iran-emrooz.net | Mon, 26.12.2005, 10:49
سونامی
|
برلين ، دسامبر ٢٠٠٤
سالی از "سونامی" گذشت. پيش از آن "بم" بود. پس از آن پاکستان و بنگلادش ، و توفانهايی که بر "ينگه دنيا" ، و از ينگه دنيا بر دنيا گذشت. در برابر اين خشم بنيانکن از من و تو چه کاری ساخته است؟ و از کلمه چه کاری ساخته است؟ هيچ!
تراموايی / که از بعد از ظهر میگذرد
زنی /که آينه را دوست نمیدارد / کالسکه يی /که خالی میرود
دريا غثيان کرده است / و از تو کاری ساخته نيست
اگر پيش از اين / سدی به ارتفاع سد متر ساخته بودی / شايد
بايد البرز و هيماليا را به ساحل میآوردی / و نمیشد
ديگر چه اتفاق میافتد؟ آيا جهان دو نيم نخواهد شد؟
تهران / با جهارده ميليون نگاهِ هول
و بادهايی که میبلعند / قاره هايی را در ديگرسو
مهم نيست / تا هستی دوست بدار
با آسِ خشت که در دست توست / سوری بزن
و خشت خشت برو / برو / برو به ثريا
نه ! ميزبان تو ديگر نيست
بنشين و تلويزيون ببين / از هارلم تا بيت اللحم / از بم تا سونامی
پوسيدن کار درستی نيست / بنشين و قرقره کن / حرفهای قديمی را
جهان ترک بر میدارد / با سرعت هزار کيلومتر در ساعت
بادبادکها به کودکی پرواز میکنند
سبک شو / دامان آسمان را بگير و برو بالا / بالاتر / بالاتر /
و باز هم بالاتر