iran-emrooz.net | Wed, 12.07.2006, 9:06
“مرگ” است آنکه زنده ست ...
پيرايه يغمايی
سهشنبه ٢٠ تير ١٣٨٥
سر میزنم به جايی، کز " سر" خبر نباشد
تا شانهها به ناچار ، تابوت "سر" نباشد
"سر" خانقاه فتنهست، از فتنه میتوان رست،
این حیلهبند مکاّر، آری اگر نباشد
جايی که رويد از تن ، "دل" بر فراز گردن
جز بانگ اين مؤذن ، بانگی دگر نباشد
جايی که پهلوانی ، برنشکند ميانی
جز در شريطهی عشق ، دست و کمر نباشد
جايی که دست شيطان ، کوتاه باشد از آن
باشد اگر فسونش ، آن را اثر نباشد
جايی که سیم دلخواه ، باشد به طالع ماه
جايی که دامن زر ، جز با سحر نباشد
جايی که آرزو را ، باشد سر ِ بلندا
در قرص ِ نان نگنجد ، در مختصر نباشد
جايی که غم نخندد ، ماتم کمر نبندد
جز چشم ابر تيره ، يک چشم ِ تر نباشد
جايی که ناکجايی است ، گيرم که هست يا نيست،
گر هست ، زندگیها ، در " مرگ بر ... " نباشد
ما رفتهايم از دست، "مرگ" است آنکه زنده ست
ما نيستيم و او هست ، تا بيشتر نباشد ...