يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
هرگز نفهمیدم چرا با من “دشمن”! شد، هرگز! و من از همان دیدار نخست دوستش داشتم و تا حالا که در رفتن غریبانهاش چشمهایم خیس است.
وقتی در سال ۴۹ از دانشکدهی روزنامهنگاری مرا به کیهان فرستادند و پایم به تحریریه “غول”ها رسید، خود را در کنار چند بت دوران نوجوانی دیدم، یکیشان او بود و از غولهای زیبایی بود که شاملو سروده بود.
من آن غولِ زیبایم که در استوای شب ایستاده است
غریقِ زلالیِ همه آبهای جهان،
و چشماندازِ شیطنتش
خاستگاهِ ستارهییست.
و همان روزها شعر بلندی گفته بود علیه “بامداد” با عنوان “ای بامداد دروغین” که سر و صدایی بهپا کرده بود. دل شیر میخواست روزِ روشن علیه شاملو شعر گفتن.
در آن روزها برای کیهان گزارشهای زیبا مینوشت و مصاحبههای بهیادماندنی میکرد. از “شیطنت” حرفهی روزنامهنگاری هم غافل نبود. وقتی اوریانا فالاچی به ایران آمد و از مصاحبه با روزنامهنویسان ایرانی سر باز زد، فریدون از دیدار او دست پر برگشت. مصاحبه او با اوریانا فالاچی در یک صفحه کیهان چاپ شد و آراسته به عکسهایش همراه خبرنگار نامدار ایتالیایی. غوغایی تماشایی برخاست. گفتوگویی اختصاصی، خواندنی و جنجالی. اما خیلی طول نکشید که خانم فالاچی بعد از بازگشتش از ایران، علیه فریدون و کیهان اعلام جرم کرد. معلوم شد که اساسا مصاحبهای انجام نشده و گیلانی عکسها را مستند گفتوگویی قرارداده که پرسنده و پاسخ دهندهاش خود اوست!
و این ممکن نبود جز اشراف فریدون گیلانی که هم ترجمه میکرد، هم شعر میسرود و هم روزنامهنگار درجه یکی بود. و این آخری را وقتی به تمامی نشان داد که از جشنهای شاهنشاهی گزارشهای بدون نام نوشت یکه و هم سال بعدش از زلزله قیر و کازرون گزارشی تاریخی بهیاد گذاشت با تیتر:
- نه بر مرده که بر زنده باید گریست...
در نشریات دیگر هم شعر و مقاله مینوشت. معروفترین آنها نقدی که بر اجرای دکتر استوک مان به کارگردانی سعید سلطانپور در مجله فردوسی نوشت. سردبیر یا همراه جنگهای ادبی آن روزگار بود که آشکار و پنهان رنگ و بوی سیاسی مخالف داشتند.
کمی بعد، نمیدانم چه شد که از روابط عمومی تالار رودکی سردرآورد؛ فقط میدانم همسرش درآن زمان بانویی بالرین بود. فریدون با استعداد شگرفش زود بالید و روابط عمومی را قبضه کرد و حتی ”کارت بلانش” گرفت که اجازه میداد در کنار “شاهنشاه و شهبانو” هم “افتخار حضور” داشته باشد.
هرچه بود برای ما کیهانیها “کویت” بود. هفتهای یک بار که در رستوران “ریویر ” با هم ناهار میخوردیم، کارت همه برنامههای طرفهی تالار رودکی از فریدون میگرفتم. از جمله کارت نایاب کنسرت مرضیه در حضور شاه و شهبانو. جای ما در لژ ویژه خبرنگاران بود؛ همانجا که جرئت کردم و برای نخستین بار دست همسر آیندهام را گرفتم!
وقتی سالها بعد دیدمش فریدون با من دشمن خونی شده بود! در روزهای پرالتهاب منجر به انقلاب در کوی سندیکای نویسندگان همسایه بودیم و مدام میدیدمش که پرچم سرخ بر دوش- پرجوش و پرخروش- به تعبیر فریدون توللی- به راه پیمایی میرود. بعد از پایان اعتصاب مطبوعات به تحریریه کیهان برگشت و شمشیر را برای رحمان هاتفی که قبلا عاشقش بود و من که با هم بسیار رفیق بودیم از رو بست. نفهمیدم چرا... تا ما را پاکسازی کردند و فریدون ماند و سر مقالهای آتشین علیه من و رحمان نوشت. وقتی خودش را هم چند ماه بعد پاکسازی کردند، معلوم شد که از مواضع “حزب رنجبران” دفاع میکند.
و دیگر گم شدیم همهی ما... تا سالهای بعد که به ناچار کشور را ترک گفتیم، در مقاله تندو تیزی من و حتی همسرم را هم “نواخت”! میشنیدم که در هامبورگ است و در کار رزم با “نظام مقدس”... تا خبر رفتنش را شنیدم و چه غریبانه. به جستوجویش در فضای مجازی برآمدم و معلومم شد که چه روزگار دراز پرگردنهای را پشت سر گذاشته... همه جا سرش به سنگ خورده و...
و من یک بار دیگر با تمام وجود احساس کردم که حتی وقتی “دشمن” فکری تو میمیرد، چیزی از جهان و چیزی از تو کم میشود. و در رفتن فریدون بیشتر اندوهگین شدم که او را هرگز “دشمن” نپنداشتم. طعم شیرین شعرهایش در جانم و ضرباهنگ گزارشهایش همیشه در گوشم هست. انگار برای همیشه با او و اردشیر محصص روی میز کوچک وسط تحریریه کیهان نشستهایم و صفحه ویژه پنجشنبهها را تدارک میبینیم.
با رفتن فریدون گیلانی بیشتر میفهمم که چگونه نسلی عاشق ایران، پرشور و بالنده زیر چکمههای اوباش له میشود، بیجانشین، بیفردا...
انقلاب که فریدون مانند همهی همنسل سرفرازش گمان میکرد “نان و شقایق” برای ایران ارمغان دارد، ما را از هم جدا کرد تا تک تک در غربت بکشد و در گورستانهای سراسر جهان به خاک بسپارد.
پاریس
۶ شهریور ۱۴۰۰
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|