پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
چه زیبا رفت....
در این ساعت اما - که زمان ایستاده است
در پایانِ این شبِ زمینی
رودخانهای در پیشانیام گذشت و
یادآوری کرد
که این گفته را کلاغها
شایعه سَر دادهاند
اما حقیقت
چیزِ دیگری ست:
او در آفتاب زیسته بود و برایِ آفتاب گریسته بود
چیزی با خود نداشت
به جز خاطرهای
از ستارهای دور
و هنگامی که مرگش فرارسید
چون نقرهای که در افسانهها
فرو میریزد از ماه
به ساعتِ جیبی اش نگاه کرد و
مثلِ همیشه گفت: دیر میشود
و رهسپارِ دریاها شد.
آبان/۹۸
***
اکنون
نمیتوانیم بازگردیم
جاده محکم شده است
برایِ گریستن
زمانِ مناسبی نیست.
روزگارِ داوریها – در افقهایِ کور
به گذشته تعلق دارد
چهره اش تغییر کرده
چشمهایش حریصانهتر
در تاریکی دو دو میزنند
کلماتش را به شکل دیگری ادا میکند
فرسودهتر
درهم شکستهتر
اما بیشتر از دیروز دروغ میبافد
عنکبوتها در دهانش مردهاند
کلاغها در پیرامونش قارقار میکنند
چیزهایِ غارت شده را
درتاریکیهایِ غلیظ پنهان میکنند
همچون نقابی دیگر
بر صورتکهایِ مدفون شده در فضاهایِ خالی از نور
اما درختها
ابرها
امروز زیبا تر به نظر میرسند
و درخشان تر
اینطور نیست؟
نمی خواهیم بازگردیم
بر دیوار سیاه
رخنهای گشوده ایم
فردا
کمی آفتاب به این سو خواهد تابید
دنیا روشن تر خواهد شد
چیزی متعلق به آنها نیست
جاده محکم تر شده
درختها زیباتر
نمیتوانیم به گذشته بازگردیم.
آبان/۹۸
***
آخرین برگها
آخرین برگهایِ پاییزی
بر سنگفرش پیاده رو
می ریزند
همچون رقصندگانی در تاریکی
خود را
با انگشتانِ مردی کور
بر شصتیهایِ آکاردئون
هماهنگ میکنند
این آهنگ را باید در جایی شنیده باشم
آشناست – به چیزهایِ گمشده اشاره میکند
مثل ستارههایی که در خواب دیدهام
شاید مردِ کورِ دیگری
در خوابهایِ مردِ دیگری
آن را نواخته باشد
وقتی آخرین چراغها
در بندرگاهِ متروک خاموش میشوند.
معمولاً صبحها
پیاده روها خلوت ترند
جهان
در آهنگی محزون
خلاصه میشود
این روز هم به پایان خواهد رسید.
چیز تازهای به ذهنم نمیرسد
بادی سوزان و سرد میگذرد
یقهیِ بارانیام را بالا زدهام
این معنایِ خاصی ندارد
به تاریخ، حرکت، نور، جوهرِ اشیاء، دریاها و پرندگان
اشاره نمیکند
خاکسترِ ابرها
تاریک تر شده
طبق معمول
به روزنامهها نگاه نمیکنم
اما درختها
بی گمان
دروغ نمیگویند
حقیقتهایِ خونین را پنهان نمیکنند.
آبان/۹۸
***
دختری جوان
به تازگی باید اتفاق افتاده باشد:
یک تابوت
یک پرنده
دختری جوان در پنجره
لکه ابری سفید
در دورافتادهترین جایِ آسمان
معمولاً روزنامهها
در مورد وقایع روز
چیزی نمینویسند
آنها مجسمههایِ حماقت را ستایش میکنند
مردی لمیده بر صندلیاش
گوشتِ تاریکی زیرِ دندانهایش
بیخبر از جهان
بیخبر از درختها و پرندگان
حرفهایش را نشنیدم
اما شنیدهام که آیین تازهای در دنیا پا گرفته است
شنیدهام که روزنامههایِ صبح
پر از تصویرِ عنکبوتهایِ مرده بود.
آذر/۹۸
***
این سنگِ سیاه
وقتی که بازگشتم از سفر
و دروازهیِ مفرغین را گشودم
فواره
هنوز
زمزمههایِ قدیمیاش را داشت
که نقرهای بود و سبز
و سایههایِ نامرئی اش را
کنار آخرین گلهایِ پاییزی...
اما من این سنگِ سیاه را نمیخواستم
این غیبت بزرگ
که پیشانیِ روز را
لکه دار کرده است
چه درخشان بود صدایش
چون میخکی سفید
در تاریکیها
آب سرد
آب زلال
که فرومی ریخت از پلههایِ ماه
چه درخشان
ابریشم و نوری
که در جوانههایِ نسیم و صدایش بود
قطره یِ سیاه
ستارهای که میمیرد و نمیمیرد
آواز فرشتگان
تورا از یاد نمیتوانم برد- حتا اگر خواسته باشم
نه سایه ات را- نه صدایت را
همچون خونی که بر دستها خشکیده است
آذر/۹۸
***
در این ساعت....
کسی را در خیابانها کشتهاند
کسانی را
تعدادشان را نمیدانم
از سیاهه یِ نامها و آمارها گریزانم
آدمها شماره نیستند- واژه نیستند
شاید باران و خاطره باشند....شاید
من این شمعِ بدقواره را نمیخواهم
به شعله یِ کهنه اش فوت میکنم
خاموش میشود.
متقاعد شدم که باید سهم خود را در این جنایت بر عهده بگیرم
امروز متقاعد شدم – به سادگی - در این ساعت
درصدد بودم چیزی بیافرینم
ابزار تازهای
که بتوان با آن
آهنگ ناشناختهای نواخت
هماهنگ با گامهایی در این تاریکی
که نیمی تاریخ است
نیمی فاجعه
چند تن را در خیابانها کشتهاند
جامههاشان را پس نمیدهند
امروز متقاعد شدم – در این ساعت
باید چیز تازهای میآفریدم
آذر/۹۸
***
پیاده روها
پیاده روها
پاییز
دستها و ستارهها
پیراهنت پرچمِ ماست
روزمان را با آن آغاز میکنیم
با قلبی گشاده در برابرِ آفتاب و درختان
نامِ یکایکِ شما را به خاطر سپرده ایم
بارقههایِ امید را
در چشمهایِ جوانِ شما
اندوهِ ما سنگین تر است از فریادها و نمایشهایِ توخالیِ آنان
که ناشیانه به دنیا آمدهاند.
غرقه در اشک میگذریم
بی آنکه بدانیم- دستها و قلبهایی بخشایشگر داشته ایم
بی پناهی را تقسیم کرده ایم
بااندکی نان
اندکی روشنایی
اندکی رفاقت
اندکی امید
و همچنان در پیاده روهایِ بی رحمِ این جهان
در بارانهایِ سرد میگذریم
و تنها عبارتی که اکنون میتوانم بنویسم:
انسان و خدا
شکست ناپذیرند
آذر/۹۸
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|