iran-emrooz.net | Sat, 19.03.2005, 23:00
ز كوی يار میآيد نسيم باد نوروزی
حسين ميرمبينی
ز كوی يار میآيد نسيم باد نوروزی
ازين باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
حافظ
اينك كه ايام تحولساز تاريخ ، همراه طبيعت میرود تا روزهای نو و تازهتری را بشارت دهد، ما ايرانيان میبايد بيش از پيش ياد نوروز را گرامی بداريم. چرا كه با نوروز هويت ملی ما و بقای نسلهای ايرانی در طول زمان تضمين میشود. اين افتخار كمی نيست ، اگر قدرش را بهتر بدانيم و بتوانیم راز و رمزش را به فرزندانمان ياد بدهيم.
در اين سالهای غربت كه به دور از يار و ديار، غريبانه پای سفره هفت سين مینشينم ، مفاهيم سنتهای باستانی خود را بهتر درك میكنم. چراكه سختیهای زندگی در تبعيد، به ترشی "سركه" و تندی "سير" و شوری "سماق" مصداق روشنتری داده است. اينك به تلاش ِ بی وقفهی تهيه "سمنو"، سختی فراهم آوردن يك لقمه پاك را بهتر درك ميكنم. اكنون من از سنت نهادن سكه و سيب و سبزه در پای سفره هفت سين مفهوم روشنتری دارم ، كه کنار آن بنشينم و انديشه كنم كه به چه نحو می توانم در این پهن دشت زندگی سر از "سبزه" وجود خویش درآورم و چگونه است که از این راه می توانم سِر حقیقت حیاتبخشی هستی را درک کنم و به چه طریق ارزشهای بدست آمده زندگی را با نماد «سكه» بسنجم و عیار بزنم و در داد و ستدی عادلانه نتيجه «سيب» و ثمره زندگيم را با ديگران رد و بدل کنم.
اينكه ما ايرانيان هرگز از اين سنت به ظاهر بیحاصل ، خسته نمیشويم و طی تاريخ پر ماجرای كشورمان آيين نوروزی را هرساله بهتر از گذشته برپا میكنيم ، جز اين نيست كه بخواهيم اعلام موجوديت كنيم و بگوييم ما با نوروز به ابتدای تمدن وصل میشويم. ازاينرو هرچه درباره نوروز بگوييم كم است و هنوز جا دارد كه هزاران شاعر و حكيم در بزرگداشتش قصيده و غزل بسرايند و يا درباره فلسفه پيدايشش "نوروزنامه"ها بنويسند.
ايكاش ما ايرانيان در مورد سنتهای فرهنگیمان بيشتر تامل میكرديم. ايكاش به جمشيد فكر میكرديم كه درآن گرانمايه شاهنامه ، او را پايه گذار اين آيين باستانی میشناسيم. جمشيد در اسطورههای ايرانی نخستين فرمانروايی است كه بعداز هجرت آريايیها به سرزمينهای جنوبی ، آنها را بر اساس میثاق "مهر" گردهم میآورد و دولت تشكيل میدهد و قوانين اجتماعی وضع میكند. او اول کسی است كه به ضرورت استوار کردن یک جامعه انسانی و عناصری که پیرامون آن شکل می گیرد، فکر کرده و آنها را بوجود آورده است. از اینرو جمشيد، در اسطورههای ايرانی اول كسی است كه برای ايرانيان صنعت آهنگری و خانهسازی و شهرسازی و پارچهبافی ، سنگتراشی و جواهرسازی و عطرسازی و داروسازی و پزشكی و كشتیسازی و دريانوردی را بوجود آورده و نخستين كسی است كه طرح اداره جامعه را بر اساس تخصصسالاری و دانش و حرفه افراد بنا نهاده است. اما با وجود همه آن خدمات ارزنده ، جمشید مرتكب یک خطای بزرگ شد كه ايكاش كمی هم به خطای او فكر میكرديم و درمی يافتيم كه چرا و چگونه میشود كه ثمره تمامی آن خدمات ارزنده در كنار يك خطا همه بر باد میرود.
مگرخطای جمشيد چه بود؟ آنگونه كه فرزانه توس ، گزارش میکند؛ جمشيد به سبب غرور و «برتری طلبي» از آنهمه خدمتی كه كرده بود، خود را در جای خدا مینشاند و به شراكت او و از جانب او بر مردم حكم میراند. در اينجا بود كه او گرفتار آن عاقبت و عقوبت میشود و با خود مردم كشورش را نيز به هلاكت و فلاكت می اندازد . شرك مگر چه عامل مخرب و ويروس كشندهای است كه هم در اسطورههای ايرانی و هم در معارف اسلامی چنين بد و مذموم و گناه عظيمی بشمار میرود كه با وجود آن، هر خدمتی به يكباره به خرابی مبدل میشود. و ايكاش معنی شرك را میدانستيم؟ و میفهميديم كه چگونه شرك بر اثر برتریطلبی و خودشیفتگی در انسان بروز می کند، و چگونه است که خرابی و نابودی به بار میآورد؟
ايكاش به ضحاك فكر میكرديم ، به ضحاكی كه نتيجه شرك است و اهريمن كه معلم اوست. ايكاش میدانستيم مارهايی كه بر دوش ضحاك رستند به معنی چيست؟ مارهای وسوسه انگيز دستگاههای تبليغاتی حكومتهای دغلكار و دروغزنی كه مغز مردم ساده انديش به ويژه مغز جوانان جامعه را میخورند تا زندگی شيطانی او را چند صباحی بيشتر كنند. ای کاش ضحاک زمانه (و عوامل وابسته به آن ) را به درستی می شناختیم و با او و یارانش در پدیداری مرگ و نابودی آثار زندگی همراه و شریک نمی شدیم.
و ايكاش به كاوه آهنگر و قيامش و لباس چرمين و درفشش فكر میكرديم. چنين قيامی است كه مردمی است و چنين درفشی است كه مظهر آرمانهای اجتماعی است. انقلابی كه «به فرمان» و «به فتوا» و به «تحريكات سياسی» اين و آن صورت گيرد، انقلاب نيست بلكه فتنه و عصيانی هرج و مرج برانگيز است. درحاليكه قيام اسطورهای كاوه يك حركت اجتماعی سالم و تحول ساز بود. كاوه قدرتطلب نبود بلكه آزادی خواهی بود اصلاح طلب كه هرگز به قدرت نزديك نشد.
انگيزههای انقلاب اگر خود جوش و برای حق طلبی و آزادی خواهی و عدالت نباشد، نهايت به هرج و مرج مبدل میشود. بهمين خاطر قيام كاوه عصیانی جاه طلبانه نبود، چه او تلاشگری بود كه بيش از هرچيز به نظم قانون و وحدت قوم های ايرانی بها میداد. از اين نظر کاوه آگاهانه در شكل گيری قدرت دخالت نكرد كه او برای اينكار فريدونی در پيش روی الگو داشت. فريدونی كه پيشتر در آن ايامی كه نزد استاد خويش در كوه بسر میبرد، برای اينكار تربيت شده بود و تعليمات لازم را فرا گرفته بود! فريدون آن مبارز مدبری است كه به كودكی از شير «گاو برمايه» پرورش يافته و به جوانی در البرز كوه در خدمت و تربيت استادی دانا و پيری آگاه به دانش و برومندی رشد و كمال گرفته است. «گاو برمايه» همان مائده و منبع معاش (توليدات اقتصادي) سالمی است كه ضحاك تا آنرا از بين نبرد آسوده نگشت.
ايكاش ما نيز امروز به اين نابودكنندگان اقتصاد جامعه فكر میكرديم و آنها را میشناختيم . ايكاش قدری به فريدون فكر میكرديم ، به فريدونی كه خود الگوی آزادیخواهی و مبارزات مردمی است و به كاوه كه چرا در شكلگيری قدرت دخالت نكرد. كاوه آهنگر و فريدون ِ اسطورههای ايرانی با انقلابيون امروزی ما بالكل فرق دارند و شايد هم به سبب همين فرقهاست كه تلاشهای ما امروز بجايی نمیرسد.
ايكاش كمی هم به ضحاك فكر میكرديم؟ زیرا او با آن همه ظلم و جنايت ، اعدام انقلابی نمیشود بلكه فريدون او را در كوه البرز به بند میكشد. و ضحاك نه يك فرد بود كه او نماد انديشه های زشت و خطرناکی است كه بايد مهار شوند.
ايكاش به فرزندان فریدون فكر میكرديم ، به ايرج كه ايران از او نام گرفت. و به تورج كه توران و سرزمينهای تركنشين خاوری به او سپرده شد. و سلم ، كه سرزمينهای باختری را گرفت.
ايكاش میدانستيم كه به چه سبب ميان آن برادران اختلاف افتاد و چه شد كه سلم و تور باهم يكی شدند تا اين ديگر برادر، يعنی ايرج و كشورش ايران را از صفحه گيتی براندازند.
ايكاش كمی هم به دشمنان ايران فكر میكرديم كه امروز نمايندگان سلم و تورش در شرق و غرب عالم در كمين نشستهاند تا فتنهای ديگر و كشتاری ديگر و ويرانگریهای تازهتری بپا كنند.
و ايكاش به ايران و به مردم خسته و مصیبت دیده و از توان افتادهاش بينديشيم كه چگونه باری بر دوش يكديگر شدهاند و اينك بيش از دشمنان خارجیشان و خشم طبیعت، خود به يكديگر ضربه میزنند.
ايكاش در اين روزهای نوروزی «عهد نخستين» را به ياد میآورديم و كبر و برتری طلبی را از دل میزدوديم و با مهرورزی و خردگرايی بذر عشق میكاشتيم و شاهد پرورشش میبوديم!
اميد آنكه ما ايرانيان، در این روزهای نوروزی بیشتر به مفاهيم حقيقی آيين نياكانمان بينديشيم و کوشش کنیم که با دگرگونی طبيعت و نو شدن لباس حيات ، خود را به افکار زیبا و لباسهای نو و شاداب آراسته کنیم.
هميشه سبز باشيد،
نوروزتان مبارك
حسين ميرمبينی