پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
يعنی که چندين روز ديگر باز نوروز است؟ يعنی که يک سال دگر بر سالهای گمشده افزود؟ باور کنم سالی دگر بگذشت؟ اما همين ديروز بود اِنگار – اسفند سال پيش – ديروز بود اِنگار و منهم از برای سبزه نای سفرهی نوروز چون سالهای سال دور از خانهام از سرزمين مهر باری به آيين باز يک مشت عدس در تاس آبی خيس میکردم. و شمعدانیهای کوچک را درون باغچه میکاشتم با شوق دل خوش کنان با خويش میگفتم باشد که روز نو برويد پا به پای سبزهی نوروز می گفتم و بیخويشتن اشکی به روی گونه میسفتم انگار چندين روز ديگر باز نوروز است تقويم میگويد چنين سالی دگر از عمر من بگذشت تاريخ اما من نمیدانم چه خواهد گفت بايد گفت؟ حافظ ولی دانم چنين گفته ست: روز جدايی را نشايد در شمار روزهای عمر خود آورد! * ای هر کهها! ای گسترانده سفرهی نوروزتان را زير سقف خانهتان در خاک ميهن هرکجا هستيد ، نوروزتان خوش باد! در لحظهی تحويل سال نو ما را به ياد آريد! ما را به ياد آريد و از اين دور دستان در کنار آريد ما را که توفان بُرد در لحظهی آغاز سال نو کنار سفرهی نوروزتان - آنجا که خالی مانده – باری در شمار آريد! ما در نبردی نابرابر بر سر نوروز و روز نو با پاسداران دژ ديرين نشکفتن با کار ورزانِ دروج و خشکی و سرما و پژمردن در افتاديم نيروی نادانی فزونتر بود! اهريمن بيداد بر ما چيره شد در ما شکست افتاد با خستگیهامان به ناچاری از آن پس هر يکی در دوردستانی ازين گيتی پراکنديم در هر کجا از گسترای نا کجا آباد. ما سفرهی نوروز را در سرزمينهايی که حتا در خيال آنجا نمیرفتيم ، گسترديم نوروز در گوهر جهانی بود زيرا اين جهان پير را هر سال از نو باز آغاز جوانی بود با سفره نوروز ِ ما هر سال در اقصای عالم اين بهين آيين ملیمان جهانی شد ما در هوای روز نو بسيارها نوروز را در پشت سر داريم ما سالهای سال هر نوروز را با فال ِ روز نو پذيرا بودهايم آری با يک دگر هر بار در نوروزها ما گفتهايم و باز میگوييم: چندان دوام آريم تا روز نو ِ ميهن برويد از دل نوروز نوروز ما با روز نو آغاز خواهد شد نوروز با نيروی رويش بیگمان بر خشک سالی میشود پيروز اين گونهمان عمری گذشت آری پولاد هم میبود اگر زين بيشتر طاقت نمیآورد يک چند از ياران ما با چشم جان سوی وطن در خواب بیرؤيای خود خفتند آنان که در هنگام خواب جاودان در خاکهای سرد بيگانه در زير لب نجوا کنان در واپسين دم از وطن گفتند. با اين همه نوروز دارد میرسد از راه از پنجره آن سوی باری در حياط خانهمان اسفند مهمان درختان است سبزينه رويانَد نفسهايش بر اندام کبود شاخههای لخت اندام سبز نسترن از غنچههای تازه روييده چراغان است گنجشکها با واژههای شاد زرّين در سپيده دم با هم سرود زادن خورشيد را پيوسته میخوانند هنگامهی خورشيد خيزان است برخيزم و با تکّهای خورشيد سرما را بتارانم در خانهمان نوروز مهمان است! پاريس بيست و پنجم اسفند ١٣٨٣ * بیعمر زندهام من و اين بس عجب مدار روز فراق را که نهد در شمار عمر؟ حافظ
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|