سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
ترجمه: باسط مرادی
۱
من...
دزدکی تو را دوست دارم
دلتنگ که میشوم
می بوسمت و
تو هیچ نمیگویی
تنها میگویی:
نگران نباش
این آشوب را شدت میبخشم!
۲
دلتنگ که میشوم
به پارک میروم و
بر روی صندلیای مینشینم
با قلمموی نقاشیم
در کنارم
تصویری از تو مینگارم
با تو سخن میگویم
از چیزهایی برایت میگویم
که مرا دلتنگ میکنند
به تو میگویم:
دوریت به قدری مرا
دلتنگ کرده که
خواهم مرد
خواهم مرد و
کس خبردار نخواهد شد
که دلتنگ میشوم
۳
تو اگر نمیبودی
چه میدادم
به باغ
چه میدادم
به گل
مثل هر آدم دیگری
در این شهر شلوغ
من نیز
پی
کار خود میرفتم.
۴
میدانم... خوب میدانم
دوست داری بگویی:
«چقدر عجولی».
بسان کودکانی که
صبح زود
کوچه را
پر از
قیل و قال میکنند
میدانم... خوب میدانم،
لحظهی دیدار
همینکه،
من چیزی بگویم،
یکهو، تو قصد گفتن چیزی میکنی
چیزی نمیگویم و
همه چیز ا گفتهایم...
تو در دل
به من میگویی:
«وای چقدر دوستت دارم»
عجولِ
گندمگونِ کوچه بغلی!»
اینگونه میگویی و،
احساس میکنم که...
خدا با شتاب
زمستان و...
تابستان و...
پاییز را...
برای خود میبرد و
تمام سال،
بهار را برای
من و
تو
به جا میگذارد.
میدانی که
لذت این بهار
متفاوتتر از
هر بهار خدایی است...!
۵
مدتهاست
میخواهم
به تو بگویم
«بین خودمان باشد،
تو اگر نمیبودی
این گوی زمین
چقدر کج و کوله بود!
من غلت میخوردم و
کس نمیفهمید
که
کجا خواهم افتاد».
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|