پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
مقاله کوتاهِ “روایتی از زندگی و مرگ غزاله علیزاده” به قلمِ آقای سامان تقدیسی(۱) جزییات قابل تأملی از زندگی این نویسنده جوان را مطرح میکند. در ابتدای مقاله نویسنده بشارت میدهد که هدف نوشتار او فرار از ساده انگاری و دنباله روی از الگوهایِ سنتی است امّا زندگی آن هنرمند چنان ساده در این مقاله خلاصه میشود که میتوان آن را - البته با کمی مبالغه - در سه جمله کوتاه نوشت:
زیبا بود.
سرش کلاه گذاشتند.
خودش را کشت.
این داستان شباهت زیادی دارد به خلاصهای از انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران آن گونه که روی دکهی سیگار فروشی اندکی پس از استقرار جمهوری اسلامی نقش بسته بود:
بهمن تمام شد.
آزادی نداریم.
تیر هست.(۲)
گرچه در هر دو مورد خلاصهی ارائه شده شامل اطلاعات موثقی است امّا هیچ کدام جامعیت لازم برای بررسی دقیق علل خودکشی غزاله علیزاده و یا به انحراف کشیدن انقلاب را دارا نیست. همیشه خودکشی در پسِ علتهای ساده و مردم پسند لایههای پیچیده روانی دارد که از انظار دور میماند. این واقعیت به خصوص در جوامعی که بیماری روانی را با ضعف شخصیت یکی میدانند مصداق دارد.
قطعاً زندگی غزاله علیزاده سختیهای زیادی داشته برخی از آنها خلاصهوار در مقالهی آقای تقدیسی آمده و برخی دیگر را هم شاید هرگز ندانیم. امّا پرسشهای زیادی در این جا نیاز به پاسخگویی دارند. آیا بلایای جسمی و مالی میتوانند این گونه ساده اقدام به خودکشی را توجیه کنند؟ چرا نمیتوان بین خودکشی نویسندگان شباهتهایی یافت؟ چرا به قول آقای تقدیسی این همه خودکشی (خود خواسته و تحمیل شده) در این “کاروانِ هول و هراس” اتفاق افتاده است؟
در دیاری که بیکفایتی دولتمردان سلامتِ محیط را به مخاطره جدی انداخته است سرطان و سکته قلبی در جوانان امری بسیار رایج است. کلاهبرداری هم چنان جای خود را در همه ارکان مملکت باز کرده که میتوان آن را طریق عادی زندگی محسوب کرد. فهرست خانهها و ملکهایی که همزمان به تعداد زیادی خریدار فروخته شده کوچک نیست. افرادی هم که این کلاهبرداریها را در روز روشن انجام میدهند اغلب از بستگان یا وابستگان یکی از بیشمار امامجمعههایی هستند که پس از انقلاب از زمینِ با خون آبیاری شده آن دیار مثل قارچ روییدهاند.
آقای تقدیسی اذعان میکند که “بیماری سرطان غزاله شاید دورترین علت برای خودکشی او باشد”. امّا بعد خودکشی او را مولود دلایل دیگری مانند “گذر عمر”، “افراط در سیگار کشیدن” و “ترس از تنهایی” معرفی مینماید. درهنگام مرگ خانم علیزاده تنها ۴۷ سال داشت. معلوم نیست که سیگار کشیدن ایشان به طور افراطی عامل یا معلول غصههای روحی ایشان باشد و اگر دور و برش پُر بوده از آدمهایی که در منزل ایشان - لابد به علتِ علاقه به قلم او - رحل اقامت انداخته بودند چگونه او احساس تنهایی میکرده است. مگر این که این تنهایی از جنس دیگری باشد.
من با آقای تقدیسی کاملاً موافق هستم که خودکشی نخست (یا دو خودکشی قبلی) خانم علیزاده میتوانسته فریادی برای درخواست کمک باشد همان گونه که در تعداد اندکی از خودکشیهای موفق دیده میشود. درباره تنهایی به عنوانِ علت اصلی خودکشی خانم علیزاده شاید بتوان به خودکشینامه ایشان که بر خلافِ گفتهی آقای تقدیسی در فضای مجازی با متن زیر موجود است مراجعه کرد: “آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز: رسیدگی به نوشتههای ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یک و نیم است. خستهام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از هیچ کس متنفر نیستم. برای دوستداشتن نوشتهام. نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت، و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم”.(۳)
من به صحت و سقم این خودکشینامه واقف نیستم ولی آن را در تارنماهای زیادی دیدهام. آقای تقدیسی اگر اطلاعات موثق دارند میتوانند این را تأیید یا تصحیح کنند. در ادامه آقای تقدیسی عوامل دیگری را هم در خودکشی خانم علیزاده دخیل دانستهاند که به پیچیدگیِ کار اشاره دارند: فساد دستگاه قضایی، جامعه مردسالار و دیگر کلیشههای مرسوم. من عمیقاً معتقدم که در مسائلی این چنین باید از اسطورهسازی و قهرمانسازی - به خصوص با انگیزه سیاسی - پرهیز کرد. صدمههای غیرقابل جبرانی از این نوع کارها - مانند شایعه قتل صمد بهرنگی به دست ساواک - به پیکره تاریخ روشنفکری معاصر خورده است.(۴) امّا از وحشتِ شایع کردن چنین جعلیاتی، نمیتوان به دامِ سادهانگاری افتاد.
خودکشی هرگز داستانِ سادهای نیست، به خصوص در جامعهای که نگرشِ آگاهانهای به این پدیدهی پیچیده نداشته و ندارد و برایش آدمِ افسرده با آدمِ جذامی فرقی نمیکند. خودکشی در میان مغزهای خلاّق نادر نیست.(۵) ارتباط مستقیم خلّاقیت با مشکلات روانی و خودکشی در علم روانشناسی به طور مکرّر نشان داده شده است. نوشتن سلاح نویسنده برای آگاه کردن مردم است. حداقل خانم علیزاده چنین برداشتی از نویسندگی داشت. در رمانهایش نقد اجتماعی به راحتی مشاهده میشد. در مواقع بسیاری خودکشی نویسندگان در زمانی اتفاق افتاده است که دیگر نوشتههای خود را مؤثر نمیدانند یعنی زمانی که فریادشان در میانِ غوغای فریبکاری و شستشوی مغزی تودهی مردم گم میشود.
بگذاریم جای آن باقی بماند که سهمِ خشکسالی و دروغ را در مرگ بزرگان خود محفوظ بدانیم - در همین زمینه است که من مرگ غزاله علیزاده را بیتشابه به مرگِ صادق هدایت نمیبینم. قصهگویانی که دیگر تنها برای زنده ماندن خیالِ داستان سرایی در سر نپروراندند. آنها امید خود را به سربلندی و سرفرازی یک سرزمین، یک میهن و یک ملّت از دست داده بودند. با این تعاریف مرگ شاملو و ساعدی و شهید ثالث و ... هم چیزی به جز خودکشی نمیتواند باشد. هر یک به گونهای خود را پیشِ پای خدایانِ دانایی و رهایی قربانی کردند.
پایانِ غزاله علیزاده به نوعی غروبِ یک قبیله هم بود. او مانند فرشتهی نگهبانِ آبی بود که به هر سو که مینگریست جز خشکسالی و دروغ در برابرش وجود نداشت. زیبا بود، سرش کلاه گذاشتند، صدایش به گوش کسی نمیرسید و دیگر توانِ تماشا نداشت. خود را از درختِ خشکسالی و دروغ آویخت.
ایزد بانو
به غزاله علیزاده
غروبِ این قبیله قدم میزند
زیرِ درختانِ غان،
خش خشِ خشکِ برگهای خزان
روزِ آبان از مَهِ آبان.
قامت شکسته، نشسته
در سایه
ابرِ بی بارانش در گلو؛
اَردْویسور ناهید،
خاکش در چشم
بادش به کف
و
آتشش بر جان
زیرِ
درختانِ
غان.
———————————-
پانوشتهها:
(۱) - سامان تقدیسی: ”روایتی از زندگی و مرگ غزاله علیزاده” ایران امروز پنجشنبه سیزدهم مه ۲۰۲۱.
(۲) - به قلمِ آقای آقای هوشنگ ابتهاج (سایه) هم در زندانِ آن زمان یک رباعی در باره سیگار آزادی سروده اند:
تا چند حساب بود و نابود کنم
وقت است که با این همه بدرود کنم
از آزادی بهره ام این شد که به حبس
بنشینم و سیگارش را دود کنم
(۳) - به نقل از ”غزاله علیزاده در خانه ادریسیها”
(۴) - محمود طوقی ”جلال آل احمد و مرگ صمد بهرنگی”، آزادی بیان، ۱۲ اسفند ۱۳۹۹
(۵) -
David Lester: “Suicide in Creative Women” in Steven Stack and David Lester (editors) SUICIDE AND THE CREATIVE ARTS. 2009 by Nova Science Publishers, Inc. pp 189-199.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|