iran-emrooz.net | Sat, 10.12.2005, 0:16
خانه
نعمت آزرم
مگو که چشم به راهی تو را به خانه نمانده ست
به خانهای که تو ناگاه واگذاشتی و رفتی
در آن اطاق که دیگر صدای گام تو نیست،
هنوز پنجرهی نیمه باز منتظر است
و رنگ و بوی ِ تو در لابلای ِ پرده تنیده ست
هنوز خانه همان است
و هیچ چیز در آن خانه دست نخورده ست
و خوشههای ِ گل یاس بافته بر نردههای ِ ایوان است.
هنوز بوتهی آن نسترن که دوست داشتیاش
و گاه نو گل سرخی از آن به موی سرت میزدی
کنار ِ باغچه گل میدهد
و قد کشیده و سر هشته روی ِ شانهی دیوار
و خوشه خوشه گل سرخ ریخته از دوش
در انتظار تو گلهاش باز و خندان است
مگو که رفتهای از یاد
از آفتاب نگاهت
و نازتاب ِ خرامیدن و ستاره بازی ِ چشمانت
و خندههات که میکرد خانه را رنگین
و نقش بازی انبوه گیسوان تو در پیچ و تاب ِ شانه شدن
هنوز حافظهی آینه چراغان است.
درون خانهی خاموش
چراغ یاد تو شبها مدام میسوزد
و باد پنجرهها را نبسته است
و پرده مضطرب است
به روی طاقچه تصویر تو هنوز زمان را نگاه داشته است
و خانه بوی ِ تو را دارد
فضای ِ خانه تو را میکند صدا هر بار
و نام تو به لب دانههای ِ باران است
جهانشهر، بهار ١٣٨٣