iran-emrooz.net | Sun, 20.08.2006, 18:45
يكصدمين سال انتشار ملانصرالدين
مسعود عرفانيان
|
منبع: روزنامه اعتماد ملی
يكشنبه ٢٩ مرداد ١٣٨٥
يكصدمين سالگرد انقلاب مشروطيت ايران در سالی كه آن را سپری میكنيم، درست برابر است با يكصدمين سال انتشار روزنامه «ملانصرالدين.» اين روزنامه نقش بسزايی در بازتاب رويدادهای انقلاب مشروطه ايران و افشای چهره كريه خودكامگان و جور و ستمی كه به مردم مینمودند داشت.
اشعار چاپ شده در «ملانصرالدين» كه بيشتر آنها را سرودههای ميرزا علیاكبر طاهر زاده ملقب به «هوپ هوپ» تشكيل میداد و نيز مقالات خود جليل محمد قلیزاده كه با طنزی نمكين در انتقاد از اوضاع ايران و ديگر كشورها نوشته میشد، در رشد آگاهیهای مردم ايران از مناسبات ناسالم رايج، خرافه پرستی، واپسگرايی ، نابرابریهای اجتماعی و جور و ستم حكام و... تاثير داشت.(١)
اين روزنامه در ايران و بويژه در آذربايجان كاملا شناخته شده بود و به دليل يكسان بودن زبان آن با زبان مردم آذربايجان، سرودهها و نوشتههای آن خيلی زود در ميان مردم گسترش میيافت و روز به روز بر شمار هواخواهان آن افزوده میشد. پيدايش «ملانصرالدين» نه تنها در قفقاز، بلكه در ايران و سرتاسر دنيای شرق يك رويداد بزرگ بود.
«ملانصرالدين» به پيكار عليه جهل و نادانی، خرافهپرستی، واپسگرايی، خودكامگی، رياورزی و سالوسی و ... برخاسته بود و هر كاريكاتور، (٢) شعر و مقاله آن تكان شديدی بر پيكر خودكامگان و واپسگرايان فرو میآورد و به سخن ديگر، گامی به پيش در بيداری و آگاهی تودههای مردم بود. به گفته كسروی، ملانصرالدين از روزنامههايی است كه بايد ياد آن در تاريخ بماند.
نفوذ اين روزنامه نوشتهها و اشعار آن كه سروده ميرزا علی اكبر صابر بود، در ميان مردم ايران بويژه در آذربايجان، تا بدان پايه بود كه زير فشار مقامات ايرانی، دستگاه سانسور تزار «ملانصرالدين» را از گفتوگو درباره رويدادهای ايران و نام بردن از «لياخوف» و «محمدعلی شاه» و بدگويی درباره آنان باز میداشت.(٤) در تبريز نيز آن را از «اوراق مضله»(٥) دانستند تا شايد ازاين راه پيوند ميان روزنامه با مردم را بگسلند، اما اين نيز سودی نداشت و پخش آن در ميان مردم گستردگی يافت. محمدعلی ميرزا نيز از پخش شدن آن در ميان مردم جلوگيری نمود، ولی سرانجام با كوشش آزاديخواهان و به ياری انجمن اين مشكل از ميان برداشته شد.( ٦) نامهنگاری ميان كميته مطبوعات و نهادهای گوناگون حكومتی در روسيه برای جلوگيری از انتشار «ملانصرالدين» به جهت چاپ مقالات و تصاوير پيرامون خودكامگی در ايران زمان زيادی ادامه داشت.(٧)
چگونگی انتشار «ملانصرالدين»
در دوران انقلاب ١٩٠٥ روسيه، رژيم تزار مجبور به چشمپوشی از برخی سختگيریها در كار نشريهها گرديد و از شدت فشار خود بر آنها كاست. در ٢٤ نوامبر سال ١٩٠٦ «قانون مطبوعات ادواری» مورد پذيرش قرار گرفت و در ١٨ مارس ١٩٠٦ در «فرمان عالی» صادره كه شامل گذشتهايی بود اين موضوع به آگاهی همگان رسيد. بلشويكها نيز از وضعيت پيش آمده استفاده و در كنار انتشار نشريات پنهانی خود، اقدام به چاپ روزنامههای آشكار نمودند.
جليل محمدقلیزاده (٨) در فوريه سال ١٩٠٦ برای انتشار «ملانصرالدين» درخواستی نوشت و در ٤ مارس سال ١٩٠٦ كميته سانسور قفقاز موظف گرديد كه با انتشار آن موافقت نمايد. (٩) بدينترتيب «ملانصرالدين» به وجود آمد و با چاپ مقالهها، انتقادهای تند و آتشين، پاورقیهای طنز، شعرهای فكاهی، تلگرامهای شوخی، حكايتهای خندهدار، لطايف و كاريكاتورهای خود، آب در خوابگه مورچگان ريخت و راه و روش خود در بيداری خفتگان ديرسال شرق آشكار ساخت.
نخستين شماره «ملانصرالدين» در ٧آوريل سال ١٩٠٦ (١٠) در شهر «تفليس» پايتخت كنونی جمهوری گرجستان منتشر شد. تصوير روی جلد اين شماره گروهی آدم را كه نمايندگان شرق خفته هستند نشان میدهد كه اندك اندك از خواب غفلت بيدار میشوند و خود «ملانصرالدين» نيز بالای سر آنان ايستاده و با ريشخند، تماشاگر آن صحنه است. پس از زمان اندكی، نام «ملانصرالدين» مرزهای قفقاز را درنورديد و سرتاسر خاك روسيه و همه شرق نزديك ميانه را فرا گرفت. روزنامه در آسيای مركزی، كريمه، ايروان، قازان، اوفا، هشترخان، اورنبورگ، تبريز، تهران، ارزروم، استانبول، قاهره، بمبئی، كلكته و شهرهای ديگر خوانندگان بسياری داشت.( ١١)
انتشار «ملانصرالدين» بازتاب گستردهای در ميان گروههای وابسته به جريانهای گوناگون داشت، تا جايی كه حتی افراد و روزنامههای وابسته به بورژوازی نيز درباره آن اظهار نظرهای مثبتی بيان میداشتند. «تنها ٩ روز پس از چاپ نخستين شماره روزنامه، احمد بيك آقايف نوشت: روزنامه ملانصرالدين را بنگريد كه چه روزنامه خوبی است، چقدر عقل، هوش، ذوق و مهارت از خود نشان میدهد. نه تنها ما بلكه مترقیترين و متمدنترين مردم هم به اينگونه نشريات مباهات مینمايند.( ١٢) روزنامه «حيات» هم نوشت:«ملانصرالدين برای مدح و ثناگويی منتشر نمیشود و اين عادت شاعران ايرانی را ترك خواهد داد او با نقد، هجو، استهزا و خنده، راهاصلاح رفتارهای نادرست ما را در پيش گرفته است.(١٣)
نويسندگان و متفكران بسياری با انديشههای گوناگون سياسی همچون :«علی بيك حسين زاده»، «عباس صحت»، «فريدونكوچرلی»، «نريمان نريمانوف»، «صمد بيگ آقامالوف»، «يوسف وزير»، «ح.ميناسازوف»، «قارايف» و... درباره ويژگیهای مثبت و منحصر به فرد «ملانصرالدين» در روزنامهها مطلب نوشتهاند. در ايران نيز افزون بر خود روزنامه، نوشتههای آن و بويژه اشعار طنز «صابر» خوانده میشد و خواهان زيادی داشت. بسياری از آن شعرها در روزنامههای ايران چاپ میشد و يا از آن اقتباس میشد.(١٤)
افزون بر جليل محمدقلی زاده، بنيانگذار روزنامه، كه در اصل «ملانصرالدين» تخلص ادبی خود او بود و ميرزا علی اكبر صابر كه تا آخرين روزهای زندگی خويش شعرهايش در روزنامه چاپ میشد، كسانی همچون:«حقورديف» ، «م.س. اردوبادی»، «غمگسار»،«م. معجز»،«ف. نعمان زاده» و «نظمی» هم نوشتههای خود را در آنجا چاپ مینمود و با روزنامه همكاری داشتند. كار تصويرگری روزنامه نيز با «ا. اشمرلينگ» ، «ای. روتر» و عظيم عظيمزاده ، نقاش معروف آذربايجانی بود.(١٥) «روتر» و «اشمرلينگ» از تكنيكبالايی برخوردار بودند، آنان اوايل كار به دليل نداشتن آشنايی با زندگی آذربايجانیها برای آفريدن تيپها و كاراكترهای مختلف اجتماعی دچار مشكل بودند. اما محمدقلیزاده و ديگر همكاران روزنامه در اين زمينه به آنان ياری میرساندند.(١٦) درباره تاريخ همكاری عظيمزاده كه از بزرگترين نقاشان آذربايجان است با «ملانصرالدين» اظهارات گوناگونی وجود دارد. اما نخستين تصوير كشيده شده توسط او در صفحه ٨ شماره ٣ سال ١٩٠٦ روزنامه به چاپ رسيده است.(١٧)
در رشد افكار و انديشههای سياسی مطرح شده در روزنامه نيز «عمر فائق نعمانزاده»، «قربانعلی شريف اف»، «مشهدی حبيب زينال اف»،«علی محزون رحيم اف»، «مجيری»،«سلمان ممتاز»،«فريدون بيگ گوچرلی» و «ميرزا محمد آخوندف» سهم بسزايی داشتند.(١٨) نقاشیها و تصاوير نيز جايگاه ويژهای در «ملانصرالدين» داشتند. از همينرو نيمی از حجم مجله به تصاوير اختصاص داشت، چرا كه مردم بیسواد يا كمسواد از ديدن اين تصاوير پی به مطالب زيادی میبردند كه نمیتوانستند آنها را بخوانند.«ملانصرالدين» هميشه با گرفتاریهای مالی روبرو بود، به همين خاطر محمد قلیزاده ناگزير از چاپ آگهیهای تجاری بود. اما بسياری از اين آگهیها پيرامون موضوعاتی بود كه به درد مردم میخورد.(١٩) از همان آغاز انتشار «ملانصرالدين» رويدادهای شرق نزديك و بويژه ايران و تركيه را به دقت زيرنظر داشت، توجه به انقلاب مشروطه، رويدادهای شهر تبريز و ديگر نقاط ايران، پرداختن به شخصيتهای انقلابی و هجو ضد انقلابيون در دستور كار «ملانصرالدين» قرار داشت. «ملانصرالدين» زندگی كارگران ايرانی شاغل در قفقاز را به خوبی نشان میداد. در مقالهای به نام «پول كارگر ايرانی به كجا میرود؟» به همين موضوع پرداخته شده و درباره ستمی كه به كارگردان ايرانی میشده و نيز رفتار زشت و بد «ارفع الدوله» كنسول ايران افشاگری نموده است.(٢٠) محمد سعيد اردوبادی، يكی از سوسيالدموكراتهای نامی مشاهدات خود از انقلاب مشروطه را برای چاپ به گروه تحريريه روزنامه در تفليس میفرستاد.(٢١)
«ملانصرالدين » همواره ايرانيان قفقاز را به مبارزه در كنار هم ميهنان خويش فرا میخواند. در يكی از شمارههای آن در تصويری به نام «در تبريز» حركت و خيزش مردم شهر به خوبی نشان داده شده كه در آن عوامل ضد انقلاب و واپسگرا در حال فرار هستند.(٢٢)
در زمينه ترور و پرداختن به كارهای بيهوده نيز «ملانصرالدين» ضمن نكوهش از ترور، راههای درست و اصولی پيكار با دشمنان مردم و خودكامگان، را گوشزد مینمود.(٢٣)
در اوج رويدادهای تبريز و يورش مرتجعان و دشمنان آزادی، مانند رحيمخان عينالدوله به آن شهر، «ملانصرالدين» نوشت:«به همراه برادران ايرانی در مصيبت مردم ايران ما نيز متاثر هستيم و در برابر مبارزانی كه با قلم و سلاح خود به پيكار برخاستند و به شهادت رسيدند، سرتعظيم فرود میآوريم و از صميم قلب آرزو میكنيم كه ايران از اين بلايا رهايی و به خوشبختی دست يابد.(٢٤)
«ملانصرالدين» در برابر فشارهايی كه بر مطبوعات دموكرات ايران وارد میگرديد ساكت نمیماند و در يكی از شمارههای خود با چاپ تصويری از عدهای قلدر كه روزنامه «عدالت» را بستهاند و از در دفتر آن قفل بسيار بزرگی آويزان كردهاند، در زيرآن نوشته بود:«جايی كه آزادی هست، نيازی به روزنامه نيست.» (٢٥) در ماجرای به توپ بستن مجلس توسط لياخوف هم «ملانصرالدين» ساكت نماند، و در مقالهای كه در سال ١٩١٠ در روزنامه به چاپ رسيد با طنزی تلخ و گزنده،نيروهای ارتجاع حاكم به خاطر سركوب مجاهدان و زخمینمودن ستارخان و باقرخان زير آماج حملات قرار گرفتند.(٢٦) «ملانصرالدين در دو عرصه استثمار و خودكامگی مبارزه را ادامه میداد و به محمدعلی و زيردستان او كه در تلاش برای به دست آوردن تاج و تخت از دست رفته بودند میتاخت.
«ملانصرالدين» از زبان مرتجعان نوشت: « اگر خرس قره داغ رحيم خان را با شكوه و جلال به تبريز بياورند و بر روی پاهای او بيافتند و گناهان خويش را به گردن بگيرند و از او پوزش بخواهند، آيا قيامت برپا خواهد شد؟ اگر رحيم خان كمی بعد، از گناهان آنان درگذرد و سرفرصت دوباره تبريز را محاصره و آذربايجان را به آتش بكشد و به زنان (لعنت به تو شيطان!) آيا قيامت برپا خواهد شد.»(٢٧)
در سال ١٩٠٧ انتشار «ملانصرالدين» از سوی مقامات وقت متوقف شد و پس از ٢٢ روز، دوباره انتشار آن از سرگرفته شد. بار ديگر در سال ١٩١٢، انتشار روزنامه متوقف و پس از ده ماه وقفه در سال ١٩١٣ مجددا منتشر شد، اما باز در همين سال روزنامه توقيف و شماره ١٦ آن مصادره گرديد و در ٣٠ ماه مه همان سال ٣٥٠٥ نسخه از روزنامه جمعآوری شد.(٢٨) «ملانصرالدين» در سالهای ١٩١٥ و ١٩١٦ منتشر نمیشد، اما جالب اينجا بود كه در اين مدت ، ميان ادارههای مختلف جهت نابودی شمارههای مصادره شده آن نامه نگاری انجام میشد.(٢٩)
در تبريز، مركزی برای پخش «ملانصرالدين» به وجود آمده بود و اين مركز همزمان انديشههای خود را توسط «ملانصرالدين» نشر میداد. يكی از تشكيلاتچيان اين مركز، ميرزا علیاكبر محمدقلیزاده، برادر جليل محمد قلیزاده بود. ميرزا علی اكبر محمدقلیزاده نزد شيخ محمد خيابانی كار میكرد.(٣٠)
چاپ انتباه نامه «جمعيت دموكرات ترقيون ايرانيان» در «ملانصرالدين» خودگواهی همين موضوع است. افزون براين مقالههای زيادی درباره قيام شيخ محمد خيابانی در «ملانصرالدين» به چاپ رسيده است و رفتن محمدقلیزاده به تبريز نيز به درخواست شيخ محمد خيابانی صورت گرفته است.(٣١)
در سال ١٩٢٠ جليل محمدقلیزاده به همراه خانوادهاش به تبريز كوچ نمود و در آن شهر كار چاپ «ملانصرالدين» را دنبال نمود.(٣٢) مجموعا ٨ شماره از «ملانصرالدين » در سال ١٩٢١ در شهر تبريز به چاپ رسيد.(٣٣)
محمدقلیزاده در تبريز بود كه قيام شيخ محمد خيابانی خاموش گردانيده شد و خود او نيز هدف تيرهای مرتجعان قرار گرفت و به خاك و خون در غلتيد. از همين رو او به شدت متاثر گرديد و با سبك ويژه خود در روزنامه نوشت: «همه جا را دود گرفته، مجالس و خانهها را دود دخانيات و مشروبات، كوچهها را دود حمام، معنويات را دود موهومات و روح و قلب را دود كثافت. خلاصه، مردم در دود، در حال غرق شدناند و در اين حال در انتظار نجات.» (٣٤)
در سالهايی كه دودمان قاجار آخرين نفسهای زندگی خود را میكشيد و رضاخان در حال يكه تازی بود تا راه بر سلطنت خودكامه خود كاملا هموار سازد، ميرزا جليل محمدقلیزاده اندوه و افسوس خويش از سرانجام مشروطه را در مقاله «انقلاب لازم است» كه در شماره ٣ سال ١٩٢٢ «ملانصرالدين» به چاپ رسيد، چنين بيان داشت:...« آن هنگام من خام بودم، وقتی قانون اساسی نوشته میشد، من خوشحال شده بودم كه ايران نيز درست شد، اميدوار بودم كه سرانجام ايرانيان نيز خواهند توانست نفس بكشند... اين نشد! برروی چنين قانون اساسی بايد قلم كشيد...
تاريكی بسيار ژرف است و سياهی ژرفتر، در اينجا بسيار - بسيار توپ و تفنگ لازم است. نمیدانم، آيا آتش باروت، نمیدانم، توپ فرهنگ، نمیدانم، پيشرفت تمدن يا ديناميت انقلاب، يا بلكه هر دو لازم است، به هر حال انقلاب لازم است... ما با بیصبری بايد در انتظار انقلاب ايران باشيم و اين حال چقدر ناراحت كننده است، اميدوار نيستيم كه در زمان كوتاهی افكار روشن و موهومات متلاشی گردد و مردم بيچاره در جستوجوی راه نجات خويش را بيابند.» (٣٥)
نوشتههای «ملانصرالدين» درباره ايران بسيار است و ما در اينجا از آوردن نمونه های ديگر خودداری و تنها به نوشتن نام تعدادی از آنها بسنده میكنيم.
عنوان تعدادی از نوشتههای طنز و جدی محمدقلیزاده كه درباره ايران و ايرانيان و مناسبات رايج ميان آنان میباشد و در شمارههای گوناگون «ملانصرالدين» و يا در جاهای ديگر به چاپ رسيده چنين است: «حريت در ايران» ١٩٠٦ تفليس؛ «تسبيح خان» ١٩٢٣؛ «مشهدی رحيم بقال»؛ «كنسولهای ايران» ملانصرالدين شماره ١٥ سال ١٩٠٦؛ «به ايرانيان» ملانصرالدين شماره ٢٦، سال ١٩٠٦؛ «محمدعلی شاه و بت پرستان» ملانصرالدين شماره ٥، سال ١٩٠٧؛ «اعتداليون» ملانصرالدين شماره ١٧، سال ١٩١٠؛ «محله بيكارها» ملانصرالدين شماره ١، سال ١٩٢١؛ «خار» ملانصرالدين شماره ٢، سال ١٩٢١؛ «القاب در ايران» ملانصرالدين شماره ٤، سال ١٩٢١؛ «رشيد الممالك» ملانصرالدين شماره ٢٦، سال ١٩٢٣؛ «هدف اصلی چه بوده است» ملانصرالدين شماره ١، سال ١٩٢٦ و ... (٣٥)
روزنامه «ملانصرالدين» در مدت زمان انتشار ٢٥ ساله خود، جمعا ٧٤٨ شماره منتشر شد. ٣٤٠ شماره اين روزنامه از سال ١٩٠٦ تا ١٩١٨ در تفليس، ٨ شماره از آن در سال ١٩٢١ در شهر تبريز و ٤٠٠ شماره ديگر از سال ١٩٢٢ تا ١٩٣١ در شهر باكو منتشر شد. (٣٦)
خط روزنامه «ملانصرالدين» از زمان انتشار نخستين شماره آن در سال ١٩٠٦ تا سال ١٩٢٨ با الفبای عربی و از سال ١٩٢٩ به بعد با الفبای لاتين بود. (٣٧)
----------------
منابع و ماخذ:
١- يحيی آرين پور: از صبا تا نيما، جلد دوم، چاپ ١٣٧٢، ص ٤٤.
٢- شايد نهادن نام كاريكاتور بر تصاوير «ملانصرالدين»، با ويژگیهايی كه امروز برای كاريكاتور بر میشمرند، چندان دقيق نباشد، اما به دليل اينكه روش روزنامه طنز و فكاهی بوده و تصاوير آن نيز از همان زاويه ديد و با مضامين خنده دار تهيه میشده، ما نيز در اينجا از واژه كاريكاتور استفاده كردهايم.
٣- احمد كسروی: تاريخ مشروطه ايران، چاپ شانزدهم، تهران ١٣٧٠، ص ١٩٤.
٤- ايرج افشار: اوراق تازه ياب مشروطيت و نقش تقیزاده، تهران ١٣٥٩، ص ٧٨.
٥- كسروی، پيشين، ص ١٩٥.
٦- همان، ص ١٩٤.
٧- ناظم آخوندوف: آذربايجان طنز روزنامه لری ١٩٢٠٠ - ١٩٠٦ ايللر) ، تهران ١٣٥٨، صص ٢٤ و ٢٥.
٨- محمدجليل قلیزاده، متخلص به «ملانصرالدين» در سال ١٨٦٦ در ده «نهرم» نخجوان به دنيا آمد. پدران او ايرانی بودند و از شهر «خوی» به آنجا كوچيده بودند. او يكی از برجستهترين طنزپردازان، نويسندگان و روزنامهنگاران يك سده اخير شرق می باشد كه خود و روزنامهاش تاثيرگذار بودهاند. او فعاليتهای ادبی خود را از سال ١٩٠١ آغاز كرد. محمدقلیزاده افزون بر روزنامهنگاری، در داستان نويسی و نمايشنامه نويسی نيز دستی داشت و آثار بسياری از خود برجای گذاشته است. كمدی «مردگان» او كه در سال ١٩١٦ در شهر باكو به روی صحنه رفت، شهرت بسياری برای او كسب نمود. «يحيی آرينپور» اين اثر را همپای «بازرس» گوگول و «تارتوف» مولير دانسته است. محمد قلیزاده در چهارم ژانويه سال ١٩٣٢ در شهرباكو جهان را ترك نمود. متاسفانه هنوز بررسی همه جانبهای از محمدقلیزاده و آثار او در ايران انجام نگرفته است.
٩- ناظم آخوندوف، پيشين ، ص ٢٦.
١٠- .٣٧٥ ١٩٨٣٣ Azarbaycan Sovet Ensiklopediyasi, VII cild, Bakv ١٠٠
١١- همانجا.
١٢- s٦ , ١٩٨٥ Islam Agayev, Molla nasraddinin poetikasi, Baky,elm,
١٣- همان، ص ٧.
١٤- در اين باره علاقهمندان میتوانند به جلد دوم كتاب از صبا تا نيما، نوشته يحيی آرينپور و روزنامههای طنز آذربايجان ناظم آخوندوف و مقاله: «ميرزا علیاكبر صابر، هوپ هوپ نامه و انقلاب مشروطه» ، از همين قلم، چاپ شده در شماره ١٤٨ روز پنجشنبه ١٢ مرداد روزنامه «اعتماد ملی» مراجعه نمايند.
١٥- s٣٧ ...Azarbaycan
١٦- ناظم آخوندوف، پيشين، صص ٣٤و٣٥.
١٧- همانجا.
١٨- آخوندوف، پيشين، ص ٣٣.
١٩- همان، ص ٣٤.
٢٠- همان، ص ٥٦.
٢١- همان، ص ٥٧.
٢٢- همان، ص ٥٨.
٢٣- همانجا.
٢٤- آخوندوف، پيشين، ص ٥٩.
٢٥- همان، ص ٦١.
٢٦- همان، ص ٦٢.
٢٧- همان، ص ٦٣.
٢٨- همان، صص ٧٧و ٧٨.
٢٩- همان، ص ٧٩.
٣٠- همان، ص ٨٧.
٣١- همان، ص ٨٨.
٣٢- .s ٤٩٤ .١٩٨٢ Bakv Azarbaycan Sovet Ensiklopediyasi, VI cil ٣٢٢
٣٣- سولماز رستمووا توحيدی: آذربايجان دوری مطبوعاتی ١٩٩٠ - ١٨٧٥، بيبليو قرافيا (عرب اليفباسيلا، ساخلانيلميش نسخه لر اساسيندا)، باكو ١٩٩٣، ص ١٢٠. محمدعلی تربيت در دانشمندان آذربايجان»، شمارههای منتشر شده «ملانصرالدين» در تبريز را ٦ شماره نوشته (چاپ ١٣٧٨، ص ٦٠٣. ) اما به نظر میرسد كه نوشته خانم توحيدی وانسيكلويدی آذربايجان مبنی بر انتشار ٨ شماره «ملانصرالدين» در تبريز معتبرتر باشد.
٣٤- جليل محمدقلیزاده: سئچيلميش اثرلری، نشره حاضرلايانی، عباس زمانوف، باكو ١٩٦٧، ص ١٢.
اين چند سطر بخشی از مقالهای است با نام «توستی» (=دود)، كه در شماره ٧ سال ١٩٢١ ملانصرالدين در تبريز به چاپ رسيده است.
٣٥- همان، صص ٦٤٥ و ٦٤٦.
٣٦- متن كامل مقالههای نامبرده شده در «برگيرنده آثار» جليل محمدقلیزاده كه در زيرنويس قبلی به زبان اصلی معرفی شده است، چاپ گرديده.
٣٧- .s٣٧ ١٩٨٣٣ Azarbaycan Sovet Ensiklopediyasi, VII cild, Bakv ٣٧٧