يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
اشاره: انقلاب بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی ایران و پیایندهای نامنتظرش، در ذهن و زبان من به عنوان شاعری که به دستاوردهای انقلاب دلبسته بود، هم از آغاز تصویرها و تعبیرها رویاند که تا هنوز گوئی پایان نیافته است و دفتر های شعر ِ«گلخون»- تهران اسفند ۱۳۵۸- «گلخشم» - تهران تابستان ۱۳۶۰- «به هوای میهن» - پاریس ۱۳۶۱ و «پادافراه نامک» پاریس ۱۳۶۳ از گزارشهای عاطفی آن انقلاب سرشارند...و در ییوند با سی و هفتمین سال انقلاب شعرهائی در چند نوبت در آن باره به ترتیب تاریخ در اینجا میخوانید.
واینک نخستین بخش: ۲۲ ترانه از دفتر های گلخشم و به هوای میهن ...!
چندان شب یلدای وطن طول کشید
تا رنگ فروغ صبح از یاد پرید
شبگیر چو مردهای کفنپوش از گور ،
برخاست گمان زدیم هان صبح دمید!
*
بارید هزار ابر خون برسر خاک
تا رُست هزار دشت آلالۀ پاک
ناگاه چه شد که قارچهای سمّی،
رُستند و زدند خیمهها تا افلاک؟
*
ما شیخ نرُفته شاه را روبیدیم
بد را بفکندیم و بتر بگزیدیم
حافظ مگر امروز ببخشد بر ما،
کاو گفت به صد زبان و ما نشنیدیم
*
ما گمشده در شبی سیاه افتادیم
نزدیک چو شد سحر به راه افتادیم
از بس که ره نجات نا روشن بود،
از چاله درامده به چاه افتادیم
*
با جنبش خلق تا که بالنده شدیم
در دام فریب شیخ بازنده شدیم
چندان که اکر کسی زما پرسش کرد،
از حاصل انقلاب شرمنده شدیم
*
هر نیک و بدی چو شد سرانجام تلف
میراث نهد به جای از خویش خلف
ناسازی بخت بین که آن بد فرجام
چون رفت به جای خویش بنهاد سلف
*
چون سیل خروش خلق بگسیخت مهار
چندی زطمع به موج گشتند سوار
غافل که چنین موج که آن دژ را کند،
این مشت فضول را زند نیز کنار
*
این شیخ که تیغ کینه آهیخته است،
در خون تمام خلق آویخته است،
این غُدّۀ چرکین هزاران ساله ست،
کز پیکر تاریخ برون ریخته است
*
این دیو کزو زمانه بیتاب شده ست
در کاسۀ چشم خلق خوناب شده ست
این شیخ قبیلهای ست کز عصر حَجَر،
زی میهن ما به حیله پرتاب شده ست
*
این دیو پدیدهای ست آشوبگرا
در خوی و سرشت دشمن نظم و بقا
یک روز اگر نباشدش خون وخروش،
گیرد نَفسَش سقط شود جای به جا
*
تا رُفتن شاه را پیِ چاره شدیم،
یکباره دچار شیخ پتیاره شدیم
عمری سرو جان به راه میهن دادیم
آخِر به هوای میهن آواره شدیم
*
آن محفل شعر و بزم یارانم کو
آن آبیِ آسمان ایرانم کو
خورشید ملول غرب شادم نکند
گلخندۀ خورشید خراسانم کو
*
شب دیر بماند تیغ شبگیر کجاست
از بانگ شغال کر شدم شیر کجاست
تاسینۀ اهرمن بدرّد از هم،
سر پنجۀ آرش کمانگیر کجاست
*
ای مادر من آنهمه فرزندت کو
یک نسل نوادۀ برومندت کو
ضحاک گسیخت بند و یک نسل بکشت
خشمآتش غرّش دماوندت کو
*
جز یار تو یار دیگری یار تو نیست
چون کار گذشت جز در انکار تو نیست
این تجربۀ گران به ما شیخ آموخت:
هردشمنِ دشمنِ تو غمخوار تو نیست!
*
آن «روزبهان» که شاه را خواست شکست،
با جنبش قوم تازیان در پیوست،
هرچند که «یزدگرد» را کرد نگون،
خود دید که هم «مغیره» جایش بنشست
*
این نخل که پیر پارس آورد و نشاند
دیدیم رطب نداد و زقّوم افشاند
پیوند هزار سالهاش سود نکرد
این نخل سرشت خود نیارد پوشاند
*
صد شکر که این حقّه سرانجام گشود
در پرده هرآنچه بود آمد به نُمود:
دیدیم پس از هزارهای بیم و امید،
جز طوقۀ لعنتی دراین حقّه نبود
*
صد شکر که این پرده سرانجام درید
ملت همۀ مدعّیانش را دید:
نیمیش به دست نیم دیگر شد حذف
نیمی که بماند خلق خواهد دروید
*
ای میهن من نشانۀ مرزت کو
دشمنشکنان گیو و گودرزت کو
تشریف تو را نه درخورند این پستان،
بالای بلند آن فرامرزت کو
*
ما حرمت خاک را نگه میداریم
در باغ درخت بارور میکاریم
هر خار بُنی که سمّ خوشبو میداد
تا ریشه ازین خاک بدر میآریم
*
ایران بزرگ جاودان میماند
هم باز سرود پارسی میخواند
این خانه که چاره کرده هر آفت را،
این «حشر و حوش» را زخود میراند ...!
————————-
نعمت آزرم پاریس برگرفته از دفتر های: گلخشم و به هوای میهن
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|