پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
چشمانات مدام . . . رنگ عوض میکرد و گیسوانات به رنگِ چشمانات در میآمد اشکهايت رنگين حرفهایت رنگین نفسهایت رنگین و قه قاهت . . . رنگارنگ چه رنگين شعر نفيسی بودی ديشب سافو! * * * دیشب در جزيياتِ سپيدِ تخيل تو پرسه میزدم تمام شب صدای پرت شدنات از صخره میآمد صدای کوبیده شدن ِ شعر به سنگ ! سایهات اما ایستاده بود بر صخره پرت نشد با تو سایهات هیچگاه خود را به خاک نمیسپرد سافو! میشنوی؟ صدای تخميرشدن خاطراتِ زير خاک را ؟ همهی ارتباطاتِ زمينی به سماجتِ سنگ تسليم میشوند اما تو . . . سنگ را به آهنگ بدل کردهای سافو! چنانکه انگار ازآن شهر باستانی هيچکس نمرده است! ببين! برادرت که دعا میکردی « باز گردد به خانه به سلامت» و نگران بودی که « نکند کفارهی گناهاناش را بپردازد» ؟ و مطمئن که « شما را از دشمنان در امان میدارد» اینجاست ! پیشِ ماست ! چه جوانی! چه پهلوانی! و تو درمیانِ دژِ بازواناش چه جوان ماندهای سافو! « اندروماکِ لطیف ! در آن ردای گوهرنشان بنفش غرق درتلاء لوء گوهرها با اکلیلی از گل» همه حتا اشياء را مبهوت کرده است! و آن زن، هلن ! که « رها کرد شوهر را و خانواده را و حتا! تنها کودکاش را و به تو نیز پشتِ پا زد . . . » پس جفا و خیانت فراق و اشک همیشه ملازمِ عشق بودهاند ! تو نشستهای در گور . . . جوان و سنگِ قبرت را بر کفِ دو دست چون لوحهای پرشعر بالای سَرت نگه داشتهای! و چشمانت همچنان شاد و عاقل برفراز جسمِ خاک شدهات میدرخشند تو نمردهای سافو! تو مادرِ شعر چنانی ، که دختر همهی شاعران جوانی! بايد بگردم و صدايت را پيداکنم باد صداهای باستانی را بايد روبيده و جايی جمع کرده باشد میدانم تو آن شعر را می پسندی که نامات برده شود درآن پس اين شعر را هم؟! آه سافو ای همه سرودههای جهان . . . به نام تو
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|