پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
سینه مالامال درد است،ای دریغا مرهمی / دل زنتهائی به جان آمد، خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیز رو؟ / ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
در مهرماه مهرش را به ما سپرد و رفت و در کنار فردوسی، سیاوشی که ریشه تنومند هویت فرهنگی ما را در عصر حاضر جلائی تازه بخشید، آرامشی ابدی یافت. وه که چه زیارتگاه با جلال و جبروتی که در آنجا زنده کننده زبان پارسی و هویت ایرانی با چندین قرن فاصله و عجبا که با چه سرنوشتی مشترک در کنار هم آرمیدهاند!
اینک دیگر کسی نیست که نداند مهر و معرفت و معنویت شجریان در تاریخ و فرهنگ و هنر این سرزمین که نه، در همه جهان به ویژه برای دلسوختگان باقی و جاودان شد. با این توصیف و این که هنر آنچه را که در زندگی انسان گفتار و قلم، ناتوان از بیانش میشوند، چگونه میتوان پیرامون این شخصیت چیزی گفت که در کنار عظمت آثار و آزادگیاش، بیانگر این همه دلبستگی مردم نیز به او شد؟
شاید کوتاهترین و جامعترین نظر این باشد که چنانچه بخواهیم در هر زمینهای در علوم انسانی و هنر تاثیر گذار باشیم و جای پای شایستهای نیز از خود در هستی به جای گذاریم و درعین حال محبوب ملت نیز باشیم، شرط لازم آن تسلط کلیت گرایانه در فلسفه و دانش و انسانشناسی و جامعهشناسی و تاریخ و سیاست و هنر است. و شرط کافی محبوبیت و موفقیت آن که با عنایت به روح و نیاز زمان، همراه تلاش دائمی ممتد و در زمینه تخصص ویژه خویش در صدد همدردی و همدلی با مردم برآئیم و به نیازهای روحی و معنوی آنها پاسخ دهیم. این حوزههای شناخت شناسی فینفسه در زندگی انسان جدای از یکدیگر نیستند و همزمان ایفای نقش میکنند، ولی ما آنها را به رشتههای مجزا تقسیم کردهایم و تمدن حاضر از مضرات آن در رنج.
شجریان با این کولهبار و برخوردار از همه این شرایط توانست به چنین مقام رفیعی دست یازد. البته با توجه به اوضاع نابسامان جامعه، شجریان در شرایط زمانی مناسب در جای مناسبی قرار گرفت که توانست چنین آثاری بیافریند که جامعه سرگشته به آن نیاز داشت.
شجریان به هر حال به ویژه با درک ضرورت زمان، همراه احساس درد و رنج از شکستها و مصیبتها، همه توشه شناخت خویش را نه تنها با نغمههائی با پژواک هزاران سال هنر و ادبیات سرزمین خویش، بلکه با نوآوریهایش قوام بخشیده و در اختیار شنونده گذارد. او به گفته خودش بر این باور بود که موسیقی از یک سو بازتاب و بیان کننده تاریخ و فرهنگ گذشته یک ملت است، اما از سوی دیگر میبایست انسانها را به اندیشیدن گمارده و تشویق به تغییر شرایطی کند که جامعه از آن رنج میبرد. او دراین کار چنان شوری در بین همه اقشار براه انداخت و در زمان حیات اسطورهای شد که هیچ روشنفکری درعصرما نتوانسته تا این حد قلههای موفقیت و محبوبیت را تسخیر کند و شاید این امر مدیون رموز و اهمیت هنر باشد!
شجریان با یاری گرفتن حتی از ناشناختهترین موسیقیدانان و ادبا و شاعران تاریخ سرزمین خویش به کنکاش در همه وجوه زندگی و هویت فرهنگی ایرانیان و یا بهتر بگوئیم فارسیزبانان پرداخت و در همه دستگاههای موسیقی ایرانی اثری خلق نمود. او علاوه بر باورهای بنیادیناش، در ایجاد شعف و عشق به زندگی و زیبائی و خشونتزدائی نیز به گونهای تلاش میکرد که در همه حال بیانگر همه وجوه زندگی احساسی و روحی و واقعی انسان را که زبان و قلم به ویژه برای غالب انسانها قادر به ادراک نیستند، باشد.
از جانب دیگر به باور خود استاد در جامعهای که سراسر تاریخش همراه با مصیبت بوده، موسیقی نمیتواند بیتفاوت صرفا جریانی تفننی و شادیآور باشد و این شناخت را نیز در آثارش همواره پیاده نمود. بیان غم و اندوه انسان از طریق موسیقی را روانشناسان امروزه مانند خارج کردن عفونت از زخمهای روح و روان انسان میدانند. در این زمینه هم شجریان آگاهانه و به خوبی و زیبائی بینظیری حتی با ابداع نغمهها و آلات موسیقیی نوین که گوئی چنگ در روان انسانها میزند در قلبها خانه کرد و مرهمی برای زخمهای روانی و پریشانی و سرگشتگی مردم شد.
بیهوده نیست که امروزه موسیقیدرمانی در کنار این همه رشد علم پزشکی مورد تایید قرار گرفته است و شجریان با آثارش ملتی را روان درمانی میکرد.(۱)
بدون تردید ما در هیچ نوع موسیقی کلاسیک غربی و شرقی مثال همانندی با چنین ابعاد ژرف و بینظیری سراغ نداریم! به راستی کدامین آثار موسیقی فرهنگهای دیگر در کنار ارضای نیاز موسیقیائی انسان به او فلسفه، اخلاق، معنویت و عشق و پرهیزاز خشونت و صلح دوستی نیز یاد میدهد؟ شجریان اما این استعداد و توان را با همان بینش کلیتگرایانه در موسیقی ایرانی در راستای تعمیق هویت فرهنگی ما کشف و ارتقا بخشید.
از این رو مقایسه شجریان با بزرگان جهانی موسیقی چون موتسارت قیاسی است معالفارق و کم لطفی نسبت به او، چرا که تنها یک وجه آهنگسازی شجریان همراه و با کمک آهنگسازان معروف آثارش میتواند با موتسارت مورد قیاس قرار گیرد و نگارنده خود را در زمینه کیفیت فنی موسیقی فینفسه شایسته اظهار نظر نمیداند. اما از نظر شناختشناسی اجتماعی، این که او هم هنرمند بود و هم ادیب و هم روشنفکر و از این طریق تاثیر عمیقی که در راه روشنگری و ارتقاء هویت ملی بر جای گذارد، او برفراز همه هنرمندان معروف موسیقی و همچنین روشنفکران عصر خویش قرار میگیرد.(۲)
موید این نظر به عنوان نمونه نوشتاری است بسیار پرمحتوا و ادیبانه در ستایش و معرفی شجریان به قلم اشتفان بوخن (Stephan Buchen) در نشریه آلمانی “دی ولت” (Die Welt) به مناسبت درگذشت او و شکوه از آلمانیها که در کنسرتهای او که سالن همواره پر بود ولی جای آنها در آن خالی بود. پس از آن که در این مقاله اشاره به ترویج هویت توسط شجریان میشود، از آنجا که گوته در اثرش “دیوان شرقی غربی” خطاب به حافظ میگوید که تو قوت قلب میدهی، به آلمانیها میگوید: “در حالی که چنانچه بخواهیم عارفانه ادراک کنیم، آنها میتوانستند لایقترین، کنجکاوترین و شاکرترین شنونده باشند.”
در این مقاله به ویژه پیرامون دو اثر “مرغ سحر” و “بیداد” شرحی ادیبانه آمده و از “بیداد” به عنوان “زیباترین محاوره دوجانبه شجریان و ارکستر به رهبری مشکاتیان” یاد کرده و اضافه میکند: “شجریان در اینجا یک ویژگی بنیادین موسیقی ایرانی را به نمایش میگذارد.” و این که “موسیقی در خدمت اشعار قرار دارد. موسیقی به متن فرهنگزا، با زیباترین فرم قابلتصور حیات میبخشد.”
در بخش دیگری نوشتار شجریان را با گوته در زیبائیشناسی حافظ مورد قیاس قرارداده و با آوردن نمونه اثر “بیداد”، میپرسد: “اگر گوته این را شنیده بود، چه میگفت.” و اضافه میکند: “(شجریان) با توصل به حافظ و تکیه بر زیبائیشناسیاش به هیچ وجه کمتر از همه وارثان گوته نیست.”(۳)
طبیعی است که استعدادهائی چنین توانا در تاریخ به ندرت یافت میشوند و فقدان چنین عزیزی بس دردناک، اما به راستی او الگوئی فاخر و مسئولیت آور پرهیبتی ماندگار نه صرفا برای هنرمندان، بلکه برای ادیبان آتی و متفکرین و آموزگاران، حداقل در حوزه زبان فارسی فراهم آورد. او خوب به این بینش رسیده بود که تحول جامعه از درون تاریخ گذشتهاش میگذرد و روشنفکر میبایست آن را با همه نقاط قوت و ضعفاش شناخته و با زبانی آشنا در فرهنگ مردم با آنها صحبت کرد. بهترین بزرگداشت این عزیز آن که در تلاش ادامه راهی باشیم که او آن را تسطیح نمود و افق تازهای را به روی فرهنگ و هنر و هویت فرهنگی ما باز کرد.
شجریان با سنتزی از احساس و خردی مبتنی بر کلیتگرائی، با صدا و نغمه و آهنگی گویی بهتر از خود سراینده شعر و غزل از اعماق تاریخ یا نهیب میزند و یا ضجه و یا هوار میکشد و گاه مشعوف. او به این ترتیب تمام وجود شنونده را به خود معطوف کرده، در توازنی بینظیر با نوازندگان با روح و روان و عقل و آرزوهای مردم به صحبت نشسته و در همان حال به آنها شکیبائی و قوت قلب و رهنمود میدهد. شجریان در شرایطی که یاس و حرمان جامعه و روشنفکران را فرا گرفته بود، در پس آنگاه اظهار پشیمانی از فریبها و شکست، غزل معروف “صبح است ساقیا”ی حافظ را فریاد کرد که به جای دریغ به آینده بیاندیش و او خود در زمینه کار خویش پیشگام شد و موفق.
این موضوع بس شگرف بیانگر این واقعیت است که جایگاه و مقام هنر تا چه اندازه در حیات جامعه میتواند رفیع باشد که با هیچ سلاح دیگری و به این سادگی نمیتوان به آن دست یازید؟ آری او یک تنه از عهده چنین رسالت عظیمی با افتخار بر آمد و فرهنگی را متحول نمود و ایرانی را مفتخر به ایرانی بودنش.
هنر و فرهنگ و ادبیات فیالواقع تنها ابزاری هستند که در طول تاریخ صفات منفی غریزی انسان را تلطیف کرده و آنها را ترغیب به تحمل یکدیگر و گسترش زندگی جمعی نمود که در نهایت جوامع بشری راه به سوی ایجاد دموکراسی و تمدن امروزی گشودند!
در شرایطی که موسیقی سنتی میرفت به فراموشی سپرده شود و ملالآور شده بود، شجریان به قول نشریه فوق که میخواست مقام این موسیقی را در مقابل آهنگهای غربی فارسی شده ارتقا بخشد، با نوآوریهایش چنان حیات تازهای در آن دمید که نه تنها شنونده از آن لذت میبرد، بلکه از آن درس زندگی گرفته و در کنار آن با زوایای عمیق هویت فرهنگی خویش آشنائی پیدا کرده و شگفتزده از خود میپرسد که چرا روشنفکران ما سابقا تا این حد از آن غافل بودهاند!
شگفتآورتر این که در گذشته عموما سالمندان مشتاق موسیقی سنتی بودند، اما شجریان با آثارش چنان شوری در دلها برانگیخت که حتی جوانان ایرانی متولد خارج نیز که به زبان فارسی مسلط نیستند و میرفت که هویت و فرهنگ ایرانی را فراموش کنند، شیفته این شخصیت و آثارش شده و به این خاطر روی به شناخت آثار ادبا و شاعران و عارفان سراسر تاریخ ایران میآورند.
او به این ترتیب فرهنگ و هویت ایرانی را دروجود فرزندان ما در خارج نهادینه کرد و پلی شد در همبستگی ایرانیان داخل و خارج.
چه بسیار کسانی که در گذشته با آثار ادیبان و شاعران و عارفان ایرانی اساسا آشنائی نداشتند، بدون کوچکترین اغراق و در نمونههای فراوان، آثار شجریان دربهای این گنجینههای بینظیر را در داخل و خارج کشور به گونهای بین ایرانیان و فارسی زبانها گشود که حتی در اقصی نقاط جهان انجمنهای ادبی بیشمار و بیسابقهای شکل گرفتند و به سرچشمه معرفتی عظیم در قبال فرهنگهای تحمیلی دست یازیدند!
یاد و نام او با آثاری که در هر حال بارها و بارها به گوش جان میشنویم همواره و در همه حال بی تردید جاودانه خواهد ماند و ما حداقل خوشحال از آنیم که استاد در آموزش نسل جدید نیز کوتاهی نکرد و از جمله فرزندش همایون را برای ما به ودیعه گذارد.
مائیم و آب دیده در کنج غم خزیده / بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
دکتر مسعود کریمنیا
مهرماه ۱۳۹۹
————————————-
منابع
۱- ” تاثیر موسیقی بر روان و روندهای یادگیری”، تدوین و ترجمه دکتر مسعود کریمنیا، چاپ پنجم، مارس ۲۰۱۹
۲- اشاره به نوشتار علی آزاد تحت عنوان ”شجریان و راهی که گشود”
۳- https://www.welt.de/kultur/article217607438/Mohammad-Reza-Schadscharian-Er-war-das-alte-Persien.html
■ با درود، از نوشتهی شما لذت بردم و حقِ مطلب را به نیکویی ادا نمودهاید. در ادامه مایلم به دو نکته بپردازم:
۱- دربارهی مقایسهی شجریان با موتسارت. منبعِ* مورد استفادهی دکتر فاضلی را نخواندهام، به علاوه نه شناختِ من از موتسارت آنقدر هست و نه اساسا خود را در جایگاهی میبینم که بخواهم بگویم آیا این دو شخصیت قابل مقایسه هستند یا نه. از همین روی قضاوتی در بارهی این مقایسه ندارم. میدانیم که استاد شجریان در سال ۲۰۰۶ جایزه موتسارت را دریافت کردهاند. دکتر فاضلی با اشاره به دریافت این جایزه پلی میزند به همسانیهای شگفتانگیزی در زندگی آن دو. برداشت من این بود و هست که دکتر فاضلی به دنبال مقایسه بین این دو انسان هنرمند در صدد تعیین برتری یکی بر دیگری نبود. فاضلی از همسانی سرگذشت این دو بزرگ و با الهام از طرح ‘مساله موتسارت’ از خود میپرسد ‘مساله’ شجریان چه بود؟ شجریانِ جوان به دنبال چه بود؟ بدینترتیب فاضلی توجه اصلی خود را به پیدا کردن ‘مساله’ شجریان معطوف میدارد. او یافتههای خویش در زندگی استاد شجریان را در منظری تاریخی و گسترهی جهانی مینشاند. و اهمیتِ رهآوردهای او را تاریخی، به شمول آینده، میخواند. همانطور که اشاره شد در اینجا سخن از مقایسه نیست، بلکه با طرحِ این دو زندگی در کنار هم، فاضلی بازخوانی خویش از زندگی شجریان را استوارتر، گویاتر و چشمنوازتر ارائه میکند. و این کارِ ایشان این پیام را هم با خود دارد که از هماکنون در راه شناختن و شناساندن وجوه گوناگون شجریان کوشا باشیم. جامعهی ما نیاز مبرم دارد تا همهی وجوه استاد شجریان را بدرستی بشناسد، بدون آنکه خواسته یا ناخواسته از او بتی برای پرستش بسازد.
۲- شما بدرستی نوشتهاید که “بهترین بزرگداشت این عزیز آن که در تلاش ادامه راهی باشیم که او آن را تسطیح نمود و افق تازهای را به روی فرهنگ و هنر و هویت فرهنگی ما باز کرد.” من هم با نگاهِ شما همسو هستم. از همین رو نقطهی عزیمت من، در یادداشتِ “شجریان و راهی که گشود”، توجه به همین “راه” بود. هدفِ من، ضمن بزرگداشتِ نام و یاد استاد شجریان، دو چیز بود: یکی نشان دادن مختصاتِ راهی که ‘او’ گشود؛ دو دیگر آنکه نشان دهم ‘راهِ تسطیح’ شده چه افقهایی را در برابر جامعه میگشاید. عرصهی واکاوی را وادیِ بیرون از فضای موسیقی و هنر انتخاب کردم. از یک سو تلاش شد تا نشان دهم که شجریان بر پایهی چه ویژگیهای فردی توانست این راهِ پر مشقت و مخاطرهآمیز را بیابد و بپیماید. از سوی دیگر به واکنش ۵ تن از اساتید علوم اجتماعی به فقدانِ این گوهر بیمثال پرداختم. دیدگاه هر کدامشان را شرح دادم و در حد بضاعتام تحلیل کردم. تلاش کردم تا نشان دهم که ‘راه گشوده شده’ با چه موانع و چالشهایی مواجه است. البته به مدد یادداشتی از دکتر نعمتالله فاضلی نشان میدهم که طنین ‘راه گشوده شده’ در کجاها به گوش جان شنیده میشود. نتیجهگیریهای فاضلی جای تردید نمیگذارد که استاد شجریان چه جایگاه ویژهای برای ایشان دارد. و نیز تلاش کردم تا با واگویی فعالیتهای شخصِ فاضلی در پهنهی کار علمی او، نشان دهم که فاضلی رهرو همان راه گشوده شده، است. و این، یعنی اگرچه استاد شجریان دیگر در میان ما نیست ولی صدایش طنین بیشتری مییابد.
*کتاب یا تحقیق دربارهی موتسارت نوربرت الیاس موتسارت، تصویر یک نابغه برگردان ۱۳۹۵
علی آزاد
■ ۱- وولفانگ امه ده موزار تولد در سالزبورگ ۲۷ ژانویه ۱۷۵۶ و درگذشت در وین ۵ دسامبر ۱۷۹۱ وین. مدت زندگانی ۳۵ سال. موزار از سه سالگی با کلیدهای پیانو آشنا شد و از ۴ سالگی درس موسیقی گرفت. پنجساله بود که مینو ئههای کوچک میساخت و پدرش با شوق و شعف فراوان آنها را مینوشت و درسال ۱۷۶۲ یعنی ۶ سالگی موزار در کنسرتی در حضور فرمانروای باواریا همراه پدرش عزیمت میکند و میتوان گفت از ۳۶ سال زندگیش ۲۹ سال موسیقی نواخته است. (۱)
۲ - در همین صفحه از ایران امروز ۲ مقاله در باره محمد رضا شجریان استاد بلند آوازه موسیقی ملی ایران که حاکی از دو نوع نگاه به موسیقی و ادبیات فارسی - عرفانی و دستگاههای آوازی موسیقی سنتی ایرانی است که مرحوم شجریان در کارنامه خویش ثبت کرده میبینیم و میخوانیم. نویسنده آقای یزدچی استاد فلسفه که از ابتدا و در دهه ۱۳۴۰ به بعد کار های شجریان را از گلچین هفته صبح های جمعه رادیو دنبال کرده و با نگاهی انتقادی بر مبنای خردورزی آثار شجریان را میسنجد و در نگارش مقاله ایشان کمتر و یا هیچ نشانهای از مبالغهگویی و گزافهگویی در باره شجریان نیستیم در حالیکه دستیاران موسیقیدان شجریان را در کارهایش فراموش نمیکند و قدر و ارزش کار هایشان را بر میشمارد. و من هیچکدام از این مثالهایی که بر شمردم در مقاله شما در باره آقای شجریان ندیدم سهل است مقایسه شجریان و روزگار سپری شده شجریان در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم را با دوره زندگی ۸۰ ساله ایشان که ۷۰ سال آن را از قرائت قرآن گرفته تا موسیقی مقامی با موزار در قرن ۱۸ آنهم در اروپایی که دکارت در آن متولد میشود و مبنای تفکر منطقی و خردورزی را شرح میدهد مقایسه میکنید.
۳- آنچه گفته آمد نه از شان شجریان در نظر من میکاهد و نه نگاههای متفاوتی که به کار نامه ایشان شده و میشود بلکه میخواهم این را بگویم که معمولن در ارزشیابی و سنجش هنری یک هنرمند چه در زمان حیاتش و چه پس از در گذشتش شرایط و روزگاری را که سپری نموده و ارتباطاتی که داشته و از استادانی که آموخته و همراهانی که در رساندن پیامهایش به او یاری رساندهاند و بویژه در مورد ایشان نقش و اثر کلام منظوم شعر فارسی از شاعران مختلف که بازتابی از تاریخ ایرانزمین است همگی این موارد در نظر گرفته میشود و همانطور که به نیمه پر لیوان پرداخته میشود نیمه خالی لیوان نیز به حساب آید. اینگونه حقیقت جاودانه خواهد شد.
(۱) والاس براک وی / و / هربرت واینستاک : مردان موسیقی. ترجمه مهدی فروغ. تهران: انتشارات رودکی با همکاری انتشارات نگاه. ۱۳۵۱.
مستفا حقیقی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|