پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 20.05.2020, 10:43

خرقه در باد...‏


ایرج سروآزاد


خرقه در باد....‏


جاده‌ها گم شدند ایلیا
جنازه‌ها گم شدند
ستاره‌ها در پیشانیِ آسمان
به سنگ‌هایِ سیاه تبدیل شدند
زمین را تاریکی گرفت
باد
با وسوسه‌یِ ویرانی
از دروازه‌ها گذشت
اخگرها خاکستر شدند
کودکان گرسنه تر ‏
نانِ مقدس
یک لقمه‌یِ شیطان شد

کی می‌خواهی بیدار شوی ایلیا؟

خرقه‌ات را به باد بیاویز که جهان از هر معجزه‌ای خالی ست
خاربوته از پیشانی بردار
رخساره به خون مسپار که دیگر
باران نخواهد بارید
این را درخت‌هایِ خشکِ سرزمین نیز دریافته‌اند
زمان گذشت ایلیا
دنیا به آخر رسید می‌فهمی؟

امسال هم
زیرِ آسمانِ تهی
برخاک
به جز خاربوته بر نیامد
مادرانِ نور یائسه شدند
عروسانِ جوان
با پایِ خود در تاریکی فرورفتند
دراز به دراز در گورهایِ نومیدی خفتند
نه شمعی بر بالین داشتند
نه سرخگلی در گیسو....‏

قدری دیگر بخواب ایلیا
فردا همه‌یِ چهره‌ها بیابان خواهد بود

اردیبهشت/۹۹‏


***


ستاره برایِ کولیان

دستی که از بهار می‌نویسد
پنجره‌ای ست شاید
یا رودخانه ای
که ستاره‌یِ سبزی به دنبال دارد
قلوه سنگ‌هایِ درشت و سفید را
از راهِ خویش ‏
کنار می‌زند
شاخه‌هایِ سنگین و خشگ را
در گردبادهایِ شعله ور
به فلزاتِ رنگین تبدیل می‌کند
زیورهایِ درخشان می‌سازد برایِ کولیان
ستاره برایِ آسمان
و خنجرهایِ آبدیده در گدازه‌یِ افسون
برایِ آن بی‌هنگام
که صاعقه‌هایِ کور
بر درگاهِ ویران می‌کوبند

مردن اما
خشگسالی بی ثمر در باتلاق و تاریکی ست
اخگری خاکستر شده
در منقارِ پرندگان
مردی بی‌ستاره
زنی بر باد رفته
کودکی بی‌فردا
و سکوتی سنگین
در دستکش‌هایِ سیاه
آلوده در ‏
غباری
که از خورشیدی در پاییز
برجا مانده است

 

اردیبهشت/۹۹‏


***


خطابه برایِ خاک....‏


ای قاضیان
ردایِ بلندتان مبارک باد
مبارک باد
برگِ سبز و چشمه‌هایِ روشنایی بر پیشانیِ خونینِ روز....‏

ای قاضیان
ما چیزی ندیده‌ایم
چراغی برنیفروخته‌ایم
در تاریک‌ترین شبِ زمین
ما گواهانِ خاموشِ صداها و برج‌هایِ خون و خاکستریم
پنجره‌هایی برایِ گریستن در باد
شکوه‌هایِ بی‌قراریِ کودکان ِ سنگ و ستاره
سیلی‌هایِ سرخ و صورت‌هایِ عصیان در فردایِ زمین
ما تنها صداها را شنیده‌ایم ‏
در آسیاب‌هایِ خالی
دَنگادَنگِ کلوخپاره‌ها بر ناقوس‌هایِ بلندِ باد
و شیهه‌یِ گرسنگی ‏
از گلویِ اسب‌هایِ سربریده‌ای
که بر خاک غلتیده‌اند

ای خاک
برایِ ما فالی بگیر
بگو که باران‌ها در راهند
بگو که ریشه‌ها
از طاعون در امان مانده‌اند
گواهی ده ‏
که آتشِ بیداد
خان و مان‌ها آواره در بیابان افکنده است

ای خاک
بگو که فردا
با زنجیرها و پرندگانِ سربریده
بر درگاه
به انتظار نخواهی ایستاد

گواهِ ما باش‌ ای خاک
که خلخال‌ها و خرمهره‌ها و حتا خاربوته‌هایِ سوختبارِ تنورِ زنانِ روستا را
به تاراج برده‌اند
گواهی ده ‏
که در حسرتِ سبزِ گندم و باران روزگارمان بر باد رفت
گواهی ده ‏
که خاکسترِ ستارگان در آستین داریم و ‏
دریا در گریبان
هوایِ توفان دارد
به سودایِ مرگی دیگر
که پیراهنِ سپیدمان را
رنگین کرده است

 

اردیبهشت/۹۹‏


***


آن صدا و سایه‌اش....‏


تصادفی راه پیدا کرده بودیم
نه انتخابی در کار بود
نه سنجشی

زمان: شب- بال‌هایِ سیاه- ناپیدا در تاریکی
مکان: ویرانه‌ای با تاق‌هایِ فرو ریخته‏

آوازها
عروسک‌ها
بویِ دریا بر لب‌هایت مکث می‌کند

آن‌ها دوباره پیدا شدند
یک نفرغایب بود
خبرش را از باد پرسیدند
درها را برهم کوبید و رفت
تندیسِ سفیدِ امپراطور بر اسبِ سرخ
پله‌هایی که ملکه از آن بالا می‌رفت
خاتون‌ها- دایه‌ها
زنانی که پستان به تنورِ تفته می‌چسبانند
داستانگو
دلقک
وقایع‌نگار
خادمِ حرمسرا
جلّاد
فاتحه خوان
کودکانی که با چشم‌هایِ مردگان بازی می‌کنند
زنجیرهایِ بلند
بر خاک سایه انداخته‌اند

زنی در کوچه گذشت
کسی با یادها و بادبان‌هایش
روشناییِ برخاسته از عطرهایِ مست را
در جایی
ذخیره می‌کند

گدایِ راه نشین
با انگشتِ اشاره
برخاکِ پوده
کمانِ زردی ترسیم کرد
مردگان بیرون آمدند
بال‌هایِ نامرئی و رنگارنگِ بر خاک ریخته را
زیرِ بغل زدند
و به گورهایِ گمشده باز گشتند

همه‌یِ این‌ها بهانه بود
آن‌ها می‌خواستند کلکِ شاعر را بکنند
گورِ سبزش را
از چشمِ کودکانِ کفترباز
پنهان کنند

ما از گور و برگ و پرنده سخن می‌گوییم: چشمه سارها – باغ‌هایِ آب
اما این صدا و سایه اش مزاحمِ درختان و باران‌هاست
آن را به خاک می‌سپاریم و بازمی گردیم

زمان: ریشه‌هایِ آتش
مکان: گام‌ها و ستاره‌ها

 

اردیبهشت/۹۹‏

 




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024