يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 25.05.2022, 9:18

در آغوش هر سایه آفتابی‌ست


ماندانا زندیان

نوشتهٔ پیشِ رو یادداشتی است بر نمایش «من ۱۳ شعر دارم»، از نگاه یک تماشاگر، که متن ‏را بیش از هر مؤلفهٔ تخصصی و تکنیکی در نمایش می‌شناسد و قدر می‌گذارد.‏

***‏

در من
زنانی بی‌نام
عبورِ تو را
از شاخه‌های فصل
می‌چینند.‏

از کناره‌هایم می‌گذری
نمی‌گذرم؛
وَ چشم‌های ما به دست‌هامان آغشته می‌شود، بی‌شکل، وُ
‏ دست‌های من
وقتِ تماشایت
سرخ می‌شوند وُ
عمر،
‏ زخمی که رد نمی‌شود
از تکرارِ زیبایی وُ بی‌نامی.‏

زن در مركز دايرۀ هستی نقطۀ نخستين و نیروی زایندهٔ زندگی است. حضوری که در بستر ‏روابط رنگ‌باختهٔ انسانی، با قدرتِ تمام، هستی می‌پراکند. ‏

ما زنان دیری‎ ‎‏‌است آینه‌ها را بر روان جهان نشانده‌ایم. خواست‌ها و امیدهایمان را همراه ‏پرسش‌ها و دل‌نگرانی‌های بسیار، به کوچه‌های جهان برده، رساترین صدای خود را شنیده‌ایم ‏و آشناترین چهرۀ خود را در دست‌هامان دیده‌ایم. شخصیت‌های نمایش «من سیزده شعر ‏دارم»، که کارگردانی دایانا فتحی و درایت سحر راد، تهیه‌کنندهٔ اثر، حضورش را بر صحنه ممکن ‏کرده، نمونه‌ای از این تصویر است.  ‏

یک- شاعر
‏«در آغاز، هیچ نبود. کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.»‏

شاعر، به کلمه تکیه دارد.‏‎ ‎کلمه -کلام- خِرَد است، و در گفتاورد انجیل یوحنا، دلالت دارد بر ‏عقل و خِرَدِ انسان در فهم و تبیینِ جهان.‏‎ ‎کلمه خدای اسطوره‌ای است، و شاعر، که معنای ‏تازه می‌بخشد به کلمه، آفرینندهٔ منصفی، که از چشم‌اندازهای بسیار نظاره می‌کند و شهادت ‏می‌دهد بر کاستی‌های جهان، در آمیزه‌ای از اندیشه و عاطفه‌اش؛ تنها معبدی که می‌تواند ‏آغاز تغییر باشد.‏

آدمی هراندازه به خود نزدیک‌تر شود، با خویشتنِ خود روبه‌رو شود در اعجازی مانند بارادریِ ‏زن، رخسار زندگی را بیشتر باز خواهد شناخت و از ناملایماتِ بسیارش ژرف‌تر رنج خواهد برد، ‏و این رنج همان نازک شدن است در درون، انگار که روان خود را ساروج بکشد مدام و به خود ‏برسد، به آینه، به کلمه، و کلام، که خداست. یعنی که خورشیدِ سایهٔ‌ خود باشد، زایندهٔ خود، ‏درختی که از دل خود می‌روید.‏

شخصیت شاعرِ نمایش «سیزده» باردارِ کلمه و زندگی است. آینه است؛ آینهٔ زندگیِ ‏شخصیت‌های دیگر نمایش. راوی است. نام ندارد. زنان بی‌نامِ پرشماری است در کالبد یک ‏مادر و فرزند، که کمک می‌کند به بیان و ثبت روایت زندگی در کلام و تصویر. آفتاب است؛ و ‏احتمالاً از این‌روست که هرگز محو نمی‌شود در تاریکی صحنه. روایت‌های نمایش «سیزده» در ‏خیال روشن شاعر جان می‌گیرند، شاید؛ در خیال شعرش، که آفریننده است و پذیرنده.‏

اجرای نقش این شخصیت توسط شادی امینی، که شاعر و طراح گرافیک است، باردار است، ‏صدای خوشی دارد، و به‌معنای دقیق کلمات، شهروند هزارهٔ سوم است- یعنی که در میانهٔ ‏میدانِ چالش‌های اجتماعی زمانه می‌ایستد، حرفش را می‌زند و مسئولیت آن را می‌پذیرد -‏هاله‌های معنایی هر کلمهٔ هر شعر و هر اشارهٔ هر زندگی را در حالت چهره و حرکات دست ‏شخصیت شاعر زیبا و اثرگذار می‌کند.‏

دو- شش زن
آدمی درنهایت تنهاست، با هزار پرسشِ بی‌پاسخ. گاه دل می‌زند به راه‌. می‌داند راه، احتمالاً، ‏همان خواستن و رسیدن در نرسیدن است؛ دستِ دل را گرفتن و رفتن.‏
تکرار کلمهٔ «دست» در شعرهای شخصیت شاعر، که هرکدام شعر زندگیِ یکی از ‏شخصیت‌های زن است، استعارهٔ به‌غایت زیبایی از مهربانی و توانایی زنان نمایش است. ‏نوازش و قدرت، هر دو از «دست» برمی‌آیند و به‌راستی همهٔ راه‌ها را نمی‌شود با پا پیمود.‏

شش زن با شش ملیّت، از شش طبقهٔ اجتماعی و شش فرهنگ با تابش‌های گوناگونی از ‏حساسیت‌های انسانیِ درک‌نشده، در دل شش روایت مدرن، می‌‌خواهند مسئول و پاسخ‌گوی ‏زندگی فردیِ خود باشند، مسئول تن و روان خود، و اخلاقی که برساختهٔ جامعه نیست، آفریدهٔ ‏فکر و تصمیم آن‌هاست.‏

پاسخ‌هاشان گاه خودِ پرسش است، تردید است، بی‌تابی است. دلشان می‌خواهد این ‏بی‌تابی را زندگی کنند، که تعادلی اگر هست، در همین تردیدهاست. تنها قطعیت مشترک ‏میانشان پذیرا بودن و حرمت‌گذاردن زندگی است و مراقبت از هستی، به‌شیوه‌ای که انتخابش ‏را حق خود می‌دانند.‏

اجرای شخصیت‌های این زنان با هنرمندی شگفتی‌آورِ ناکتا پهلوان، و اضافه شدن تدریجی ‏نشان‌های به‌ظاهر سادهٔ برجای مانده از روایت‌هاشان، از دانه‌های سبز انگور (که یاد دختران ‏رَز را هم زنده می‌کند) و تست مثبت حاملگی تا قلم و دفتر و نامه، بر میز سادهٔ وسط صحنه، ‏حجم هزار زندگی نزیسته را در جان تماشا‌گر می‌ریزد و این وهم نیست، پرسشی است ‏سخت محترم که شکل می‌گیرد پیش چشم‌های بسیار تا دیگرانی هم این تردید، این تعلیق ‏زیبا را ببینند و کولیِ راهِ زندگی‌ شوند.

شعر آینه است و آینه سکوتِ محض. تکرارِ اندیشیدهٔ تلاقیِ نگاه ثابت شخصیت شاعر با ‏لحظه‌های ساکت شخصیت‌های زنان در نور کم صحنه، در چشم من، به بُهتِ نگاه کودکی ‏می‌مانست که برای نخستین‌ بار جهان را کشف کرده، جهانی که هنوز به دست مفاهیم، ‏طبقه‌بندی نشده‌، نام ندارد، تاریخ ندارد، روشن نیست، و به هر لحظه که می‌رسد باور دارد که ‏تنها برای همان یک‌بار رخ داده است و به هیچ چیز دیگر بر نمی‌گردد، جز زندگی که در روایت ‏شاعر و خیال زنان نفس می‌کشد.‏

سه- نوازنده
نشسته‌ است روبه‌روی خود و شاید فکر می‌کند نشانهٔ سَحَر، همیشه آواز پرنده نیست. آدمی ‏گاه باید پرنده، بلکه آواز شود، آدابِ آمدنِ سحر را تعریف کند و به‌جا آورد، برود پیِ دانایی و ‏دلیل راهِ سَحِر باشد. یعنی به جای انتظار کشیدن بخواهد و بیدار شود تا سحر از پسِ بیداری ‏او بیاید. تاریکی هم که می‌زند، کلمات را زیر برگ‌های شب پیدا کند و بنشاند کنار هم تا ‏بشوند یک روایت- تدبیری که کارگردان برای اجرای نرگس جاجرمی، نوازندهٔ نمایش اندیشیده ‏تا نبضِ نور و کلام و حرکت هماهنگ شود با زندگی و شعر زنان.

در نمایش «سیزده»، اجرای هر روایت، مسیرِ آفریدنِ دوبارهٔ زندگی است، تولدی دیگر است، ‏ایمان می‌خواهد تا باور کنیم ناممکنی می‌تواند ممکن شود در دست‌های یک زن.

نوازندهٔ نمایش راویِ این تولدهاست؛ راوی آغاز، که کلمه است. ورق خوردنِ نمادین هر روایت، ‏با تغییر ساز از پیانو به آکاردئون، و چرخش نوازنده به‌سمت تماشاگر، در همراهی با تغییر نور ‏صحنه، شگرد ظریفی است برای کمک به روبه‌رو شدن ما با خودمان از پسِ هر پایان، که ‏می‌دانیم آغاز دیگری است، چرا که نور صحنه، هرچند ملایم‌تر، دست‌های شاعر را روشن نگه ‏می‌دارد همواره، و فکرها و پرسش‌های ما از روایت‌های زنان را چشم‌ در چشمِ سَحَر. یعنی ‏که هنوز، همچنان، هماره شاید، در آغازیم و کلمه خداست.‏

موسیقی نرگس جاجرمی عطری است که از سکوت شعر و آینه سر می‌رود بر صحنه. ‏

‏***‏

چندی است حضور و تلاش فرهنگیان نسلی جوان‌‌تر، که خود نسل نخستِ دیگری از مهاجران ‏جغرافیای ایران‌اند، فکرها، حرف‌ها، فرم‌ها و نوآوری‌هایی را که سهمی از ساختار و محتوای ‏هنر و ادبیات دهه‌های اخیر ایران است، در فضای نمایش این‌سو جاری کرده؛ و این همه ‏آمیخته با جسارتِ خاص جوانی است و ابراز و اجرایش به‌یاری تکنولوژیِ سخت آشنا برای این ‏نسل، که درست و دقیق و طبیعی بر صحنه‌های نمایش و هر آن‌چه در پیوند با آن می‌نشیند. ‏نمونهٔ خِرَدمندانه‌اش، در دسترس قرار گرفتنِ هم‌زمان ترجمهٔ متن «سیزده» به زبان انگلیسی ‏با اسکن کردنِ یک کُد بر روی بروشور نمایش است.‏

نسل جوان ایران، زنان به‌ویژه، که در پیِ «دیگری» انگاشته شدن، پذیرنده‌تر و دربرگیرنده‌تر ‏بالیده، و نگاهش به فرد و جامعه بر انسان‌گرایی متکی است، یعنی که انسان‌ها را در مقام ‏انسان برابر می‌بیند، خون تازه‌ای است در رگ‌های دیاسپورای ایرانی- امتداد درست و ‏به‌هنگامی برای نسلی که بیش از چهاردهه در ساختن جامعهٔ ایرانی برون مرز کوشیده.‏

جلوه‌ای از انسان‌گرایی آفرینندگان «سیزده» در پوستر نمایش هویداست- سه شخصیت، سه ‏تصویر هم‌سنگ، سه برابری انسانی، سه نگاه هم‌سو به تماشاگر.‏

در نمایش «سیزده» هیچ‌کس همه‌کس نیست. همگان همه‌اند؛ و صحنه، که زیبایی ساده و ‏معنادارش جز کلمه و نور و صدا و حرکت در ذهن تماشاگر برجا نمی‌گذارد، همان‌اندازه پذیرای ‏گروه نمایش که پذیرای مخاطب. تماشاگر «سیزده» هم بخشی از «همه» است. بخشی از ‏نور سبز بالای دست شاعر، که انسان را و زندگی را و عشق را «سبز می‌خواهد»، یعنی ‏امیدوار و باروَر.‏

انتخاب سیزده شعرِ شش روایتِ نمایش، از شاعران فرهنگ‌های گوناگون جهان، ظریف و ‏معنادار و زیباست و دلالت دارد بر دید وسیع و ذهن دربرگیرندهٔ نویسنده. ‏

شادی امینی (بازیگر شخصیت شاعر)، ناکتا پهلوان (بازیگر شخصیت‌های شش زن)، نرگس ‏جاجرمی (نوازنده)، احسان مطوری (نمایش‌نامه نویس)، دایانا فتحی (کارگردان)، سحر راد ‏‏(تهیه‌کننده) زندگی در زبان و فرهنگ ایران امروز را بی‌واسطه تجربه‌کرده‌اند. به فرهنگ و زبان ‏سرزمین میزبانشان چیره‌اند. هنرشان، پیشنهادِ تماشای همین دهه‌ها، همین روزها، و ‏اندیشیدن به پرسش‌های معلق پیرامون آن در هر گوشهٔ ‌‌خاک است.‏

یادداشت کوتاه کارگردان در بروشور نمایش، تعریف انسان روزگار مدرن است. «زنانی فراتر از ‏شخصیت‌های افسانه‌ای، که از تلخی‌های زندگی‌شان بزرگ‌ترند... مانند همهٔ ما، با توانایی‌ها ‏و ضعف‌هایمان...»

شادا که این بینش، که بی‌تردید متکی بر دانش و درک و دریافتی استوار، از متن نمایش ‏برکشیده شده، در بستری ساخته به‌دست تئاتری‌های نسل اول مهاجر بختِ سبزْ ماندن دارد، ‏امکانِ به بار نشستن، میوه دادن و سایه گستردن بر آن‌ها که خواهند آمد. چرا که هر قطره آب ‏آبستنِ رودخانه‌ای است.‏

یکم خرداد ۱۴۰۰ خورشیدی (مه ۲۰۱۲م)‏

‏——‏
‏* این یادداشت پس از تماشای دومین اجرای نمایش «من سیزده شعر دارم» (۲۰ مه ۲۰۲۲ میلادی)، در تالار نمایش ‏اودیسه (‏Odyssey Theatre Ensemble‏) در لس آنجلس نوشته شده.‏
‏* عکس‌های صحنه‌های نمایش هنر و لطف رامین برزگر است.


پوستر نمایش، اثر شادی امینی




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024