iran-emrooz.net | Sat, 18.03.2006, 9:37
نیت ِ گل
ویدا فرهودی
گفت ز غم بگذر و سمت بهاران برو
جامهی شادی به بر، دیدن ِ یاران برو
روز نو ِ هستی است، نوبت ِ سر مستی است
با دو سه پیمانه عشق، تا دل ِ پیمان برو
یاد بیاور که ما، عهد جنون بستهایم
تا گذر از داغها، غرقهی طغـیان برو
رنگ سخن سرخ کن، سرختر از لالهزار
واژهی شــیدا به لـب، راه هَـزاران برو...
..........................
داد، نِـدایـَم چنین، ساحــر ِرویا نشین!
گفتمش ای نازنین، چشم!... خرامان! برو
دیدهی خود باز کن، زمزمه آوازکن
تا شنـَوَد، واقعه! خلق! به افغان برو
رو که در این وقت ِ نو، حرف رَوَد کو به کو
پچ پچ ِ کوچه بـنـِـه، جانب عصــیان برو
رو، که سزایـَد کسی، خسته ز دلـواپسـی
گویدت ای پاک خو، تا در ِ زندان برو
رغم سکوت مهیب، بشنو ز دیوار سنگ
فاجعه را رنگ ، رنگ، تا دل نسیان برو
نیست در این خامشی، قطرهای از بیهُشی
تا شکنـَـد زشتیاش، صادق و عریان برو
اشک چنین تلخوش چند دهد پاسخاش
نیت ِ گل میکن و باز به ایران برو !!!
ویدا فرهودی
اسفند ١٣٨٤