يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.06.2020, 22:42

شعله‌ای در باد


ایرج سروآزاد

شعله‌ای در باد


تاریک است جهان
سایه‌اش در تاریکی قدم می‌زند
گام‌هایش
گاهی گلِ سرخ‌اند
گاه شعله‌ای کبود
که در باد زبانه می‌کشد
و به خاکسترِ خود باز می‌گردد
در تاریکی
قدم می‌زند
سایه‌ای برجامانده
از جنازه‌ای که دیروز
غریبانه
کنارِ درخت‌هایِ سوخته
به خاکش سپرده‌اند

هراکلیتوس گفت
تنها آتش می‌تواند
رخسارِ زمین را دیگر کند
و من خواب دیده بودم
که حافظه‌یِ دست‌هایم
حلقه
حلقه
در بیابان
رخسارِ آب را
لمس می‌کند

آیا گیاهی دیگر
در این بیابان ریشه خواهد بست؟
گلی سرخ و کوچک؟
بی آوازِ کوچ؟
بادبانی و کمانِ زردی همزادِ باستانیِ این خاک؟
یا شعله‌ای سیاه
در آوارِ مردگان؟

و برایِ آنچه رستگاری‌اش نامیده‌اند
آیا هنوز
برگِ سبزی
کبوتری
ابری گلگون یا نشانه‌ای از درختان و ستاره‌ها
برگورِ بی‌انتهایِ زمین
بر جا مانده است؟


خرداد/۹۹‏


***


در سرزمینِ زخم‌ها


هر شب
برایِ ستاره‌یِ سبزم
قصه‌ای تازه تعریف می‌کنم
آوازِ کوچ
که سندبادِ ژنده‌پوش
بر دهان داشت و
فانوسی که در مه
ناپدید شد
کتابی نانوشته است و
پاییزی ‏
با شعله‌هایِ رنگین
آواره در بیابان
در باد....‏

‏(این را ‏
درختان و ابرهایِ گمشده می‌دانستند)‏

هرشب
دستی در نیل دارم و
دستی در فرات
تا آوازهایِ تازه را
برایِ سوگواریِ زمین
در آتشی دیگر
دوباره تطهیر کنم

آیا باید خون بگریم بر تیره روزیِ شما؟
یا بر خویشتن
که نه تابوتی دارم نه گوری
نه خوشه‌ای گندم
و سایه‌ام را نیز
بادهایِ کور به پرتگاهِ زمین کشیده‌اند

پس آن پل‌هایِ گریه کجا رفت؟
آن رودهایِ آهک و شنزار؟
شرابِ سرخ و آتش و بیداری؟
و درختانی با گیسوانِ سبز و پریشان؟
آخر کجایِ زمین
زیباست بی تو؟
و این همه طاعون و تاریکی
در سرزمینِ زخم‌ها چه می‌کند؟

خوشا مردن
خوشا تابوت و تن
به اخگرها و باران‌هایِ تو واسپردن
تا مگر به یاد آری
که نخستین کس در این وادی
واپسین غبارِ زمین بود
که پرچمِ باد را بر افراشته دید
و بر ظلمتِ خویش
سر فرود آورد

هان
ای ابر
که رخسارِ زمین را
در زخم‌هایِ کهنه نگه می‌داری
به خاطرِ روزگارِ اکنون و فردا
به خاطرِ کودکان و کبوتران
پاسبانیِ گورخانه فروهِل
گَرَت
هوایِ آدمی بودن
به سر
اندر است
گامی فراتر از خویش بردار و هشیار باش
کنارِ بادبان‌هایِ مرگ و مشت‌هایِ فروبسته
نیزه‌ای سوزان به کف آر
برایِ بادهایِ گریزان
برایِ غبار زردی که از پیکرِ مردگانِ هزار ساله برمی‌خیزد
برایِ سنگ‌ها و سایه‌ها
برایِ باران‌ها و سیلاب‌هایِ ستارگان
برایِ توفان و اقلیم‌هایِ سوخته‌اش
برایِ زخم
برایِ درختان
برایِ آسمانی که دوپاره می‌شود و برخاک می‌افتد
برایِ ژرفاها و دریاها
که تاریکی‌اش را
هنوز ‏
کسی باور نکرده است

خرداد/۹۹‏

 




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024