پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
(یادواره برایِ جان باختگان در آبان ماه و فاجعهیِ پرتاب موشک به هواپیمایِ مسافربری)
۱
آنها بازگشتهاند
از راههایِ نا شناخته – راههایِ پنهان – نا منتظر
با رخساری زیباتر- جوان تر
با پوستی درخشان تر از زیتونِ تازه
هالهیِ دریاها
پیرامونِ رخسارشان
با شاخهیِ سبزی در دست
در چینِ پیراهنِ خود
گلِ سرخی دارند و آفتابی
تابیده بر لبخندی پنهان
لبخندی تیرباران شده.... درابرها.... در بادهایِ سیاه
چیزی نمیگویند
گل سرخ را بر پیشخوان میگذارند و
همین که مطمئن شوند به سبزهها و گلدانها آب دادهای
برایِ کبوترها دانه ریختهای
آرام و بیصدا
چراغ را روشن میگذارند و
به دنیایِ خود باز میگردند
۲
دیروز چه میتوانست بود و فردا چه تواند بود؟
زمان درنگ میکند
در پایِ سایهات درنگ میکند
در بویِ پیراهنت
در آوازِ خاموشِ پرندگان
آمدی و رفتی
وقتی همه خواب میدیدند
ناقوس نواخته نشد
ساعت زنگ نزد
گلها چیزی نگفتند
پرنده نخواند
کسی بیدار نشد
صبح
بویِ دریاهایِ سبز
در پلهها و راهروها پیچیده بود
آیا در تمامِ شب
این در نیمه باز مانده بود؟
۳
حفرههایی خالی
در زمانها در ابدیت در تاریخ
حک شده بر سنگها بر حافظهیِ درختان
زمستانِ کور
شمشیر سیاهی بود که در باد میدرخشید
بهاران را
بر دروازهیِ تاریکِ بتخانهها
دو شقَه کرد و بر آویخت
آنجا که نور
با حلقههایِ سرخ وطلایی اش
بر خاکِ تیره
فرو افتاد
ما نمیگذریم – زمان در برابرِ دیوارهایِ سیاهش ایستاده است
چشمهامان نمیگذرد
در قلبهایِ ما
آتشی گلگون زبانه میکشد
سرخ و تازه
زخمی خون چکان – بر سینیِ نور
سبزههایی
که در غبار زمانها
خاکستر نمیشوند
۴
آتشِ گلگون
دودِ آبیِ اسفند
برگِ سبزی شناور بر آب
در قدحی بلورین
آبی که پشتِ پایِ مسافر
بر خاکِ سوخته میریزند
مثل هوا
یا خاکستر
بازگشته از سرزمینِ بادها
در ابرهایِ سیاه – ابرهایی که زمان را نمیشناسند
مردگان
حرفهای ناگفته بسیار دارند
برجا مانده
پشتِ درهایِ بسته
در تاریکیها
زوایایِ کور
آنجا که محنت به درازا کشید
و آرزو
چون شمعی ناتمام
فرومرد
در تاریکی ماندیم
مثل همیشه
این بار هم سرزده آمد
چیزی نگفت و رفت
۵
در این تاریکی
در این سکوت
در حفرههایِ زخمها و یادها
انگار کسی آمد و رفت
انگار
دستی نامرئی
از جنسِ نور
این گلِ سرخِ افسون شده را
کنار سبزهها گذاشت
عطری آشنا
در فضا پیچیده است
انگار کسی آمد و رفت
در خواب دیدم
در تاریکی دیدم
سایهاش را دیدم
حفرههایی سرخ بر دیوار زمان
جایِ چند گلوله
بر پیراهنش
نه
این زخمها
شفا نمیپذیرند
چون بادبانی سفید
یا تکّهای نور
یا گوهری تابان
بر جامانده بر دیوار
در خاطرههایِ سیاه میدرخشند
در خواب و بیداری
کسی آمد و رفت
شاخه ی سبزی به دست داشت
پرندهای زیبا بر شانهاش بود
۶
با زنبق و باران میآیند
با خاطرههایِ دریا
آنان هنوز
به جرقههایِ پنهان و سبز
در ریشههایِ تاک
ایمان دارند
آنان به خاک ایمان دارند
آنان هنوز
به ابرها
به آتشها
به عطرهایِ ناشناخته
در کوچههایِ سرکوب شده
به ترانهها و صداهایِ گره خورده در بغضها
به آرزوها
به رهایی
به درخشیدن و بالیدن
به انسانی که به خود خیانت نکرد
ایمان دارند
از همین روست
که لبخند آنان
این خاکِ سوخته را
از ظلمت و بی برگ و باری
رهایی میبخشد
از همین روست
که نامها و خاطرهها – برایِ همیشه
درگاه و خانه را
از بهاری عطرآگین
آکنده است
۷
از کهکشانِ نور میآیند
اسپهبدانِ خورشید
با خنجرهایِ الماس و
حمایلهایِ ارغوان
با گیسوانی سیاه و تابدار و درخشان
با نیمتاجی از گلِ سوری
بذرهایِ نور و آوازِ پرندگان
در آستین دارند
اخترانِ هفت اورنگ
در نگاهشان
تابان تر میشود
دریاها
ابرها
به پیشوازشان رفته اند
آنان که دستانی گشاده دارند
بخشایشگر و والا
که خاک را
از خشکسالیهایِ سیاه
رهایی میبخشند
برایِ سوسنها و یاسمنهاست
برایِ لبخندِ روشنِ آنهاست
که افقها
درختان و کودکان
در پوستِ خود نمیگنجند
آنان که شورشهایِ رنگین برمی انگیزند
آتش وشادی ارمغان میدهند و
آدمی را
به زادگاهِ باران و ستاره دعوت میکنند
بهمن-اسفند/۱۳۹۸-تهران
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|