يكشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Sunday 27 April 2025
|
زندگینامه (ویکیپدیا)
فریده لاشایی در سال ۱۳۲۳ در شهر رشت متولد شدهاست. پس از تحصیلات دبیرستانی به آلمان سفر کرد و پس از گذراندن مدرسهٔ مترجمی در مونیخ، به تحصیل در رشته هنرهای تزیینی در وین پرداخت. پس از اتمام این دوره مدت دو سال در کارخانه Reidel در جنوب اطریش به طراحی کریستال پرداخت و برخی از طرحهایش در استودیو روزنتال روی گلدانهای چینی پیاده شدهاست.
نقاشیهای فریده لاشایی را میتوان نمونهای از حضور هنر گذشته در هنر معاصر به شمار آورد. حضور همان سفسطههای اندوهناک طبیعت که از اوخر صدهٔ هفدهم در آثار نقاشان شمال اروپا چهره نمایاند.
حضور سنت کارکرد رسانهٔ نقاشی که از روزگار سزان به این سو بر جسمانیت رنگ تاکید ورزیدهاست. حضور همان سنتی که بر خط و رنگهای به هم آمیخته و فرمهای نامنتظر تاکید دارد و سرانجام، حضور سنت نقاشی خاور دور همه و همه در آثار لاشایی حس شدنی است و با این همه نگاه او به طبیعت نگاهی نو و امروزی است.
سازهٔ نقاشیهای لاشایی زمین و درخت و گل و گیاه و در یک کلام عناصر طبیعت است. زبانش نیز کم و بیش سنتی است اما او این توان را دارد که به این زبان لهجهای نو و روزآمد بدهد. نمیخواهد با این زبان گزارش و روایتی از جهان و طبیعت به دست دهد. نقاشیهایش نه تصویر ظاهری جهانی است که به چشم دیده میشود . نه ایماژ جهانی رویایی است. آنچه لاشایی به نمایش میگذارد یادگارهای نگاهی گذرا به چشماندازهایی است که تنها با نیروی تصور میتوان به آنها دست یافته نا با خیال پردازی.
هدف لاشایی بر پرده آوردن ظاهر طبیعت به شیوه و روشی خاص نیستَ به نمایش بخش و برشی از طبیعت نیز نمیپردازد. با این همه اثرش نوعی ترجمان احساس طبیعت است. احساسی که سخت واقعی و بیخدشه جلوه میکند و شکل حضور نقاش در برابر طبیعت را به خود میگیرد. طبیعتی که لاشایی تصویر میکند اهمیتی متافیزیکی دارد و بازتاب نوعی آگاهی درونی است. گوشهای از یک چشم انداز کلی است که گویی در بیزمانی مطلق نقاشی شدهاست. طبیعتی که در پیوند با کشمکشهای درونی انسان مطرح میشود و دست کار نقاشی است که حیرت زده در برابر بیکرانگی و غنای طبیعت، تمام تجربههای هنری خود را بر پرده میآورد تا مکر تصویرگر لحظات پادرگریز آن باشد. منظره پردازی همیشه ادبی و روایی بودهاست اما چشماندازی که لاشایی به نیروی تصور خود به تصویر در میآورد بیزمان و بیروایت است و جزئیات آن، همان گونه که خاطرهٔ چشمانداز محو میشود، در فضای پرده مستحیل میشود و مرزهای مشخص اشیا و عناصر طبیعت از میان میرود. حتی هنگامی که به رشد علف و گیاه و شوق رفتن و رهیدن میپردازد نیز سکوتی وهمناک بر کارش سایه میافکند و انگار همه چیز خود را تسلیم ضرباهنگ مرگ آور زمان کردهاست. از همین رهگذر هم هست که گیاه زنده را در هیات عنصری بیجان در یک اثر تجسمی نقاشی میکند.
لاشایی هرگز سر آن ندارد که نگاه خود را بر جزپیات و عناصر طبیعت متمرکز کند، نمیخواهد بیازماید و محک بزند. میخواهد طبیعت را به صورتی مبهم و نمادین و به شکلی شاعرانه و حسی تصویر کند. میخواهد به سنت نقاشان چینی و خاور دور به گونهای نقاشی کند که فضای چشماندازهایش احساس شود. با درهم آمیختن و درهم دواندن رنگ. تصویری سیال از طبیعت به دست میدهد و چشم اندازی نقاشی میکند که در آن ردپای چندانی از نشانههای آشنا و تعارف طبیعت دیده نمیشود اما احساس طبیعت و نشانههای ساختن و انهدام مداوم و نیروی درونی آن حس شدنی است.
در نقاشیهای لاشایی احساس کولیوار بیانکه به پذیرش فرمی خاص تن دهد در فضای پرده سرگردان است و گه گاه به گونهای گذرا و پادرگریز در فرمهای گوناگون جلوه میکند تا حضور آنها را توجیه کرده باشد. از همین رو در آثارش جاذبهای وجود دارد که گاه به سبب هنر است و گاه به علت احساس و یا آنچه امانوئل کانت آن را معادل زیبایی مینامید
***
گزارش روزنامه شرق درباره فریده لاشایی
—————
«لاشایی» نقش مرگ زد
پوریا سوری
سرانجام پس از سالها دست و پنجه نرم کردن با بیماری، مرگ آمد و «فریده لاشایی» را با خود برد. فریده لاشایی در سال ۱۳۲۳ در شهر رشت متولد شد و روز یکشنبه یعنی ۶ اسفند ۱۳۹۱ پس از یک دوره طولانی بیماری در تهران درگذشت. لاشایی در طول حیات هنری خود به عنوان نقاش و نویسنده، آثار فراوانی را به یادگار گذاشت که مسلما در مجالی به دور از اندوه روز درگذشت او میتوان دقیقتر به آنها پرداخت.
تکهای از رمان «شالبامو»ی او را باهم میخوانیم:
«فقط یک عکس با ربابه دارم. بغلم کرده. با روسری و پیشبند سپید، هر دو شقورق و آهارزده. توی آفتاب میخندد و من، نامشخص و بیهویت، توی بغلش جا خوش کردهام. گرمای بدن ربابه هویت من بود. چرا هرگز از ربابه نپرسیدمکه چگونه بود آن زمانهای از دست رفته که تنها گرمای تن دایهیی پانزده ساله گواهی میداد که جهان را آب نبرده است و تو در امانی و چه تشنهی زمانهای از دست رفتهام. چه تشنهی آبهای از سبو ریخته. آن همه خوش که سراسر خانه را پر میکردند، خانهیی را که بلشویکها با اسب در آن میتاختند و قالیهایش صدایپای اسبان را خفه میکرد... آن همه، آن همه، در آفتاب بندر انزلی با خانههای روشن اخرایی و شنهای نرم ابریشمیاش، دود شدند. انگار شال همه را برد. شاید همه خیالی بود خوش، چون صدای فهیمه خانم به هنگام ریزش بارانروی سفالهای سرخ رشت.»
***
طراح تندیس جایزه گلشیری
بهمن فرمانآرا
خانم «فریده لاشایی» از مهمترین نقاشان معاصر مملکت ما و علاوه بر آن نویسنده بسیار خوبی بود. ایشان بانویی انساندوست و انسانی درجهیک! در این لحظه چیزی بیشتر از این خبر نمیتوانست مرا اندوهگین کند.
همان طور که میدانید طراحی جایزه گلشیری هم با ایشان بوده و ما همیشه در مراسم بنیاد و سایت جایزه از ایشان نام میبریم و سپاسگزار هنرشان هستیم. لاشایی بانویی از همه نظر استثنایی بود و من درگذشت او را پس از دوره طولانی بیماریاش به دخترش مانلی تسلیت میگویم.
***
هنرمندی منعطف
نصرتالله مسلمیان
حقیقتا از شنیدن خبر درگذشت خانم «لاشایی» ناراحت شدم. چون با اینکه ایشان چند سالی از ما بزرگتر بود، اما همزمان با نسل ما وارد عرصه نقاشی شد. طی این سالها چه در نمایشگاههای مشترک و چه در فعالیتهای صنفی حضور بسیار موثری داشت و دوست خوبی برای من بود.
جدا از مساله هنری به لحاظ عاطفی ایشان دوست و همراه بسیار خوبی بود و از درگذشتشان بسیار متاسف هستم. یکی از ویژگیهای مهم کارهای خانم لاشایی استمرار در کار هنری بود که همیشه سرلوحه زندگیشان بود. هیچوقت اجازه نداد بیماری و مشکلات زندگی وقفهای در کارش به وجود بیاورد. از این بابت هم باید الگوی هنرمندان آینده باشد.حضور ایشان به عنوان یک نقاش چه در داخل و چه در خارج از ایران به عنوان یک نقاش فعال، همیشه به چشم میخورد. او از هنرمندانی بود که همیشه با نگاهی انعطافپذیر به نقاشی نگاه میکرد. به عنوان همکار همیشه شاهد بودیم که چگونه آمادگی پذیرش نظرات و تحولات هنری را دارد و نسبت به جوانان هنرمند چگونه با انعطاف برخورد میکند و از نظراتشان حمایت میکند.
به نظر من فقدان فریده لاشایی فاجعهای جبرانناپذیر برای هنر نقاشی است. ایشان به عنوان یک زن هنرمند نیز در فضایی که زنان کمتر میدان مییافتند توانست به صورت نمادین تاثیر مهمی بگذارد و نگاهها را به این مقوله تغییر دهد و با ارایه توانمندیهایشان نقش خوبی را بازی کند.جایش خالی است و این ضایعه را به هنر ایران تسلیت میگویم.
***
با دنیا نَفَس میکشید
پرویز کلانتری
فوت هنرمندی چون «فریده لاشایی» واقعا اتفاقی ناگوار در عرصه هنر ایرانزمین است چرا که او یکی از جدیترین نقاشان امروز این مرزوبوم بود. این هنرمند گرانقدر مدتهای زیادی با سرطان کلنجار میرفت، منتها کوشش او در هنر آنچنان بود که همگان گمان میکردند بیماری را پس زده است.
نباید گمان کنیم که هماکنون «لاشایی» با مرگ از میان ما رفته است، چون او همچنان با آثارش در میان ما حضور دارد و هست. نباید گمان کنیم که نمایشگاههای نقاشی از این به بعد نقاشیهای او را بر دیوارهایشان نخواهند آویخت؛ او کماکان همچون قبل خواهد درخشید.
«لاشایی» از ۴۰ سال قبل خیلی محتاطانه و رئالیستی نقاشی میکشید اما از آنجا که با دنیا نفس میکشید و جهان را سیر میکرد، به سرعت خود را ارتقا داد؛ سلیقه جهان امروز را شناخت و توانست آثارش را وسعت بخشد و جایی جدی برای خودش در نقاشی معاصر ما باز کند. هماکنون فقدان این هنرمند ارجمند را صمیمانه به همه دوستان و همکارانش تسلیت میگویم.
***
دلمان برایش تنگ خواهد شد
بهرام دبیری
از شنیدن خبر درگذشت «فریده لاشایی» بسیار متاثر شدم. سالهاست او را میشناختم، زن فرهیخته و دوست خوبی بود. به عنوان یک روشنفکر مسایل اجتماعی برایش بسیار مهم بود و همیشه ردپای این نگاه در زندگیاش هویدا بود.
درباره آثار تجسمی لاشایی، میدانیم که او سالها پیش در آلمان طراحی روی چینی را آموخته بود و برای یک شرکت آلمانی کار میکرد، بعد از انقلاب که به ایران برگشت همان روش و کارها را که بر ظروف چینی اجرا میکرد روی بوم پیاده کرد و طی سالیان دراز به نقاشی ادامه داد و در این عرصه هنرمند فعالی بود.
هرچند کارهای او هیچ وقت پاسخگوی سلیقه من نبوده اما این مساله مانع از این نیست که از او به عنوان زنی روشنفکر و صاحب سلیقه و با تعهد اجتماعی، یاد نکنیم. لاشایی در طول سالهایی که درگیر بیماری بود از پا نیفتاد و خود را نباخت و همیشه کار کرد و حضور داشت و مساله مهم همین است. امروز هم فرمان بیچونِ مرگ رسیده و فریده را با خود برده است. همه ما متاسفیم و دلمان برایش تنگ خواهد شد.
***
طراحی جایزه گلشیری
فرزانه طاهری
با توجه به دوره طولانی بیماری فریده، فقدان او قابل پیشبینی بود اما فقدانی که از پس رنجی طولانی رسید. او از بیماری سرطان رنج میبرد، در مراحل متعدد سرطان او عود میکرد و در طول این سالها او را هیچگاه رها نکرد.
خاطرهای که از او همیشه در ذهن دارم باز میگردد به حدود سال ۷۰ که نمایشگاهی از آثارش در گالری گلستان برپا شده بود. ما از او خواستیم تا یکی از تندیسهای ارایه شده در نمایشگاهش را به عنوان تندیس جایزه گلشیری به ما بدهد و او هم چهار اثر را به ما هدیه کرد که یکی از این تندیسها به زندهیاد «احمد محمود» تقدیم شد. پس از آن دوره فریده یکی از تندیسها را انتخاب کرد و آن تندیس الگوی تندیس اهدایی جایزه گلشیری در ۱۲ دوره گذشته بوده است.
درخصوص جایگاه او در نقاشی آبستره ایران مسلما متخصصان این امر بهتر میتوانند اظهارنظر کنند، هرچند لاشایی چه در مقام نقاش و چه معلم عملکرد روشنی در طول سالها داشته است. اتفاقا پسر من هم در دورهای پیش ایشان آموزش دیده و از نقاشهای جوان و مطرحی که شاگرد او بودهاند، میتوانم به «رکنی حائری» اشاره کنم.
نکته دیگری که درباره لاشایی نباید فراموش کرد آن است که همواره نوعی تعهد اجتماعی عمیق داشت. در مورد آثار داستانی لاشایی و خصوصا رمان «شال بامو» که کاندیدای جایزه گلشیری هم بود باید اذعان داشت او به خوبی توانسته بود رنگ و بوی محلی اثر را که به نوعی در امتداد محل زندگیاش هم بود منتقل کند و اثری خوب به یادگار بگذارد.
به هر رو امروز فریده لاشایی نقاش و برجسته، نویسندهافتاده و هنرمند روشنفکر از میان ما رفته است و من این فقدان را به جامعه هنری ایران و دختر عزیزش مانلی تسلیت میگویم و برایش صبر آرزو میکنم.
***
مراسم تشییع پیکر زنده یاد «فریده لاشایی»، چهارشنبه ساعت ۱۰ صبح، از مقابل خانه هنرمندان آغاز میشود و برای خاک سپاری به سوی دربندسر، از توابع شمیران ادامه مییابد.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|