پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
در کنار رودخانه
در کنار رودخانه میپلکد سنگپشتِ پیر
روز روزِ آفتابی
صحنۀ آییش گرم است
سنگپشت پیر در دامانِ گرمِ آفتابش میلمد، آسوده میخوابد
در کنار رودخانه
در کنار رودخانه من فقط هستم
خستۀ دردِ تمنا
چشم در راه آفتابم را
چشم من اما
لحظهای او را نمی یابد
آفتابِ من
روی پوشیده ست از من در میانِ آبهای دور
آفتابی گشته برمن هرچه از هرجا
از درنگ من
یا شتاب من
آفتابی نیست اما آفتاب من
در کنار رودخانه
نیمایوشیج - ۱۳۳۱
سنگپشت
نیما عناصر شعرش را از فضای پیرامونیاش انتخاب میکرد. مثلن در چنین جملههایی: «در کنار رودخانه میپلکد سنگپشتِ پیر» و یا: «صحنۀ آییش گرم است». کافی ست به فضای زندگی نیما در یوش نگاهی کنیم و ببینیم که همۀ این عناصر جزیی از زندگی، و طبیعت پیرامون اوست. هوای گرم آییش و سنگپشتی که کنار رودخانه میپلکد. سنگپشت و رودخانه دو گره گاه اصلی «در کنار رودخانه»، است، که نیما جایی با این و جایی با آن حس این همانی دارد:
آفتابی گشته برمن هرچه از هرجا
از درنگ من
یا شتاب من
سنگپشت و رودخانه هر دو در حرکتاند. این، با درنگش، و آن با شتابش. در درنگ سنگپشت اختیار است و در شتاب رودخانه جبر: دو وجه از هستیِ شاعر، سرگردان میان جبر و اختیار. از سویی خود را چون سنگپشتی کنار رودخانه میبیند، که در دامان گرم آفتاب میلمد و آسوده میخوابد، از سویی دیگر اما در بستر رودخانهای که با شتاب میگذرد. در این میان به نظر میرسد که شاعر انتخاب خود را کرده است: آفتابی در میان آبهای دور. یعنی حرکت با رود. تن دادن به جبر.
در شعر چندبار واژۀ آفتاب بکار رفته است. منتها با تعبیرهای گوناگون.. از جمله آفتابی که سنگپشت پیر در آن میلمد و آفتاب شاعر که از جنس دیگری ست: روی پوشیده ست از من در میان آبهای دور. و چه بازی زیبایی میان دو واژۀ آفتاب و آفتابی میکند.
تا اینجا کار نیما تمام است، یعنی آنچه را که میخواهد بگوید گفته است. از این پس - چنانکه این روزها میگویند، نیما توپ را به زمین خوانندۀ شعر میغلتاند. نه برای آن که «آب در خوابگه مورچگان» بریزد ، بل برای ایجاد زمینۀ ورود به یک فضای حسی و اندیشگی، تا کشف و درک چگونگی و چرایی شعر.
برگردیم به نخستین جملۀ شعر: در کنار رودخانه میپلکد سنگپشت پیر
ابتداییترین چیزی که به نظر میرسد، حرکت کُند سنگپشت و شتاب تند رودخانه است. در واقع مقایسۀ حرکت و سکون. وانگهی، از اینجا، بین منی که این یادداشت را مینویسم، و شمایی که این نوشته را میخوانید میتواند هماهنگی چندانی نباشد. این یعنی که نیما ذهن ما را به تکاپو واداشته، و هرکدامِ ما از زاویۀ دید معینی در کار او مینگریم. این در واقع باز شدن زمینۀ گفتوگو.
من با تجسم تصویر سنگپشت و رودخانه تا آنجا که به رودخانه مربوط میشود،، به یاد هراکلیت، یونانی، و کشف بزرگ او میافتم: هیچکس نمیتواند دو بار در یک رودخانه شنا کند.
جالب است که این «هیچکس» هم، بنا به یک برداشت دیگر، پیوسته تغییر ماهیت میدهد، و به فرض ایستاییِ رودخانه: هیچ رودخانهای نمیتواند دو بار پذیرای یک شناگر باشد..
اما موضوع مقایسۀ سنگپشت و رودخانه چه میشود؟ اگر بپذیریم که نیما ضرورت تغییر را دریافته، و اگر به جنبههای نمادین در شعر نیما باور داشته باشیم، باید ببینیم آیا در همین یک سطر شعر پای کلی تحلیل و تفسیر اززمان و مکان و شرایط فرهنگی و فلسفی و اجتماعی پیش نمیآید؟ مثلن آیا رودخانه نمی تواند تصویری از زمان و فرصتهای در حال از دست رفتن، و سنگپشت نمادی از حرکتی کند و بی مقصد باشد؟ و یا آیا سنگپشت پیر نمیتواند نماد تاریخ و فرهنگی راکدی، و بیگانه با جهان امروز باشد؟
نیما دهها سال پیش از میان رفته است، اما انگار که حرف همین امروز را میزند. سنگپشتی که در فضایی محدود میپلکد، و رودخانهای که با شتابی دمافزون به راهِ خود میرود.
جلال سرفراز
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|