پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
شبنم آذر
سکوتمان را کشتند
تنی را که با دهان به خیابان کشانده بودیم
دستی را
که سلاح سردمان بود
صدایمان را کشتند
نه
ما هیچ چیز را پنهان نکرده بودیم
نه در جیبها
نه در مشت
نه در دهان خالیمان
تنها
چراغی میخواستیم
که تاریکی این بغض را روشن کند
دستی
که اشکهایمان را
به گوشهٔ دستمالش
پسدوزی کند
کلامی که ناممان را به یاد آورد
نه
ما هیچ چیز را پنهان نکرده بودیم
سکوتمان را کشتند
حنجرهای را
که جهان کوچکمان بود
تکه نوری
که به گلویمان چسبیده بود؛ صدایمان
صدایمان را کشتند
چقدر میتوانیم صبور باشیم؟
تا دستی
که تنور جنگ را گرم میکند
روزی
در دهان صلح نان بگذارد
چقدر می توانیم صبور باشیم؟
برای مردهها شمع بسوزانیم
و در دستهای زندگی
ها کنیم
صبرمان
صبرمان را کشتند
زیبایی سکوتمان را
نه
ما زیباییم
لبخند سرخی هستیم از زخم
بر تن مردهٔ جهان
گُلی هستیم
که فردا
خواهد شکفت.
***
پگاه احمدی
«دانشگاه تهران»
صدا که میآید، از همهسو با خراش
صدا که در را با فشار میترکاند،
عکس را لِه میکند،
جنون را روی دست، دوش، سینه، سرش میبَرَد
اینجا
من گریه میکنم، دور وُ بلند
صدای اینهمه صورت،
صدای آنهمه ساطور،
صدای جیغ، جنون، جنگ، جان... جان میدهم کنارتان باشم
ولی
اینجا گریه میکنم، چقدر... دور... اما بلند
من با صدا، هزار نفر میشوم
وَ با صدا، هزار نفر میشوم
وَ با صدا، هزار هزار هزار نفر میشوم
من با ندا، هزار نفر میشوم
وَ با ندا، هزار هزار هزار هزار نفر میشوم
کداممان را میکشید؟
چه سِیلی از عکس تا عکس است
چه زخمی از کوچه به کوچهٔ همدیگریم!
چه خونی از شعرم رفته است
چه میلههایی بین من وُ ما گذاشتهاند
تهران میطپم
که هی جنینِ پارهٔ شب را
در دستهای خالیمان سقط میکند
تهران میطپم
که پیراهنِ شهید اینهمه سال است
تهران میطپم
که نبض منقلبش
از چاکراهِ گلویم پایین نمیورد
تهرام میطپم
وَ چیزی در سینهام
هر شب در را با فشار
میترکاند
برگرفته از مجموعه شعر «سردم نبود» (شعرهای ۱۳۸۲ تا ۸۸)، پگاه احمدی، نشر سوژه، آلمان، ۲۰۱۰
***
ماندانا زندیان
من و تو از خیابان انقلاب گذشتیم
در بهارستان مشروطه خواندیم
در جمهوری دویدیم
و آزادی
همیشه چند قدم از گاز اشکآور جلوتر بود.
ما دیده نمیشدیم
وَ آزادی دیده نمیشد
و برگهای تاریخ
در حافظۀ درختان شهر
-که در جستجوی رأی ما
روزنامههای ممنوعه میشدند-
سبزمیشد.
***
ماندانا مشایخی
گذشته شقه شقه میشود
از سکوت خون میریزد
و آن یک جفت چشمِ تا ابد بیدار
رها نمیکند
نه ما را
نه شما را
***
شهاب مقربین
دیدم که بنبست بسته نیست
وقتی نگاهم را
برگرداندم
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|