يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
با تأخیری سهچهار ماهه به قصد خرید کتاب، از خانه بیرون زدم. دلیل این تأخیر شاید حوادث تلخی بود که از آبانماه شروع شد، به صورتهای مختلف ادامه یافت و تا همین روزهای اخیر التهابهایش ادامه داشت. حالا که به قول اخوان ثالث «دارها برچیده، خونها شستهاند» و اوضاع بهظاهر عادی مینماید، دوباره فیل ما هم یاد هندوستان کرد و به کتابفروشیهای خیابان کریمخان و بعد هم جلوی دانشگاه تهران سر زدم. چندین عنوان جدید، جلب توجه میکرد از میانشان کتاب «هنر و ادبیات در سوسیالیسم» با تصویر زیبای روی جلدش «مجسمه آزادی» ـ اثر ماندگار همولایتیمان «بهروز حشمت» ـ نظرم را بیشتر جلب کرد. بلافاصله این کتابِ صدوچهلوپنج صفحهای را خریدم و دست پر به خانه برگشتم.
مطالب کتاب در دو بخش کلی تنظیم شده است. بخش اول به نظریات مارکس و پیروان او مثل تروتسکی، لنین، مائو و استالین اختصاص دارد؛ و بخش دوم به طرز رفتار حکومت ایدئولوژیک شوروی با هنرمندان میپردازد. مطالب بخش دوم که سه دوره را برمیرسد در واقع مطالعهی پروسهای است که ادبیات و هنر را در مدتزمان کوتاهی پس از انقلاب اکتبر، زیر سلطهی حزب کمونیست (بلشویک) قرار داد. همچنین در بخش دوم علاوه بر مطالعهی این سه دوره، نظرات مائوتسه تنگ رهبر انقلاب چین برای نشان دادن تفاوت نظرات او با نظریات مارکس و انگلس و نزدیکیاش با نظرات لنین و استالین در حوزهی هنر و ادبیات نیز بررسی شده است.
کنجکاویام به عنوان یک خواننده برای شناخت نظریات مارکس و انگلس در حوزه هنر و ادبیات وقتی بیشتر شد که نویسندهی کتاب، بین نظرات آنها با نقطهنظرات پیروانشان (مائو و لنین و استالین) تفاوت میگذارد. اما این تفاوت عمدتن در کجاست؟ کاظم علمداری نویسندهی کتاب، یکی از تفاوتها/ افتراقهای اصلی را در تفاوت فهم و برداشت از مفهوم «آزادی» میبیند: «..برای مارکس و انگلس اصل بر تعهد به آزادیِ هنرمند، و متقابلاً تعهدِ هنرمند به آزادی است. ولی براساس نظر لنین و پیروان او، از جمله استالین و مائوتسه تنگ، آن هنرمندی مورد پشتیبانی قرار میگیرد که به حزب بپیوندد و به ایدئولوژی حزبی پایبند باشد. درحالیکه از نظر مارکس کار هنرمند، نه ستایش انظباط حزبی، بلکه آنطوری که خود زندگی اجتماعی را میبیند و درک میکند قابل پذیرش و توضیح است.»(ص۱۴) و از قول باکساندال میافزاید: «مارکس مسایل هنری را نمایشی از تمایلات در زندگی اجتماعی، آنگونه که هنرمند با آن روبهرو است و به آنها علاقهمند است، از جمله ویژگیها، و زمینه هنر، و تظاهر احتمالی شخصیتی هنرمند در کارش، نگاه میکند.»(همان) از نگاه علمداری این هر سه نفر ـ لنین، تروتسکی و مائو ـ در آغاز پیروزی انقلاب، استقلال و آزادی در آفرینش کار هنری را برای نویسنده و هنرمند یک ضرورت میدانستهاند. اما در روند گسترش روزافزون قدرت انحصاری حزب، هرکدام به نوعی این اصل را مشروط کردند. شرط و توجیه لنین این بود که در سیاست فرهنگی انقلاب نباید هرج و مرج ایجاد شود؛ و تروتسکی استقلال هنرمند را به معیارهایی به نفع انقلاب و یا علیه انقلاب مشروط کرد. مائو نیز هنری را میپسندید که برای کارگران، دهقانان و سربازان قابل فهم باشد. در واقع شرط همهی آنها التزام عملی و تعهد سیاسی هنرمند به انقلاب و سوسیالیسم بود که نتیجهاش، نفی آزادی و استقلال کار هنرمندان برای رشد خلاقیت آنها بود. (ص۱۵)
استناد به مجموعهی استدلالهای نویسنده در بخش اول کتاب آشکار میسازد که مارکس و انگلس برای استقلال و آزادی هنرمند در خلق آثار ادبی و هنری اهمیتی فوقالعاده قائل بودهاند. «آنها شکوفایی ادبیات و هنر را در گرو رهایی و استقلال هنرمند ـ حتا از هواداری مستقیم از باورهای سیاسیاش ـ ضروری میدانستهاند.» (ص۲۱) ولی پیروان آنها از جمله استالین و لنین این ضرورت را فدای منافع سیاسی و حزبی خود کردند.
افتراق و تفاوت دیگر در واقع تفاوتِ درک و قضاوت در مورد «رابطهی هنر و قدرت سیاسی» است. برای توضیح و شناخت این رابطهی یکسویه و سلطهگرانه توسط حکومتهای ایدئولوژیک، که نتیجهی بلافصلاش سرکوب و انزوای هنرمندان و نویسندگان مستقل و آزادیخواه است علمداری به شرایط عینی و تاریخی اروپا و مقایسهاش با این شرایط در چین و روسیه میپردازد: «برخلاف سرنوشت غمانگیز هنر و ادبیات در کشورهای سوسیالیستی، احزاب سوسیالدموکرات در کشورهای اروپایی با آزادی هنر و ادبیات کنار آمدند. دلیل اصلی آن نخست برداشت متفاوت از نظرات مارکس و روی آوردن به پارلمانتاریسم؛ و دوم ادغام هنر در مذهب و فرهنگ اروپایی در تمام تاریخ دو هزار ساله آن بوده است...سوسیال دموکراسی اروپا برداشت متفاوتی از نظرات مارکس داشت. با لیبرالیسم، یعنی آزادی فرد کنار آمد، و از دیکتاتوری پرولتاریای حزب لنینیستی حاکم بر کشورهای سوسیالیستی به تدریج فاصله گرفت. ولی تلاشهای مشابه در شوروی و چین با شکست روبرو شد. خشونت تنیده در انقلاب چین و شوروی ادامه یافت و سوسیالیسم با حفظ خشونت و دیکتاتوری تعریف میشد و هرنوع نقد و مخالفتی، حتا درون حزب با سرکوبهای خونین روبهرو گردید.»(ص۵۹)
علمداری برای تشریح و توضیح چرایی غلبهی خشونت در انقلاب چین و شوروی، به ریشههای فرهنگی و مذهبی در برآمد دیکتاتوری نیز میپردازد، و آن را با سیر تحول هنر در بافت فرهنگی اروپا قیاس میکند: «از نظر فرهنگی و هنری، سوسیالدموکراسی اروپا فضای متفاوتی از روسیهی استبدادی، و جامعه عقبماندهی دهقانی چین داشت، شاید به این دلیل که هنر و فلسفهی اروپا طی چندین سده، زیر سایهی هژمونیِ آموزههایی قرار داشت که به کلیسای مسیحی وارد شده بود. آموزههایی که متأثر از فرهنگ و فلسفه یونان بود؛ و کلیسا به دلایلی که توضیح خواهم داد نمیتوانست با هنر ضدیت و دشمنی بورزد. هنر در اروپا از یونان باستان ریشه گرفت؛ در تمدن روم ادغام شد، و توسط امپراتوری روم به سراسر اروپا و شمال آفریقا و بخشهایی از خاورمیانه گسترش یافت. در دورهی سدههای میانه، هنر اروپا بیشتر مذهبی [مسیحی] بود و هزینهی آن توسط کلیسا تأمین میشد. در دوره نوزایی (رنسانس)، همراه با شکوفایی فرهنگی، هنر نیز شکوفا شد.»(صص۶۰-۶۱)
نویسنده پس از شرحی موجز اما متقن و مستند از رابطه هنر اروپا و کلیسای کاتولیک، و تأکید بر نقش مؤثر کلیسا در گسترش هنر اروپایی، به بافت متفاوت فرهنگیمذهبی روسیه اشاره میکند و مینویسد: «اما روسیه از نظر فرهنگ مذهبی با اروپایی که تفکر غیرانقلابی را پیش گرفت تفاوت داشت. کلیسای ارتدکس، مذهب حاکم در روسیه که با ناسیونالیسم روسی پیوند خورده بود در واقع مذهبی اصلاح نشده، جزمگرا و بسیار محافظهکار بود. این فرهنگ دینی که با استبداد دیرپای امپراتوری روسیه سازگارتر بود ابعاد فرهنگی جامعه روسیه را شکل میداد. بهطوری که این ترکیب، یعنی ناسیونالیسم و کلیسای ارتدکس، حتا بعد از فروپاشی شوروی در خدمت سیاست اقتدارگرای حاکم فعال شد. بنابراین، ساختار فرهنگی، دینی و اجتماعی روسیه، تاریخی متفاوت از اروپا را طی کرده است و در واقع ترکیبی از فرهنگ شرق و غرب به حساب میآید. به این اعتبار میتوان گفت که دیکتاتوری دورهی سوسیالیستی ادامهی تلطیف نشدهی استبداد دورههای قبل بوده است.»(ص۷۱)
از جایگاه خوانندهای غیرمتخصص و معمولی به نظرم میرسد که پیام اصلی کتاب «هنر و ادبیات در سوسیالیسم» تبیین و یادآوری یک ضرورت تاریخی و عاجل است: استقلال هنرمند از سیستمهای دیکتاتوری! و شاید به همین دلیل هم است که نویسنده، کتاب را با این جمله به پایان میرساند: ...باری، تجربهی پرهزینهی این کشورها [کشورهای سوسیالیستی سابق] نشان داد تا زمانی که تعهد به آزادی، جای تعهد به سیاست و ایدئولوژی را نگیرد، به تحقق آزادی و شکوفایی هنر و ادبیات نمیتوان امید داشت!
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|