پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 07.09.2019, 22:04

در نهایت جمله آغاز است عشق...


ماندانا زندیان

    «گویند ققنوس هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید، هیزم بسیار جمع سازد و بر ‏بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال برهم زند، چنان‌که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد، ‏و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش تخمی پدید آید... و موسیقی را از آواز او دریافته‌اند.» (برهان قاطع)


در نهایت جمله آغاز است عشق...(۱)
برای «شاعر نقره‌ای»*‏

‏... و ناگهان پرده کنار می‌رود، صحنه روشن می‌شود و تضادها چشم در چشم هم می‌ایستند- ‏خیره، حیران، مردّد و معلّق در زمان... و باقیِ راه، تنهاییِ سنگینِ انسان روزگار مدرن است در ‏تقابلِ تردید و ایمان، عصیان و اطاعت، لحظه و ابدیت؛ و امتداد آن در چشم‌ها و دست‌های ‏انسان‌های سوی دیگر صحنه- روشن، حیران، مردّد و معلّق در لحظه‌های برق‌آسای حضور.(۲)‏

‏«شاعر نقره‌ای»، در نام و ساختار و محتوی، حقیقت عریان جامعهٔ ماست در برابر خود. آن‌چه ‏ما بر خود کرده‌ایم و آن‌چه ناآگاهی بر خودکرده‌های ما افزوده ‌است، آن‌چه ما می‌خواهیم از ‏خود بزداییم و آنچه فرهنگ استبدادزدهٔ جای‌گیر شده در روان جمعی ما نمی‌خواهد از ما ‏زدوده ‌شود؛ نگاهی هنرمندانه به سیاستی که از خشونت رنج برده، و انسان را، فرد انسانی ‏را، نزدیک یا دور، رنج می‌دهد؛ و انسان‌های کم‌شماری که همهٔ عمر خطر کرده‌اند تا خاموشیِ ‏چیره بر زندگی آدمی را ذوب ‌کنند، و این‌همه آن‌سان که در واقعیت، در روند نمایش نیز در ‏حلقه‌‌هایی گریزان از زمان شکل می‌گیرد و رو در روی خود می‌ایستد، هر بار:‏

هما سرشار، بنیادگذار «بنیاد هنر»، که حادثهٔ نوشته شدن و اجرای این اثر مرهون پشتیبانی، ‏تشویق و همت همیشه بلند اوست، شب را با دعوت به رواداری و پرهیز از داوری، در فرصت ‏کوتاه و مغتنم گذار ما از این جهان، باز می‌کند: «... داوری‌ بسیار سخت است و حکم راندن ‏مسئولیتی است سنگین... می‌خواهم از همه خواهش کنم که به خود و دیگران رخصت ‏مهربانی دهیم...»‏

و بعد، «شاعر نقره‌ای» از ناپایداری همه‌چیز و همه‌کس می‌گوید و از تنها احتمالِ برانگیزانندهٔ ‏امید که در خاطر سپردن پرواز است، از پسِ پذیرشِ جبرِ زوال... و این میان «تنها صداست»(۳) ‏که از پسِ هر اشارهٔ هر صحنه در روان بیننده می‌ماند و تکرار و باززایی می‌شود. ازجمله زمانی‌ ‏که تصویر اضطرابِ انسانِ جلوتر از زمانهٔ خود، در هر تاریخ و جغرافیا، برداشت و دریافتِ ‏دشواریِ برگذشتن از متعارف‌ها را در صداهای بازمانده از دور و دیر به بیننده منتقل می‌کند: ‏فروغ، در ایران پیش از انقلاب اسلامی و فریدون در برون مرز و در سال‌های پس از انقلاب. هر ‏دو بی‌قرار، بی‌پناه و خسته... هر دو زیر آوار ویران‌گر داوری‌های پاک دور از احساس مسئولیت. ‏و شاید چنین دقایقی است که نمایش را بیش از آن‌که سیاسی تعریف شود، فردی می‌کند؛ ‏که سیاستِ درست، در معنای پاکیزهٔ خود، هنر آفریدنِ بیشترین خوشبختی برای بیشترین ‏افراد است.‏

‏ سیاستی که شاعر را از دیدار خاک و خانه و مادر، حتی از ارتباط نزدیک با «حضور» کامل و ‏قاطع خویشتنِ خود، و بازیگر نقش او را از حضور در کارگاه نمایش و صحنه‌های تئاتر در ایران، ‏منع می‌کند، سیاستی که نمی‌گذارد انسان به حداکثر ظرفیت خود برای خوشبختی برسد، ‏درست نیست، انسانی نیست، چرا که «شهر (جامعه یا دولت) تنها برای زیستن نیست، برای ‏خوب زندگی کردن است‎.‎‏»(۴)‏

هوشنگ توزیع، نویسنده و کارگردان نمایش و بازیگر نقش فریدون فرخ‌زاد پیچیدگی‌های آن‌چه ‏را که از پس مشاهده و مطالعه و ارزیابی زندگی فرخ‌زاد نوشته و بر صحنه آورده، زندگی کرده ‏است؛ نه در نقش فرخ‌زاد که در هیأت یک هنرمندِ جلوتر از روزگار خود که می‌داند «هدف از ‏آگاهی دادن، بیدار کردنِ استقلال فکر است.»(۵) این را حتی در انتخاب نام نمایش می‌توان ‏دید. «شاعر نقره‌ای»، اشارهٔ غیر مستقیمی است به گذشته‌ای که نمی‌تواند و نمی‌باید عیناً ‏تکرار شود، پرنده‌ای که مردنی است، و پروازی که در خاطر می‌ماند، وقتی «صدا»ی آوازش در ‏صحنهٔ درخشان پایان نمایش، در لباس نقره‌ای شاعر و در همهٔ رنگ‌های دیگر نیز بازآفرینی ‏می‌شود، در هر دو سوی صحنه، زیرا فکر مستقل، آفریننده است.‏

اجرای به‌غایت اثرگذار توزیع شاید ازجمله از این‌روست که او خود نیز، مانند ققنوس، از پس ‏هزار سال، بر بالای آتشی که برافروخته نشسته و می‌خواهد که موسیقی از آوازش دریافته ‏شود. ‏

‏«شاعر نقره‌ای» کاری در ستایش فریدون فرخ‌زاد نیست، اثری است برای قدرگذاردن دانایی و ‏توانایی انسان، با همهٔ تردیدها و تضادهایش، در آفریدن هماوردی برای مرگ، که امتداد راه ‏باشد و ادامهٔ رفتن؛ پایانی که آغاز است و آغازی که بدون دخالت مستقیم آفرینندهٔ نمایش، ‏بیننده را به حضور و هشیاری در لحظه می‌رساند.‏

کارنامهٔ هنری هوشنگ توزیع نشان می‌دهد که آفرینشِ آثاری با ظاهرِ به‌اصطلاح جدی یا ‏روشنفكرانه را  دوست ندارد... تماشاچی را در امکان رهایی و خیال تفریح می‌نشاند و ‏سخنش را در نیاگاه او جاری می‌کند. تماشاچی می‌خندد، سبک می‌شود، و می‌رود؛ و اتفاق ‏بزرگ، یعنی تسخیر جان او، به‌تدریج و در ژرفای اندیشه و عاطفه‌اش رخ می‌دهد و می‌ماند، و ‏این‌گونه است که هنر «نمی‌گذارد که خاموشی جان بگیرد.»‏

پرهیز خردمندانهٔ نمایش از باززایی و بازنمایی خشونت، در صحنه‌های پایانی، نیز شاید از این ‏روست که نگاه و سخن توزیع در پی گذشته نیست، از مرگ نمی‌نویسد، آیینهٔ اکنون است و ‏آینده‌ای که در دست اکنون زاده می‌شود و زندگی می‌کند- درست مانند ققنوس و رقص ‏هنرمندانهٔ هستی‌بخشش، و موسیقی که از آواز او شکل می‌گیرد و به کلمات هما سرشار باز ‏می‌گردد: «چون نیک بنگری، ما همه فرخ‌زادیم... خوشا اگر به‌ جای‌ داوری ‌انسان‌های‌ خلاق‌ ‏تنها به‌ ارزیابی‌ دستاوردهایشان‌ بنشینیم‌ و خویشتن‌ را از قید پیشداوری‌های‌ دیگر رها كنیم.‏‎..‎‏ ‏این‌ را برای‌ آن‌ هنگامی‌ می‌گویم‌ كه‌ در روز نبودنشان نمی‌دانیم‌ چگونه‌ حرفمان‌ را پس‌ ‏بگیریم‌!»‏

‏***‏
وقتی پس از پایان نمایش، هوشنگ توزیع  در میان تقدیر باشکوه جمعیتِ تمام‌قد ایستاده به ‏احترام انسان و هنر، گفت: «من هوشنگ توزیع هستم»، من فکر کردم چه خوب که پایان غیر ‏رسمی نمایش این جمله شد، که شاید به تعریف مسئولیت شهروندی که فریدون فرخ‌زاد در ‏پی آن بود و هوشنگ توزیع و هما سرشار برای برکشیدنش می‌کوشند، نزدیک‌تر است و به ‏ایهام نام نمایش آشناتر.‏

***‏
من ماندانا زندیان هستم. خوشحالم امشب با شما هستم. دوستتون دارم. خوش آمدید. (۶)‏

شهریور ۱۳۹۸ خورشیدی، سپتامبر ۲۰۱۹‏

————————————
‏* «شاعر نقره‌ای»، روایتی از زندگی و قتل فریدون فرخ‌زاد است، با نویسندگی، کارگردانی و اجرای هوشنگ توزیع، ‏همراه با بازی شادی معینی‌نژاد، ناکتا پهلوان، عرفان ملکوتی، آرین ریسباف و رقص کوثر عباسی. این متن پس از تماشای دومین اجرای ‏این نمایش در لس آنجلس، در تاریخ ۲۵ اوت سال ۲۰۱۹ نوشته شده است.‏
‏۱) «چون صدا عشق است و پروازست عشق/ در نهایت جمله آغاز است عشق»- فریدون فرخ‌زاد؛ این مصرع همچنین ‏عنوان کتابی است که فرخ‌زاد در لس‌آنجلس منتشر کرد.‏
‏۲)ترکیب «لحظهٔ برق‌آسای حضور» از دکتر داریوش شایگان به امانت گرفته شده است.‏
‏۳) تنها صداست که می‌ماند؛ مجموعهٔ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، فروغ فرخ‌زاد
‏۴) گفتاورد از ارسطوست.‏
‏۵) گفتاورد از یوهان گوتلیب فیشته، فیلسوف آلمانی است. (۱۷۶۲-۱۸۱۴)‏
‏۶) جملات پایانی نمایش شاعر نقره‌ای: من فریدون فرخ‌زاد هستم. خوشحالم امشب با شما هستم. دوستتون دارم. ‏خوش آمدید.‏

 

نظر خوانندگان:


■ درود بر هوشنگ توزیع، ماندا زندیان و هما سرشار، و روانش شاد فریدون فرخزاد. می‌خواستم از نویسنده مقاله، خانم زندیان، بپرسم که آیا از این مراسم فیلم یا ویدیویی هم هست که علاقمندان بخواهند ببینند؟
شاهین


■ دوست نادیدهٔ ارجمند، آقای شاهین
سپاسگزار توجهتان هستم. نمایش هنوز و همچنان اجراهای زندهٔ بیشتری، در شهرهای گوناگون، در پیش دارد. امیدوارم امکان تماشای یکی از اجراها برایتان فراهم شود.
اگر نام «شاعر نقره‌ای» را در اینترنت جستجو کنید، فیلم‌های کوتاهی از دقایقی از کار به دست می‌آید.
با احترام و قدردانی، ماندانا زندیان


■ بسیار از خواندن این متن لذت بردم. با خواندن این متن آرزو كردم كه تئاتًر شاعر نقره ای را ببینم. فارسی زیبای خانم زندیان و گره هایی كه ایشان با کلمات می‌بافند تازه و جذاب است. امیدوارم نوشته‌های بیشتری از ایشان در آینده بخوانم.
فرانک فولادی


■ از خواندن این نثر زیبا مانند بقیه کتابهای شما لذت بردم. و خوشحالم که تشویق به دیدن این نمایش شدم. نکته‌ای که در مورد مقاله‌ها و کتابهای شما خانم دکتر زندیان قابل توجه است پاورقی‌ها و منابعی است که در پایان ذکر شده و ذهن کاوشگر خواننده را برای هر چه بیشتر و بهتر دانستن موضوع یاری می دهید.
سپاس بیکران- مژگان انوشیروانی





نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024