جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳ -
Friday 24 January 2025
|
ايران امروز |
به بوی اسب مرده چه پروازی ست
فرود میآیند
(چه اسبهای چموشی هنوز در راهند)
تنها مثل سنگ / تنها مثل خدا / و تنها مثل کبوتری نابینا
جهان به شکل کودکی من نیست / و باد برده است دوستان جوانم را
و عصر آفتابی من را جنازۀ پیری پر میکند / که سالهاست
سالهاست به جست و جوی پارۀ بربادرفته است
نه!
مرگ را به خانۀ دیوانه راه نیست
خرچنگ ها به سینهی من چنگ میزنند / گاهی به شانهی ماه
گاهی به سینهی من /که دفتری از شعرهایم را در باران میشویم
خرقۀ سوزان من کلمات مناند
من زندهام هنوز / هنوز اما اندوه تکه تکه شدن با من است
و با عروسانی که قلبهاشان را در بازار هرز فروختهاند
در این میان به جست و جوی شما نیستم / چرا باشم؟
که شانه به شانه / کوچه به کوچه / گذر به گذر دور میشوید از من
به جایی رفتهاید / به هیچ جایی میروید / که زمینی نیست
سرزمینی نیست
سرزمینی ندارند شاعران / جز یک هیچ جای بزرگ
و یک بزرگجای هیچ
من مردهام شاید / که روی برفها راه میروم و به چیزی فکر نمیکنم
حتا به این که چرا کتابی نمیخوانم / چرا مسواکم را همراهم نیاوردهام
و چرا قرار فردا را میخواهم بهم بزنم
انسان خدایوار اگر زیست، هست
ورنه نیست
در منظرِ من سایه های دوانند و آبهای روان
سبد انارت را بگذار دخترک! / بیا بنشینیم و تماشا کنیم
می بینی؟ / چندان سنگین هم نیست سایۀ کوهستانهایی / که سنگ به دوشان
از آن سو به این سو آوردند
انارت را دانه کن دخترک !
بیا فراموش کنیم
در قطاری که میرود / برای فراموش کردن سخن فراوان است
همهی همسفران میدانند
که جدایی خواه ناخواه سرنوشت همه در ختها یی ست / که «ایستاده میمیرند»
و سرنوشت همهی ما / که برای فراموش کردن سرعت را چند برابر میکنیم
تنها مسیح در آن بالاست
اما همیشه یهودا میان ماست
مهتاب را با آسیابهای بادی سر کردیم
و سالهای نوری را در قحبه خانۀ پرتی سر میکنیم / آن سوی کهکشانهای بیماه
و دوردستهای بی واژه / با خاطرۀ مهتابی – که نیست
کو آسیاب بادی؟
کو نیزه یی؟ و اسبی؟
آنتن ها با آخرین خبرها در راهند / برف شب ها و جسدها را پوشانده است
و دست ها در جدار شیری شب میشکنند
من اینجا زیباترین پیراهنم را در سیاه ترین فصل سال به تن کرده ام
و رو به هیچ جای شما میروم
نه ترانه یی به لب دارم
نه پرنده یی که بخواند
پا روی پا در ردیفِ سندلی ها سیگاری دود میکنم
قطارها میآیند و میروند
چشمها را میبندم / و به قطاری میاندیشم / که سالهاست
سال هاست از این حدود گذر کرده است
آن روبرو چناری ست فقط / با تنه یی چرکمُرد / که تنها نامی بر آن نوشته است
کفی که از دیوارِ وان فرو میریزد
چه ساده میخواهمت / و چه دشوار نیستی
به یاد آور / که تنها دودی مانده است از ماکوندو / دن کیشوت بیرون قلعه است
و سانچو بر گلیمی پشمین به هوا پرتاب میشود
در بیابانی که پرندگان با شاعران بیگانه اند
به زیتون قسم / به سیب / به انجیر / به اسبهای رونده / به باد
دوباره کوهستانی سرریز میکند / دوباره سنگسار زمین
آغاز میشود
جلال سرفراز
فوریه ۲۰۱۶
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025
|