کمپین دموکراتها» به چند مورد از این خطاها اشاره کردهام: goo.gl/zU2qZK) پارهای از سیاستهای نئولیبرالیستی و کمتوجهی رهبران هر دو حزب بزرگ آمریکا به آسیبپذیرترین آمریکاییها در دو دههی گذشته نیز در شکست هیلاری نقش بازی کرد، اما میتوان مدعی شد که آمریکای ۲۰۱۶ از آمریکای ۲۰۰۸ از قضا کمی سوسیالیستیتر شدهاست: بیمهی درمانی اوباما بیست میلیون فرودست آمریکایی را تحت پوشش گرفته، گاز برای گرمای خانههای محرومان ارزانتر شده، شکاف درآمدی زنان و مردان کمتر شده، دولت آمریکا بزرگتر شده، همان جهانیتر شدنِ اقتصاد آمریکا و سیاستهایی که منجر به نارضایتی سفیدپوستانِ کمدرآمد و کمتحصیلات ایالتهای میانی و شمالی شده برای ۱۴ میلیون آمریکایی دیگر شغل ایجاد کرده و آمریکا را از گردنهی مهمترین بحران اقتصادی چند دههی اخیر عبور داده، وضعیت رنگینپوستان و زنان و اقلیتهای مذهبی و جنسیتی کمی بهتر شده و اتفاقا سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیِ پیشروتر اوباما از عوامل نارضایتی و واکنش سفیدپوستان کمتحصیلات آمریکایی بوده است.
۱۰- آدرس غلط اباذری
اباذری جز آنکه در سخنانش چندان پروای استفادهی دقیق از مفاهیم و تکیه بر شواهد تجربی ندارد، دیواری کوتاهتر از دولتهای اصلاحطلبان و اعتدالگرایان نیافته و کوچکترین اشارهای به نقشِ بخشهای خارج از دولتِ حکومت ایران در اقتصاد و انحصار و فساد گستردهای که میپرورد نمیکند. روشنفکر مسئول میکوشد ضمن نقد صریح و موثر (ولو خشمگینانهی) بخشهای محتاجِ اصلاحِ حکومت، بخشهای دیگری از حکومت و نیروهای سیاسی که این اصلاح را ممکن میکنند (امروز بخشی از اصلاحطلبان و میانهروها) تضعیف و تخریب نکند. اباذری اما در عین اینکه به درستی از مطلوبیت سیاسیتر شدن و مشارکت درصد بیشتر از شهروندان ایران سخن میگوید، توضیح نمیدهد افزایش بیاعتمادی به همهی جریانهای سیاسی (از اصولگرای میانه تا اعتدالگرا و اصلاحطلب) و بیتوجهی به تکثرهای درونی آنها و همه را به چوب «حامی سیاستهای نئولیبرایستیِ عدالتستیز و فاشسیتپرور» راندن چگونه این مشارکت سیاسی را افزایش میدهد؟ با اتکا به چه نیروی سیاسی موثر و واقعاموجودی سیاستهای عدالتجویانه را میتوان پی گرفت؟ در میان نیروهای سیاسی موثر ایران امروز، چه جریان ریشهداری عدالتجوتر از بخشی از اصلاحطلبان بودهاند و برای کاهش فقر و افزایش رفاه کوشیدهاند؟ کاهش فقر و بیکاری و خشکاندن زمینههای ظهور فاشیسم از جمله مستلزمِ نقد و تقویتِ جناحِ عدالتاندیشترِ اصلاحجویان و اوباماها، سندرزها و کوربینها در حاکمیت است، نه فروکوفتن و تخریبشان و باز کردن میدان برای ظهور ترامپها و احمدینژادهای ثانی.
برای بهبود وضعیت محرومان در ایران هم به «بازارِ» شفافتر، سالمتر و رقابتیتر نیازمندیم، هم به «برنامه» و سیاستهای حمایتی و تصدیگریِ کارآمد و هوشمندانهی دولت (به ویژه در حوزهی بهداشت و درمان و آموزش) و هم به «مشارکت مدنی» افزونترِ شهروندان مسئول. تداوم حضورِ موثرترُ عدالتجویان و توسعهگرایان و ائتلاف اصلاحطلبان و میانهروها در حکومت به تقویت هر سه نیروی بالا برای کاهش فقر و بیکاری کمک میکند. اباذری اما برای اصلاح و بهبود زمینههای نقشآفرینیِ هیچ یک از این سه نیرو پیشنهاد راهگشایی عرضه نمیکند و به جای توجه به موانعِ اصلی بسط توسعه و عدالت در ایران، آدرس اشتباه میدهد. «انصاف» در تحلیل، «دقت» در استفاده از مفاهیم، «شجاعتِ» پرداختن به علل اصلی و «حساسیت» نسبت به شواهد تجربی و آثار و نتایجِ عملیِ گفتارهای انتقادی از ویژگیهای روشنفکریِ مسئولانه است و به بیدارباشهای عدالتجویانهی چنین روشنفکرانی نیازمندیم.
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
دکتر غنی زاده عضو سازمان پزشکی قانونی نسبت به افزايش مصرف مواد مخدر صنعتی در بين جوانان هشدار داد.
ايسنا: دکتر غنی زاده در سلسله نشست حوزه رفاه اجتماعی برای تدوين برنامه ششم توسعه با بيان اينکه در ايران حدود ۲۵ درصد مصرف شيشه داريم گفت: در حال حاضر ايران يکی از بزرگترين مصرف کنندهها در حوزه مواد مخدر بوده و بر اساس منابع بين المللی به عنوان صادر کننده شناخته میشود.
وی ادامه داد: در سيستم قضايی کشور به لحاظ قانون مشکل وجود دارد و در برخورد با پيش سازها مشکل قانون داريم. بحثی که وجود دارد اين است که در آينده به کجا میخواهيم برويم؟ در حال حاضر مشکل ما مواد مخدر افيونی مثل ترياک نيست و فکر میکنم حتی اگر مادهای مثل ترياک را آزد هم کنيم اتفاق خاصی نمیافتد بلکه مشکل ما بحثهايی مثل ترامادول، شيشه و الکل است.
وی در مورد مصرف ترامادول تصريح کرد: هر روز با افرادی که بر اثر مصرف ترامادول آسيب ديدهاند برخورد داريم که متاسفانه همه آنها زير ۳۰ سال هستند اين در حاليست که تا به حال درمورد ترامادول بحثی نشده در صورتی که با يک اعتياد مخفی روبرو هستيم.
وی افزود: زير ساز همه قرصهای تقويتی که عطاریها عرضه میکنند ترامادول است. عطاريها جولان میدهند و هيچ اتفاقی در کشور نمیافتد و برخوردی با آنها صورت نمیگيرد. متاسفانه اين عطاريها به نوعی منبع توليد مواد شدهاند و انواع و اقسام مواد مثل متادون را استفاده میکنند. هنوز قانون در برخورد با اين مسائل دچار مشکل است.
اين عضو سازمان نظام پزشکی ادامه داد: هنوز قضات ما توجيه نشدهاند و بعد از آموزشهايی که در استانهای مختلف ارائه شده تازه به خطرات ماده مخدری مثل شيشه پی بردهاند.
وی با تاکيد بر خطر روانگردانها تصريح کرد: اين اعلام خطر را میکنم که در ده سال آينده مشکل ما روان گردانها، الکل و قرصهايی ست که خود ما در سيستم بهداشتی توليد میکنيم.
وی با اشاره به حوزه تقاضا مواد مخدر افزود: در حوزه کاهش تقاضا، ورود معاونت کاهش تقاضای ستاد در عرصه اجرا را مانعی برای راهبری درمان و کاهش آسيبها توسط وزارت بهداشت و ساير دستگاهها میدانم. حوزه کاهش تقاضا را به وزارت بهداشت واگذار کنند و تشکيلات لازم را در اختيار اين وزارتخانه قرار دهند زيرا در حال حاضر ساختار و تشکيلات وزارت بهداشت برای مبارزه با اعتياد اصلا مناسب نيست و بودجه آن نيز به ستاد مبارزه با مواد مخدر وابسته است.
وی همچنين گفت:علی رغم اينکه شعار داده می شود که با کاهش تقاضا، به کاهش آسيب پرداخته می شود؛ اما اگر به لحاظ ساختاری و بودجهای به آن نگاه کنيم متوجه میشويم که خوب به بحث کاهش آسيب پرداخته نشده و به شدت با کمبود بودجه مواجه هستيم.
وی در همين زمينه ادامه داد: چالش دوم، ماده ۱۶ قانون مبارزه با مواد مخدر است که قانون خوبی است اما نوع مذاکراتی که در اين ماده وجود دارد به خوبی اجرا نمی شود، زيرا طبق آن بعد از دستگيری فرد معتاد بايد کار او پيگيری شود تا دوباره به سمت مواد برنگردد اما در کشور با افرادی مواجه میشويم که ۳۲ بار دستگير شدند اما متاسفانه نتيجهای نداشته
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
پاریس ـ ژنو، ۲۶ مهر ۱۳۹۲ (۱۸ اکتبر ۲۰۱۳) ـ با وجود اینکه روابط بینالمللی بین ایران و کشورهای غربی گرمتر شده است، هنوز پیشرفتی در زمینه حقوق بشر رخ نداده است. دهها مدافع حقوق بشر حکم زندان خود را میگذرانند و دهها تن دیگر در انتظار حکم دادگاه در انتقام جویی از فعالیت حقوق بشریشان به سر میبرند. برنامه نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر، که برنامه مشترک «فدراسیون بین المللی جامعههای حقوق بشر» (FIDH) و «سازمان جهانی مبارزه با شکنجه» (OMCT) است، اخیرا مطلع شده که حکم شش سال حبس آقای محمد سیفزاده، وکیل سرشناس حقوق بشری و عضو بنیانگذار کانون مدافعان حقوق بشر در دادگاه تجدید نظر تایید شده است.
شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر در اوایل مهرماه ۱۳۹۲ حکم شش سال زندان آقای محمد سیفزاده را که شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۱ به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» صادر کرده بود تایید کرده است.
حکم ۲ اسفند کمی پیش از آزادی آقای سیفزاده در تاریخ ۵ فروردین ۱۳۹۲ در پایان حکم دو سال زندان به خاطر اتهام مشابه صادر شد. اتهامهای تازه بر اساس نامهای مطرح شد که او در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۹۰ از زندان به رییس جمهور پیشین خاتمی نوشته و در آن نقض گسترده قانون در قوه قضاییه را خاطرنشان کرده و گفته بود که هیچ راه حلی به جز انحلال نهادهای غیرقانونی مانند دادگاههای انقلاب اسلامی و دادگاه ویژه روحانیت و اصلاحات در ساختار قوه قضاییه وجود ندارد. به علاوه، او نوشته بود که موازین دادرسی قانونی و حقوق شهروندی در پروندههای در حدود ۲۰۰ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که در آن زمان محل حبس او بود رعایت نشده است.
آقای سیفزاده در اعتراض به غیرقانونی و جانبدار بودن دادگاه انقلاب اسلامی در محاکمهای که منجر به صدور حکم دادگاه بدوی شد حضور نیافته بود و با وجود اینکه ملاحظه مشابهی در باره دادگاه تجدید نظر داشت تنها به خاطر احترام به نظر خانوادهاش در آن شرکت کرد.
وضعیت فعلی سلامتی آقای سیفزاده نگران کننده است، به ویژه با توجه به شرایط حبس او پس از انتقال غیرقانونی به زندان دورافتاده رجایی شهر در نزدیکی شهر کرج با وجود اینکه «تبعید در زندان» در حکم او وجود ندارد. او به شدت به جراحی چشم، معالجات دندانپزشکی و رسیدگی به مشکلات زانو، گردن و دیسک کمر نیاز دارد و از مشکلات کلیوی رنج میبرد که به خاطر آن در بهمن ۱۳۹۱ به بیمارستانی در بیرون از زندان منتقل شد. به علاوه، او دچار کسالت قلبی است و بنا به گزارشها گویا در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۹۲ به خاطر آن به بیمارستان منتقل شده است.
مساله دیگری که باعث نگرانی است تایید حکم یک سال زندان تعلیقی خانم معصومه دهقان، همسر وکیل زندانی و دیگر عضو بنیانگذار کانون مدافعان حقوق بشر عبدالفتاح سلطانی، است. دادگاه تجدید نظر حکم خود را در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۹۱ صادر کرده ولی این حکم اخیرا منتشر شده است.
برنامه نظارت از مقامات ایران به تاکید میخواهد که فوری و بدون قید و شرط آقای سیفزاده و تمام مدافعان حقوق بشر زندانی در ایران را آزاد کنند، به آزارها علیه آنها پایان دهند و در هر شرایطی سلامت جسمانی و روانی آنها را، بر اساس اعلامیه سازمان ملل در باره مدافعان حقوق بشر، اعلامیه جهانی حقوق بشر و تمام عهدنامههای بین المللی حقوق بشر را که ایران تصویب کرده، تضمین کنند.
————————-
گرچه «تبعید در زندان» در قانون وجود ندارد، بعضی از زندانیان این محکومیت را دریافت میکنند.
برای اطلاعات بیشتر، نگاه کنید به بیانیه مطبوعاتی برنامه نظارت، ۳۰ آبان ۱۳۹۱
***
League for the Defence of Human Rights in Iran (LDDHI) - FIDH member
جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران
LDDHI
عضو فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر
فیس بوک
http://www.facebook.com/lddhi.fidh
E-mail: lddhi(at)fidh.org
یا lddhi.fidh(at)gmail.com
Twitter: @fidh_fa
صفحه ایرانِ فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر
FIDH Iran Page: http://www.fidh.org/-Iran,228-
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
ظهور و حضور خمینی در جغرافیای وطن ما ایرانیان، هم نقطهی عطفی است و هم نقطهای کور و صحنهای ظلمانی! خمینی را عوام و بخشی از خواص با شادی و هیاهو بر دوش سیاست ایران و ایران انقلابی سوار کردند؛ البته با عدم شناخت کامل از او. زیرا کسی جز چند هزار نفری از قبیله عبا به دوش و اهالی شهر قم، نه تنها خود او را بل تصویرش را نیز ندیده بودند.
نام و نشان خمینی و تفکری به عنوان خمینیسم، هنوز بر جامعه ایران سایه ئی شوم دارد و میان عمامه برسرانی که روز به روز تعداشان همچون موریانه بیشتر و بیشتر میشود، آرمان ضد بشرش از جمله مواردی است برای نازش هواداران و دلسوختگان؛ و همچنان سخن از اسلامی میرود که خمینی بشارتش را داد. امام جمعه مشهد آخوند «علم الهدا» در خطبه نمازش گفته است: «کسانی امر به معروف و نهی از منکر میکنند، غیر اسلام نیستند بلکه عین اسلامند. و هرچه غیر اسلام است باید از صحنه این جامعه بیرون انداخته شود؛ و با همت دولت امید باید هرچه غیر اسلامی است براندازی شود...»
می بینیم هنوز فرهنگ حماقت و زور و تزویر برجامعه فرمانروا است و مرگ خمینی چیزی را عوض نکرده و نماد وجود منحوسش همچنان بر فضا مستولی است.
سلطنت و حکومت توامان محمد رضا شاه به مدت ۳۷ سال که از پس کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ۲۵ سال از آن با استبدادی مطلق همراه بود، ذهن مردمان ایران را تاریک و چشمهایشان را در مورد مبارزات سیاسی، اگر نگوئیم نا بینا، دستکم کم سو کرده بود. در محیطی که مطالعه ممنوع بود، و کل نشریات سیاسی- اجتماعی تنها به دو عدد روزنامه دولتی تنزل یافته بود؛ و هیچ کتابی بی اجازه ساواک منتشر نمیشد، بدیهی است رشد اندیشه ضعیف و پائین از حد متعارف خواهد ماند؛ و مطالعات زیر زمینی نیز ره به جائی نمیبرد و اکثریّت را متأثر نمیکند.
محمدرضا شاه به دستور «جان کندی» رئیس جمهوری وقت ایالات متحد، از سال ۱۳۳۹ درصدد تغییرات زیربنائی در جامعه شهری و روستائی ایران برآمد. کار را ابتدا به دست هیئت دولت به ریاست علی امینی و وزیر کشاورزیاش به نام ارسنجانی سپرد. اما پس از مدتی متوجه شد مردم به ویژه روستائیان به جای زنده باد شاه که هدف او بود، زنده باد ارسنجانی را فریاد میکشند؛ و موضوع دارد به سود دولت تمام میشود. لذا خود خواهی، خود رهبر بینی و مگالومنی او را وادار کرد که زمام کارها را خود در دست بگیرد... با تغییر دکتر علی امینی به فردی مطیع و فرمانبردار خویش به نام اسدالله علم، وزیر کشاورزی را نیز از صحنه بیرون و رهسپار مأموریت در ایتالیا کرد؛ و تقسیم اراضی و کشاورزی مملکت را به دست یک سرلشکر ارتشی سپرد. البته این امیر، یک نماد بود و مجری اوامر به رهبری مطلق العنان اعلیحضرت. در بهمن ماه ۱۳۴۱ شش ماده را زیر نام انقلاب سفید به آراء عمومی گذاشت؛ و البته مانند تمام دیگر انتخابها در حکومتهای استبدادی، با ۹۹% آراء مثبت به تصویب رسید؛ و اعلیحضرت از این تاریخ خدایگان نیز لقب گرفت و تا سال ۵۷ حکومت و سلطنت توامان را ادامه داد!
در سال ۱۳۵۷ خورشیدی مردم ایران به مانند ملت آلمان(در دهه ۱۹۳۰ میلادی) که شیفتهی یک سرجوخه به نام هیتلر شدند، چنان از رفتار حکومت و خودکامگیهای شاه در رنج بودند که همچون عقل باختگان یک پارچه احساس شده و هرگونه تعقل و تصمیمگیری خردمندانه را فراموش کرده بودند؛ و خمینی توانست رهبر بلامنازع آن خیزش شود.
ماه خرداد برای خمینی و انقلاب اسلامیاش از اهمیّتی ویژه برخوردار است. هر سال با فرا رسیدن خرداد ماه نگارنده به یاد حوادثی که در این ماه پیش آمده و به نوع و علتی به خمینی مربوط بوده و اغلب اتفاقات مهم در آن ماه بوده است، میافتم... گشت و گداری در این وادی ما را دو باره به یاد توحش خونخواری به نام روح الله خمینی میاندازد؛ که نباید جنایاتش در تاریخ گم گشته و به فراموشی سپرده شود. هوادارانش چه بخواهند سخن بدان سمت و سو نروند و چه با نوعی ماله کشیدن بر حوادث، از آن همه جنایات چشم بپوشند. چیزی از خونخواری روح الله خمینی کم نمیشود. نه دوست میشناخت و نه دشمن. نه خودی را قبول داشت و نه بیگانه؛ نمونهاش صادق قطبزاده که برایش شبیه فرزند بود و از پاریس تا تهران در کنارش توی هواپما نشست و به خوبی از پس مترجمیاش برآمد. اما خمینی چند سال بعد در سال ۱۳۶۱ او را کشت.
خمینی در ماه خرداد به دنیا آمده بود و در ماه خرداد نیز قیام کرد و به زندان افتاد و بعد تبعید شد. و همچنان که به شدت آرزو داشت، به تاریخ پیوست و در ردیف هیتلر و موسولونی قرار گرفت و چیزی کمتر از آتیلای مشهور تاریخ، خون نریخت. دلیل خونخواری و توحش ذاتیی خمینی در پیامی مستتر است که در کمال آگاهی به شعور خود، در مورد دادگاهها و محاکمات سیاسی در همان ابتدای قدرتش به صراحت اعلام کرد. او گفت این اشخاص که شما آنان را دستگیر و زندانی و محاکمه میکنید، متهم نیستند؛ اینها همه مجرمند و احتیاجی به محاکمه شان نیست. تنها باید تعیین هویّت شوند و معلوم گردد که این فلان کسک است و او را بکشید ...! آیا چنین مهیب خونخواری لیاقت رهبری ایران را داشت؟ تأسف بر من و بر ما که چنین کسی را رهبر خویش کردیم!
۱- خمینی در ۱۳ خرداد به دنیا میآید و ماه خرداد وجود چنین آدمی را به جهان هستی میفرستد تا روزی و روزگاری ایران را به فلاکت دچار کند و کرد.
۲- در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ خورشیدی، خمینی که یک آخوند درجه دوم در فیضیّه قم بود، بر روی منبر رفت و اعتراض تند و شدیدی علیه شاه و حکومت و انقلاب سفیدش را شروع کرد و مردم جمع شده در پای منبرش را به مبارزه و مخالفت علیه شاه به هیجان آورد. شهر قم در اثر این سخنرانی به شدت آشفته شد و این شلوغی و فتنه به تهران نیز سرایت میکرد که اسدالله علم نخست وزیر وقت، چنان که خود در خاطراتش بازگو میکند با قدرت به مصاف آن بخش از آخوندهای زیر نفوذ خمینی رفتند. به سخنی دیگر قوای دولتی شاه به فرمان اسدالله علم دوست و محرم شاه، با کسب اجازه از محمد رضا شاه به جنگ خمینی و هوادارانش شتافت و در مدرسه فیضیّه قم کشتاری مهیب از جوجه آخوندها و طلبههای حوزه و گروهی بازاری به عمل آورد و غائله را خواباند. خمینی دستگیر و زندانی شد و پس از چند ماه آزاد شد. اما بار دیگر در آبان ۴۳ در مبارزه با قانون کاپیتولاسیون به منبر رفت و شاه را این بار به طور علنی به زیر ناسزا گرفت که دستگیر و اندک مدتی پس از آن به ترکیه تبعید گردید.
پانزده سال پس از آن تاریخ، شاه ایران که در این مدت با استبدادی سنگین و قهار حکومت کرده بود، به اشاره کارتر رئیس جمهوری ایالات متحد، فضای سیاسی ایران را اندکی گشود و اجازه داد روزنامههای دولتی گاه به گاه ایرادهائی را مطرح کنند. کانون نویسندگان به فعالیّت افتاد و در انجمن آلمانی گوته که از سوی سفارت آلمان سرپرستی میشد، شبهای شعر برگزار گردید که هم شعرها و هم سخنرانیها رنگ و بوئی دیگر داشت.
این باز شدن فضای سیاسی بیشتر از آنکه به روشنفکران و دانش اندوختگان مجال خود نمائی بدهد، دست آخوندهای تشنه قدرت و حریص برای مال اندوزی را در سمت و سوی به قدرت رسیدن و آمدن در صحنه و برنامه ریزی برای تظاهرات سیاسی – مذهبی باز گذاشت. درواقع آخوندها و پیشنمازهای مساجد بودند که به آسانی و به درستی از این فضای باز استفاده کردند. پیامهای خمینی را که به آنها میرسید در نوارهای ضبط صوت تکثیر کرده و با سهولت به دست عوام و بازاریها میرساندند؛ که باعث تهییج افکار دینداران عوام و وجود و حضورشان در صحنه مبارزه میشد. پیشنمازان نیز در مساجد هرچه میخواستند در تحریک مردم کوتاه نمیآمدند.
از بازاری وقتی سخن به میان میآید، تنها منظور کاسبهائی که در بازار بزرگ تهران به کسب و کار مشغولند، نیست. تمام دکاندارانی که در خیابانهای تهران و شهرستانها مغازه برای فروش اجناس دارند، بازاری محسوب میشوند. و اگر دقت کرده باشید، در ایران حدود ۹۰% مسیر خیابانهای تهران و شهرستانها را مغازه و دکان اشغال کرده اند؛ و این رقمی بسیار بزرگ را شامل میشود. این گروه انبوه که هیچ هراسی از عاقبت کار خود و هیچ بیمی از بیکاری به مانند کارمندان دولت را نداشتند، در همه حال آماده حضور در صحنه مبارزه علیه رژیم سلطنت بودند. و به این تصور که در حکومت خمینی هیچ گونه مالیات و عوارضی وجود نخواهد داشت و کاسبها که از این رسم و قانون به عنوان ظلم یاد میکردند، به میل و رغبت در راهپیمائی و بستن دکانها شائق و راغب بودند.
سرانجام انقلاب به پیروزی خمینی و اعوان و انصار او منجر شد و آخوندهای قم پیروز شدند و آخوندی حریص و جاهطلب و تشنه نام و شهرت را از تبعید بازگرداندند. او همان لحظه ورود به کشور، در گورستان بهشت زهرا رهبر بلامنازع مملکتی شد که روشنفکرانش دهها سال برای دموکراسی تلاش و مبارزه کرده بودند. آخوندی که سیاست را در تندخوئی و شقاوت و کشتار خلاصه کرده بود، و در همان عنفوان جوانی تلاش در رسیدن به هدف را تنها برای حذف رقبا و مخالفان آغازیده بود، خود را جای الله قرآن قرار داد که هرگونه کنش و واکنش در برابر مخالفان را از نیک و بدش روا و مباح میدانست. او همان روز گفت:«من توی دهن این دولت میزنم؛ من دولت تعیین میکنم و...» دولت هم تعیین کرد و بر خر مراد سوار شد.
خمینی به حقیقت آدمی شقی و بی رحم و دوستدار کشتار و اعدام بود. یک بار کوتاه زمانی پس از ۲۲ بهمن ۵۷ چند روزنامهی نورسته طلب آزادی کردند و از فضای تنگ موجود نالیدند، و سخنهای بودار مینوشتند، خمینی خطاب به آنها در یکی از سخنرانیهای دهاتی گونهاش گفت: «من پیش خدا توبه میکنم که همان اوائل انقلاب چند ده هزار نفر را به جوخه اعدام نسپردم و از دم تیغ نگذرانم» او در ذات خود حتا بازرگان و هیئت دولتش را نیز لایق اعدام میدانست. همان گونه که نزدیکترین کس به خود را که«قطبزاده» بود اعدام کرد. این زشت خوئی و بدسگالی و قساوت قلب، ناشی از ایمان قوی به آئین اسلام بود؛ و او به زعم خود میپنداشت که سران دین اسلام«محمد و علی» برای پیشرفت دین هیچ آداب و ترتیبی را رعایت نکردهاند و چه بسیار از افراد هموطن و غریبه را در زمان خود کشتهاند تا آن آئین چنین در زمین پراکنده شده است. به ادعای خمینی، الگوی حکومت او فرمانروائی علی ابن ابوطالب بود که بخش عظیم از شهرتش را مدیون آدمکشی بود. و خمینی یکی از افتخارات حضرت علی را چنین برمی شمرد که در یک روز ۷۰۰ یهودی را گردن زده بود.
۳- در سی ام ماه خرداد ۱۳۶۰ به دنبال حذف آقای بنی صدر از ریاست جمهوری توسط رأی مجلس اسلامی به اشاره خمینی، مجاهدین خلق به دستور رهبرشان مسعود رجوی به خیابان ریختند و انبوه اعضا و هوادارانشان در مسیر خیابان پهلوی سابق به تظاهرات پرداختند که با واکنش سپاه پاسداران رو به رو شده و بی نتیجه پراکنده شدند. شب آن حادثه خمینی اعلام کرد منافقین از کفار بدترند و به این ترتیب فتوای قتل گروه رجوی را صادر کرد. از روز بعد تا چند ماه هر روز گروهی فراوان از مجاهدین اعدام میشدند که در ماه نخست تعداد اعدامهای روزانه هیچ گاه از ۱۰۰ نفر پائین نیامد و حداکثر ۱۹۵ نفر در یک روز بود. این کشتار عظیم به مدت چند سال، همه به دادستانی لاجوردی و قضاوت آخوند محمدی گیلانی بود. این آخوند چنان قسی و خونخوار بود که برای دو پسر خود نیز به دلیل همان وابستگی به گروههای سیاسی، حکم اعدام صادر کرد و آنان را به جوخه مرگ سپرد. به یقین اگر تعدام اعدامیهای این زمان را با کشتار آخوند دیوانه خلخالی جمع کنیم، رقم از ده هزار نفر بالا میزند. کسانی که سی خرداد ۱۳۶۰ را به یاد داشته باشند، میدانند که به دنبال آن تظاهراتی که رجوی احمقانه دستور آن را صادر کرده بود، چه اندازه جوان وابسته به گروه مجاهدین تیربارن شدند. تجاوز به دختران باکرهی گرفتار، و اعدام بعدی آنها برای نرفتن به بهشت به دلیل باکره بودن که گویا در مذهب شیعه رسم است، از همین زمان شروع شد و برادران پاسدار با این کار هم لذت همخوابگی را میچشیدند و هم ثواب اعدام منافق را نصیب خود میکردند!
۴- پس از این کشتارهای مستمر در حکومت خمینی، به تابستان ۱۳۶۷ میرسیم که خمینی با قساوت کامل دستور داد زندانهای سیاسی را خالی کنند. البته نه با ترخیص و آزادی زندانیان، بل با کشتار جمعی و گروهیی گرفتاران و بیچارگانی که حکم زندان چند ساله را گرفته بودند و در حال طی کردن دوره حبس خود بودند. آری خمینی دستور داد هر زندانی محکوم به زندان و یا محاکمه نشده را اگر بر اندیشه و باور خود پایدار مانده است به دست جلاد بسپارند و او را معدوم کنند؛ و زندانها را از وجود آنان تهی سازند. چنین نیز کردند و تعدادی نزدیک به شش هزار نفر را بی محاکمه و تنها با یک پرسش به دیار نیستی فرستادند. به این ترتیب یک نوع نسل کُشی را رقم زدند و با این توحش، افراد اعدامی در خلافت آخوند خمینی، به بیش از بیست هزار نفر بالغ شد.
۵- جنگ ایران و عراق هرچند آغازش را صدام نهاد، اما وجودش را خمینی سبب شد. زیرا مدتها بود که سپاهیان پاسدار زیر نظر«محمدغرضی» استاندار خوزستان به درون عراق نفوذ میکردند و در لولههای نفتی عراق خرابکاری و انفجار به وجود میآوردند. صدام که چندین بار شفاهی و کتبی توسط محافل بین المللی به ایران تذکر داده بود، بیشتر تحمل نیاورد و وقت را غنیمت شمرد و با قوائی مجهز در شهریور ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد. مقداری درون خاک ایران در استانهای خوزستان و مهران و کرماشان پیش روی کرد؛ و همان جا متوقف شد و آتش بس سازمان ملل را پذیرفت. زیرا به هدف رسیده بود و مقداری از اراضی و بسیاری از چاههای نفت ایران را در اختیار گرفته بود. البته ملت ایران - مخالف و موافق خمینی - در مقابله با صدام کوتاه نیامدند و برای پس گرفتن زمینهای میهن همراه و همگام شدند و دلیرانه از کیان میهن دفاع کردند. تا این که در سال 1361 با حمله گسترده قوای ایران، خرمشهر و بیشتر نقاط اطراف، از دست عراقیها درآمد و آزاد شد. درهمین هنگام سران کشورهای عرب ثروتمند به ایران پیشنهاد کردند با گرفتن پنجاه میلیارد دلار خسارت جنگ، آتش بس را بپذیرد که بسیار به سود ایران میبود. اما خمینی که هم کینه صدام را در دل میپرورید؛ و هم در رؤیایش فتح عراق و کشتن صدام جا خوش کرده بود، راضی به قبول این پیشنهاد نشد و امر کرد «جنگ باید تا فتح بیت المقدس ادامه یابد؛ و گفت این جنگ حتا اگر سی سال طول بکشد ما ادامه میدهیم...»
فتح خرمشهر این آدم شقی و قسی القلب را که برای جان آدمی ارزشی قائل نبود، به این اشتباه انداخته بود که سرانجام در جنگ پیروز خواهد شد و عراق و اردن و اسرائیل را نیز به زیر حکم خویش میآورد و به متصرفاتش خواهد افزود. او چون به آسانی شاه قدرة قدرت ایران را شکست داده و کشور را تصرف کرده بود، بدون توجه به سیاستهای جهانی و نفوذ و دخالت مرئی و نامرئی ابرقدرتها هنوز جهان را در دوران پیامبر اسلام میدید؛ و خود را در جای محمد پیامبر اسلام به هنگام فتح مکه تصور میکرد و پیروزی را حتمی و مسلم میپنداشت. و چون هیچ علاقهای به میهن نداشت و تنها هدفش حذف دشمن یعنی صدام بود و آن را نیز قابل اجرا میدانست، با پیشنهاد اعراب مخالفت کرد. اما او به هدفش که ثبت نامش در تاریخ به عنوان بنیانگذار حکومت تشیّع در قرن بیستم بود، دست یافته بود؛ و چون جهان وطن بود که میهن نمیشناخت، مرگ هموطن را به مسخره میگرفت. حتی یک بار با کمال وقاحت گفت:«اگر تمام ایران هم برود مهم نیست...! اسلام نباید بشکند!!!» و این یعنی دنائت کامل در دشمنی محض با کشور و میهن!
البته سرانجام ناراضی از پایان جنگ، به گفته خودش جام زهر را سرکشید و آتش بس را با خفت پذیرفت! اما به گفته خود حضرات حاکم، در آن جنگ ۴۰۰ هزار ایرانی کشته و چند سد هزار نفر نیز زخمی و علیل شدند.
6- مرگ خمینی نیز در ۱۳ خرداد ماه سال ۱۳۶۸ اتفاق افتاد. و از این نظر است که من ماه خرداد را برای خمینی قابل تأمل میدانم.
اعمال، رفتار، کردار و گفتار روح الله خمینی، هنوز دست خوش فراموشی و گذشت ایام نشده است؛ و امید آن است همیشه این بخش از تاریخ در حافظه زمان و مکان و مردم باقی بماند. ما ناظران زنده آن زمانیم و میتوانیم گواه باشیم که این پیر مرد خونخوار چه جنایات و خیانتهائی از خود بروز داد. و این آخوند کینه توز بر روزگار کشور ایران و ملت ایران چه بلاهائی نازل کرده است.
جنگی هشت ساله را تنها به این دلیل که صدام به سفارش شاه ایران او را از عراق بیرون کرده بود، به ایران تحمیل کرد و ادامه داد. با حمله به سفارت آمریکا فزون بر ازبین رفتن14 میلیارد دلار سپرده ایران سلطنتی در بانکهای امریکا، دشمنی سی و چند ساله حکومت امریکا را برای ایران خرید و این دشمنی دهها میلیارد دلار دیگر به ایران زیان وارد کرد.
کسانی که آرزوی دوران حکومت خمینی را دارند و برای بازگشت آن روزها مشتاقند، باید از خود شرمنده باشند.
آیا چنین کسی لیاقت رهبری ملت ایران را داشت؟ بی تردید پاسخ منفی است. اما آن زمان ما گویا ذهنمان را تنها با احساس پرکرده بودیم و مخالفت با محمد رضا شاه خرد و منطق را از اندیشه زدوده بود؛ و با خرد به مصاف رویدادها نمیرفتیم؛ و احساسات نامجمل بر عقل و درایت غلبه داشت. صاحب این قلم نیز چنین نابخردی را مرتکب شد و به امید به دست آوردن آزادی و دموکراسی، عوامانه با حرکت برخورد کرد و دنباله رو جماعت شد، و خوشبینانه چشم به پایان ماجرا دوخته بود. چنین شد که من نیز همانند خانم «هما ناطق» از این که پیرو عوام شدم و به خمینی جنایتکار و قاتل امید بستم، خود را مغبون میدانم.
حکومت کنونی ایران نیز حاصل آن جنایات است و آخوند خامنهای نیز دست و دامنش به خون مردم به شدت رنگین است، تغییر رئیس جمهوری هیچ چیزی را عوض نمیکند. زیرا حاکمیّت بر مبنای آئین آسمانی و حاکم تک نفره است!
کالیفرنیا، محمد علی مهرآسا 11/8/2013
پنجشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Thursday 24 April 2025
|
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|