يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
۱.
بر بستر مرگ، کورباد و دورباد این هیولای تاجنشان. ننگت باد که تیغهای زهرآلودت بزدلانه بر تن بیماران و تیمارداران فرود میآید. و هراس و تنهایی بر کودکان و نوجوانان نصیب آورد.
و تنها یک آرزو: باشد که در واپسین لحظات عمر بر این کره خاکی، دستهایم گرمای دستان عزیزانم را حس کند و پایانی لذتبخش از وداعی ناگزیر رقم زند.
و من راه را بدینجا پایان نهادم.
۲.
بر بستر مرگ، آنگاه که پردهها فرو میافتد، بیپرده میگویمتان عمری به پایان رسید ولی به تمام گذشت، با شما دوستان، عزیزان، همراهان، با سردیها و گرمیها، فراز و نشیبها. و من لحظهای را دریغ نمیدانم. چه در ماتم از دست دادن دلیران و همپیمانان، چه در اشکریزان غرورآمیز مقاومت و استمرار هماندیشان. بر «باد رفتهای» به خاطر ندارم {نه حتی در افسوس سستیهایم}
و ما راه را اینگونه پیمودیم.
۳.
بر بستر مرگ، نظارهی مزرع سبز فلک و داس مه نو، بگذار بدانند که فاصله آرزو تا واقعیت را تنها با تلاش و کنش میتوان پر کرد. و من تا آخرین لحظهها در تقلا بودم، در ذهن و در قلب خویش. در گفتگو و جدل و تبادل تجربه و دانش میان این دو.
و به آنجا رسیدم که «تنها» خود را بیابم.
و من راه را اینگونه به مقصد رساندم.
۴.
بر بستر مرگ میدانم که از ترس تا ماجرا، فاصله فراخی بود با تردیدهای بیشمار. اما من ترس را شکست دادمَ، ترس از خدا، از جامعه و حتی از وجدان خود. گذار به دنیای موازی و متقابل، آنجا که هر چیز جایز است، خارج از محدودههای مغزهای کوچک زنگزده. علیرغم آنکه میدانی این مسیر برایت گران تمام خواهد شد، ولی نمیتوانی از سفری فراتر از مرزهای معمول طفره بروی. کنجکاوی، شجاعت یا حماقت، تنها میخواهی تجربه کنی و حتی تجربهای تلخ.
من راه را با تردید بدین گونه سپری کردم.
۵.
بر بستر مرگ، آرزویی برای بازماندگان و آیندگان ندارم. میدانم که تو دخترک زیبایم و تو پسر ماهم، شمایید که آینده را رقم میزنید و مرا توان راهنمایی شما نیست... پایان راه ما، اگر با خود راست بگوییم، تنها شامل یک پیام است: در این سالهای نهایی هنوز هم باید از درون نگاه امروزی شما و نسل جدید بشریت، به واقعیات و معضلات پیرامون نگاه کنیم و راه را از شما بجوییم. من خود را حامی آرزوهای بزرگ شما دانستهام و نه بیشتر.
و من این راه را اینگونه پیمودهام.
۶.
بر بستر مرگ، بگذار توازن باقیماندهی حساب بانکی و یا املاک به ارث وانهاده، ملاک ارزیابی و محاسبهی زندگی قرار نگیرد. بگذار همگان بدانند که من هم یکی از آنان بودم. خشت بر خشتهای یکدیگر گذاشتیم و راه را بر رهروان نو سپردیم.
و من راه را سبک بال و سبک بار پیمودم.
۷.
بر بستر مرگ، یاد دارم خاطرات کودکی را. تماشای فیلمهایی چون گنج قارون، سلطان قلبها، سریال آمریکایی روزهای زندگی. به مادر که هنوز به تماشای این معتاد است گفتم: مادر دیگر نیازی به تماشای این سناریوها نیست، روزهای زندگی من و تو هیجانانگیزتر از ماجرای فیلمهای «تلخ و شیرین» است و با هم خندیدیم بر سرد و گرم روزگار.
آری، ما راه خود را اینگونه پیمودهایم.
۸.
بر بستر مرگ، کودکمان این شمایید که باید پاسخگو و راهگشا باشید: و «ما در کجای جهان ایستادهایم؟ مرکز ثقل زمین کجاست؟» از انفجار بزرگ تا حرکت امواج نوری و ذرات پایهای، فشردگی و جانگیری محیط زیست، پیدایش ذهن پایدار... تا پیش از فرسایش، بینظمی و نابودی(انتروپی) مطلق در این کرهی خاکی، دهها هزار سال زندگی کرده و خواهیم کرد. برگی بر زمین میافتد و شکوفهای زاده میشود و من تنها نظارهگر شکفتن آرزوهای نوینم و به شما آرزومندان میبالم.
و شما راه خود را بر بستری نوین رقم خواهید زد.
۹.
بر بستر مرگ، بدانید که من آرزو داشتم مرهم دردها باشم: و روزگار این دردها را درون ذهن و قلب و روانم حبس کرده تا جایگزین عصمت نیکاندیش کودکیام گردد. و من با چشمان خود دیدم چگونه این درد، زندگی ملایم و آرزومند تو عزیزم را در تارهای عنکبوتوار حسرتها حبس کرده و شماتتهای تو را تکراروار شنیدم. از آنها گریزی نیست. راست بگویم که من هر آن گاه در آیینه وجود نگاه کردم، این آینه شکسته را ملاک قرار دادم برای امروز خود.
و تو در این راه همراه صبور من بودی.
۱۰.
بر بستر مرگ، بدان که من نظاره گر جامهای نیمه پر بودم و دور بادم حسرت نیمههای خالی. من با عطش، جرعههایی از اکسیر زندگی نوشیدم ولی همواره جام نیمه پر برایم باقی ماند.
و من راه را به تمام پیمودم.
۱۱.
بر بستر مرگ، بدان و بگذار همگان بدانند که افسوس بیش از چند است و متعددتر از آنکه شمارشان. پوزش از هیچکس در مرامم نیست غیر از خودم. و در نهانخانهی ذهنم تنها آن گاه توبه خواهم کرد که به یقین ثابت شود که دیگر آنچه را جایز نمیدانم تکرار نخواهم کرد و گرنه توبه بیمعناست. گاه فکر میکنم فقط باید از «توبه» توبه کرد.
و من این راه را با غرور پیمودم.
۱۲.
بر بستر مرگ، آری فرزندانم، ما مسیر بسیار طولانی طی کردهایم. هفتاد هزار سال از تاریخ نانوشتهی انسان خردمند و بیش از شش هزاره از تاریخ نگاشتهمان. و من در این نوشتار خود را در آینه مینویسم و او را با شما در میان میگذارم.
و شما راه را بر مسیر گزیده خود بپیمایید.
۱۳.
بر بستر مرگ، زندگی برای من انتخابی بود از میان چالشها، رنجها و تالماتی که قرعهشان به نام من زده شده بود. و من از میان آنان گاها همچون یک دانشآموز مستعد و مغرور گزینههای سختتر را انتخاب کردم.
سوالات سختتر را برای زورآزمایی برگزیدم. لقمههایی بزرگتر از دهانم. سردیها و گرمیهای طاقتفرسا. و بدین گونه بود که پولاد میبایستی آبدیده شود.
و من راه خود را اینگونه پیمودم.
۱۴.
افسوس کم یا بیش، نه چندان کم که به یاد نیاورم. بگذار بیپرده بگویمت که افسوس و شرم، خوابهای بسیارم را با عرق پیشانی به سحر رسانید و من ندانستم که تافتهی جدا بافته نبودم، مهم نیست در زندگی کوتاه خود چقدر اشتباه میکنی، مهم اینست که بر بستر مرگ بدانی که «آزمایش و خطا» را گریزی نیست؛ چرا که راز بزرگ، یادگیری است. و اگر من، اگر تو، راه پر فراز و نشیبی را طی کردیم، آغازمان کجا بود؟ از کجا آمدیم و به کجا راه پایان میرسانیم. این فاصله هر قدر بیشتر باشد اشتباهات نیز فزونتر است و مزهی تلخ و شیرین یادگیریها پر رنگتر. بگذار بر بستر مرگ چشم آرام ببندم و با خود آرام بگویم: دیگران را فراموش کن. چه درس آموز بود این سفر طولانی هر چند کوتاه. و چه لذت بخش.
سعید فرزانه
لندن
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|