iran-emrooz.net | Sun, 13.03.2005, 22:32
چارشنبه سوری، مراسم رقصِ شادی در نور است نه پريدن برروی آتش
چارشنبه سوری
دكتراميرحسين خنجی
http://www.irantarikh.com
سهشنبه ٢٥ اسفند ١٣٨٣
در آتش رفتن، در سنتِ ديريينِ قوم ايرانی، عملی نمادين برای اثبات پاكنيتی و پاكدامنی، و همچنين عملی برای تطهير از گناهانِ بزرگ است. اين رسم هنوز هم در برخی مناطقِ بلوچنشينِ پاكستان كه برخی از سنتهای باستانی درميانشان پابرجا ديده میشود، بهنحوی برجای خود باقی مانده است. اخيرا واقعهئی در بلوچستانِ پاكستان، در يك منطقهی حساس اقتصادی اتفاق افتاد، يك دكتربانو مورد تجاوزِ جنسیِ دوسه تن متنفذ قرار گرفت كه بلوچ نبودند، تجاوزشان را سرداران بلوچ يك اقدام توهينآميزِ قومی قلمداد كردند، و به دنبال آن يك مشكل بزرگ سياسی برای دولت پاكستان ايجاد گرديد، انفجارها و انهدامهائی در برخی تأسيسات مهم اقتصادی توسط بلوچهای خشمگين انجام گرفت كه خسارتهای مادی بسيار بههمراه آورد. سرداران بلوچ، بهخاطر فرونشاندنِ خشم مردم، خواستار دستگيری و مجازات عاملينِ تجاوز شدند. ولی نفوذ و حمايتی كه اين عاملين داشتند آنها را از بازداشت و مؤاخذه مصون داشت. يكی از پيشنهادهای چند سردار بلوچ آن بود كه متهمِ اصلی تجاوز چونكه اتهام را انكار میكند بايد برای اثبات بیگناهيش طبقِ رسمِ قبايلیِ بلوچها به آتش وارد گردد.
اين موضوع هنوز درحال غليان است، ولی جای سخنِ بيشتر دربارهاش دراينجا نيست. من از آنرو به اين واقعه اشاره كردم تا موضوعِ پيشنهادِ سردارانِ بلوچ برای رفتنِ متهم به درون آتش- يعنی همان رسمی كه ما در شاهنامه در داستان سياوش میخوانيم- را يادآور شده باشم. اين رسمی ايرانی، بازمانده از دوران بسيار دور است كه درميانِ ايرانيانِ بيرونافتاده از مرزهای جغرافيائیِ ايرانِ فعلی، يعنی در ميان بلوچهای پاكستان، زنده مانده است.
شكلی ديگر از اين رسمِ ديرينه كه در درون مرزهای جغرافيائیِ ايرانِ كنونی برجا است، همانا مراسم چارشنبه سوری و سالی يكبار بر آتش رقصيدن است (كه به غلط «بر روی آنش پريدن» گويند). رقص بر آتش، كه نوعی ديگر از رقص در آتش است، يك اقدام نمادينِ دستهجمعی و يادگارِ سنتی است كه بيانگر تطهير درون خويش توسط شعلههای آتش میباشد. ما وقتی برآتش میرقصيم میخواهيم با زبان بیزبانی با خود بگوئيم كه آنچه در يكسال گذشته از دروغ و بدكاری از من سر زده است را اكنون میخواهم با شعلههای آتش از خود بزدايم؛ از اينپس تصميم دارم كه به گرد گناه و خطا نگردم و بدی نكنم؛ زيرا من به ياد دارم كه كيفر گناهان بزرگ آنست كه من بايد در آتش بروم؛ پس هم اكنون با رقصيدن برآتش، همراه با سرودِ شادی، خودم را از خطاهای گذشته تطهير میكنم و تصميم میگيرم كه ديگر خطا نكنم و نيك باشم. اين لحظهی زايشِ نوينِ من است؛ «من»ی كه بايد از اينپس همه نيكی و نيكیورزی باشم.
ما وقتی در مراسم چارشنبه سوری بر آتش میرقصيم به آتش میگوئيم كه «زردی من از تو، سرخی تو از من». زردی نشانهی زردروئی و شرمندگی از خطا، و همچنين نشانهی غم و اندوه است، و سرخی نشانهی سرخروئی و پاكدامنی، و همچنين نشانهی شادبودن است. من شرمندگی خويش از خطاهای احتماليم را به آتش ابراز میدارم، و تصميم میگيرم كه از اينپس هميشه سرخرو باشم و چنان نشود كه باز هم زردرو و شرمنده گردم. من میخواهم كه نيك و سرخرو باشم، و نميخواهم و كه بد و زردرو باشم.
كسانی كه اين روزها در ايرانِ ما فرياد میكنند كه رسم چارشنبه سوری بازماندهی دوران جاهليت است، يعنی همان كسانی كه قرنها است میكوشند كه سنتهای ديرينهی ايرانيان را بميرانند، فريادهايشان فريادِ ستيز با ايرانیگری و مخالفت با دلبستگی ايرانيان به سنتهای ديرينهی خودشان است كه هنوز در وجدان جمعیشان زنده است. اين كسان تا كنون نتوانستهاند توفيقی حاصل كنند و ديگر هم نخواهند توانست. ما از «شورآوردنِ» اين «تلخگفتاران» (كه سرشتشان تلخگفتاری و شوری پراكندن است) «ترشروئی» نمیكنيم، زيرا كه باطنِ آنها را قرنها است كه شناختهايم. ما سنتهای ملیِ خويش را پاس میداريم، بگذار آنها نيز فرياد كنند كه اينها «رسم گبران» و «آتشپرستان» است و خلاف «رسم مسلمانی».
ما میرقصيم بر آتش، سرود میخوانيم بر آتش، دست میافشانيم بر آتش، و سور میكنيم بر آتش. ما نور میافشانيم در اين جشن، زيرا كه عاشقان نوريم؛ ما شادی میكنيم در اين جشن، زيرا كه شادی كردن و غمها را زدودن از مستحباتِ قومیِ ما است- همانگونه كه سوگ و اندوه در سنتهای قومیِ ما از مكروهات است. ما خويشتن و جهانيان را شاد میخواهيم. ما ستايندگانِ شادی و نكوهندگان اندوهيم؛ زيرا كه «غم از اهريمن و شادی ز يزدان» میدانيم.
ما در اين چارشنبه سوری از گناهان و خطاهای گذشته ابراز ندامت میكنيم، زردروئی و شرمندگیِ خويش را به نورِ آتش عرضه میداريم، و میكوشيم كه گناه و زشتی و اندوه از ما زدوده شود و سرخروئی (يعنی عزت و اعتبار و اعتماد بهنفس و شادزيستی) نصيبمان گردد.
ما با رقصيدن بر آتش، تمرينِ زدودنِ بدیها از خويشتن، و تمرينِ نيكبودن میكنيم. ما میخواهيم كه همچون نياكان نيكسرشتِ خويش، راستپندار، راستگفتار، و راستكردار باشيم. ما میخواهيم كه ملتی سرخرو در جهان باشيم.
«زردی من از تو، سرخی تو از من».
مولوی در ستايش رقص و دستافشانی گويد:
رقص آنجا كن كه خود را بشكنی
پنبه را از ريشِ شهوت بركنی
جانهای بسته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گلها شاد دل
درهوای عشق، خوش رقصان شوند
همچو قرصِ بدرِ بینقصان شوند
تا جهند از دست خود دستی زنند
تا رهند از نقصِ خود، رقصی كنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان كف میزنند