پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
آنچه در حیطه نقد ادبی بطور عام و نقد شعر بطور خاص در سالهای اخیر مطرح شده و نقطۀ پرورش آن بیشتر کشورهای انگلیسی زبان بوده است، بررسی شعر، به عنوان محصول نهائی یک آفرینش است. اینجا دیگر روی این مسئله کند وکاو نمیشود که شعر چه میگوید یا چگونه میگوید، بلکه کانون توجه این است که شعر چه میکند، چه میآفریند.
سر و کار داشتن با واژه و خلق کردن و روی هم چیدن در ساحت کلام، شاید برای خواننده، تماشا و کشف آنچه را خلق شده و شاعر به آفرنشش نشسته، دشوار سازد. در عالم مجسمه سازی خیلی واضح میشود دید که هنرمند چگونه از قطعه سنگی ناهموار و بیشکل یا مقداری گِل، بتدریج با تراشیدن و سوهان زدن و یا حرکت پیوسته و مدام دستها و شکل دادن و هموار کردن، در نهایت به خلق پیکره یا صورت و اندامی نائل میشود که شباهتی با ماده خام ابتدائی ندارد. در عالم ادبیات، رمان و داستان، بخصوص شعر یا حتی فیلم و سناریو، تشخیص حرکت از ماده ابتدائی تا محصول نهائی آسان نیست. باید نگاهی فراگیر و به کُلّیت کار انداخته شود نه آنکه روی مواد به کار رفته توقف کرده و به آنها اکتفا شود.
از میان هنرها، آنچه در این مقاله به آن میپردازیم، جهان آفرنش شعری ست.
شعر وقتی یک آفرینش است و چیزی را خلق میکند و کاری صورت میدهد، از ابتدا، ابتدائی که گاه میتواند کلامی نامفهوم باشد، وارد یک پروسه آفرینش میشود. نقطه نهائی، الزاماً بیت آخر نیست. بلکه چنانچه بررسیها نشان داده، گوئی در یک نقطه میانی، جریان شعر، تاب برداشته، به نقطه عطفی میرسد و از آن نقطه به بعد، صورت نهائی و موضوع خلق شده بتدریج شروع میکند به هویدا شدن. در این قبیل شعر به مثابه یک حرکت خلاق، و کلامی که عمل میکند، شاعر خود در انتها همراه شعرش دگرگون میشود.
برای مثال در اینجا، شعری از نیما را با دادههای بالا، بررسی میکنیم تا به روشن شدن موضوع کمک شود. هر چند بی تردید تسلط به این نوع نگرش مثالها و بررسیهای بسیار میطلبد.
«ری را» ... صدا میآید امشب
از پشت «کاچ» که بندآب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم میکشاند.
گویا کسی ست که میخواند...
اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین؛
ز اندوههای من
سنگین تر.
و
آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یک شب درون قایق دلتنگ
خواندند آن چنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
می بینم.
ری را... ری را...
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش.
او رفته با صدایش اما
خواندن نمیتواند.
در این اثر خلاق، که با «ری را»ی نامفهومی آغاز میشود، همچون بی شکلی ابتدای آفرینش، شاعر بتدریج در مورد صدا و خواندنی که شنیده، پیکرهاش را میتراشد.
یکباره میان این نقطه که آوازهای آدمیان را با نظمی هوش ربا شنیده و بخاطر سپرده، تا نقطه بعدی، به لحظه تاب خوردن و آغاز شکل گیریِ صورت آفرینشش وارد میشود. یاد آوری صدائی در او جرقه میزند، و چنان خواندنی، شبی در قایق، که او هنوز هیبت دریا را خواب میبیند. بلافاصله نقطه ابتدائی آفرینش، همان “ری را” مثل سرنخ ظاهر میشود، و آفرینش با عدم تولید صدا و خاطرهای مشابه آن خاطره اصلی، آرام آرام، با طرح اینکه با صدایش رفته و خواندن نمیتواند، محصول نهائی را بر زمین مینهد. شعر موفق میشود صدای آواز آدمیان را در قایقی دلتنگ، چنان آوازی که هیبت دریا از آن میتراود، در کمرکش کارش به معرض تماشا بگذارد و خود چنان از این خلاقیت دگرگون شود که بگوید: او نیست با خودش، او رفته با صدایش.
ضربه نهائی، پایان کار هنرمند، بیت آخر: خواندن نمیتواند.
اگر این شعر را که بهره مند از معیارهای یک اثر خلاق و آفرینش هنری ست، به لحاظ مفهومی بررسی کنیم، اسمی و مُعّرفی برای صدائی که شاعر شنیده و منقلبش کرده، خواهیم یافت.
در بررسی جدید، متوجه میشویم که ری را، هم آواست با کلام دو هجائی دیگری یعنی، نیما یا نی ما. ری را ری را، به لحاظ صوتی به راحتی میتواند جایگزین شود با نیما نیما یا نی ما نی ما. صدائی که شاعر شنیده و باز تولید میکند، صدائی ست که او را به نام خوانده. در یک شب تاریک، در قایقی تنگ که میتواند جسم یا خانه او باشد.صدای الهام، صدائی که به گمان شاعر نمیتواند صدای آدمیانی باشد که شنیده و به وضوح به یاد دارد.او به گفته خود چنان ازین شنیدن بخود لرزیده که یادآوریش هنوز هیبت دریا، دریائی که جسم تنگ او در آن شناور و برآن استوارست، را در او زنده میکند.
با قرار دادن هر دو بررسی در کنار هم، میبینم آنچه نیما یوشیج با قطعات کلام و رشتههای آوا میآفریند و شکل میدهد، تجسم بخشیدن و مادّی کردن لحظۀ خطیر الهام شاعرانه اوست که او را در برابر نیروئی که گوئی مینامدش و منقلبش میکند، از خود بیخود و ناتوان از سخن گفتن، بجای مینهد.
او نیست با خودش او رفته با صدایش اما خواندن نمیتواند.
■ بانو طاهره بارئی گرامی! ضمن بهره گیری از نوشته کوتاه شما و سپاس باید بگویم تا حدی با نوشته آقای گلستانی موافقم که گفتهاند بین شعر چه میگوید یا چگونه میگوید با شعر چه میکند و چه می آفریند پیوند وجود دارد. شاید شکل ترجمه شما سبب شده که نیازمند توضیح بیشتر باشیم. به عنوان یک شاعر هر کجا که شعر در مفهوم خالص آن مورد نظر من بوده است چه میگوید جنبه فرعی و حتی کم اهمیت داشته است اما چگونه گفتن مفهوم آفرینش ناب داشته است. وقتی فردوسی بزرگ میگوید:
ببینیم تا سب اسفندیار
سوی آخر آید همی بی سوار
و یا باره رستم جنگجوی
به ایوان نهد به خداوند روی
نمونه کاملی بدست میدهد که به چه شکل چگونه گفتن به آفرینش ناب هنری بدل میشود و یکی از مقیاسهای سنجش وجه هنر در شعر است. یعنی، در هر دو بیت مضمون یکی است اما نوع بیان به گونه ایست که اسفندیار زمینی و معمولی و حتی تحقیر میشود در حالیکه رستم خدایگونه و عظیم میگردد و در این عظمت او نوعی اندوه حماسی هم نهفته است که بیهمتاست. بنا بر این ضمن همنظری با شما در تأکید روی اهمیت آفرینش فکر میکنم این آفرینش را مشکل بتوان از چگونه بیان کردن که نقدان بزرگ ایرانی بر آن تأکید کرده اند جدا کرد. به خصوص به نظر میرسد که تصاویر ناب شعری بین چگونه گفتن و چه آفریدن مشترک باشند. این شعر بسیار کم مانند فروغ که یکی از نابترین شعرهای تاریخ شعر نو است مصداق بارز این است:
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
در اینجا، چگونه گویی فروغ گفتن به گونه آزاد و با کمک تصاویر خالص است که آن تصاویر را به دقت نقاشی کرده است. او کلمات را به قلممو بدل کرده تا تصاویری بیافریند که آنها به جای کلمات وظیفه بیان را برعهده میگیرند. همین آفرینش بزرگ او در این شعر است.
با سپاس از توجه شما.
■ بدون اینکه وارد محتوای این مقاله شوم که البته با نظر شخصی که نقدی بر آن نوشته است کاملا موافقم و از ایشان برای این نقد تشکر میکنم. فقط می خواهم گوشزد کنم که دو بیتی که از داستان رستم و اسفندیار به عنوان شاهد دلایلشان آوردهاند دارای دو اشتباه است که یا اشتباه ضربه روی رایانه است یا اشتباه از منبع مورد استفاده. در واقع خداوند در این جا به معنی صاحب بکار رفته است و نه خدا. گذاشتن واژه به، بجای بی معنی شعر را به طور کلی عوض میکند. استفاده از واژه ی آخر برای اسب اسفندیار و ایوان که مظهر تخت و بارگاه و قدرت است برای اسب رستم گفته ایشان را تایید می کند. متشکر از توجه شما.
ببینیم تا اسپ اسفندیار
سوی آخر آید همی بیسوار
و یا بارهی رستم جنگجوی
به ایوان نهد بیخداوند روی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|