iran-emrooz.net | Sat, 26.11.2005, 18:16
ای تهرانیهای عزيز...
از ميدان توپخانه در تهران قديم چه میدانيد؟
پيرايه يغمايی
شنبه ٥ آذر ١٣٨٤
ميدان توپخانه (= سپه) يکی از ميدانهايی است که هم در زمان قديم از اعتبار ويژهای برخوردار بوده و هم امروزه يکی از ميدانهای پُر رفت و آمد و معتبر تهران بحساب میآيد.
اين ميدان که مرکزی است که در آن خيابانهای امير کبير ، ناصر خسرو ، باب همايون ، سپه ، فردوسی و لاله زار به يکديگر میرسند، در سال١٢٨١ ق احداث شد و در ابتدای احداث آن، ميرزا قهرمان امين لشگر، وزير گمرکات ناصرالدين شاه در ضلع شرقیاش عمارت وسيعی با سردری زيبای گچ بُری شده ساخت که بعدها انگليسیها برای ساختن بانک خود درآن محل چهرهی اين عمارت را بکلی تغيير دادند.
ارنست اورسِل که در سال ١٨٨٢ ميلادی (١٢١ سال پيش) از ايران ديدار کرده است ، در مورد وضع اين ميدان گزارشی خواندنی داردکه به اختصار نقل میشود:
" تقريباًدر مرکزشهر تهران، ميدان وسيع مستطيل شکلی وجود دارد که شش خيابان اصلی شهر به آن منتهی میشود،ازاين رو اين ميدان برای کسی که بخواهد به هر سويی برود، نقطهی عزيمت بسيارمناسب وسر راستی است. وسط ميدان چند درخت تنومند روی حوض بزرگی سايه انداخته ودر چهارگوشهی اين حوض چهارتوپ گذاشتهاند که آنها را شاه عباس از پرتغالیها گرفته است. روی ديوارهايی که دور ميدان کشيده شده، نقاشیهايی با رنگهای سبز و سرخ به چشم میخورد و با گچ بُری نيز تودهی گلولههای توپ و سربازان مسلح را تجسم دادهاند.
چند دروازه به اين ميدان باز میشود که مهم ترين آنها دروازهی دولت است. روی اين دروازهها به عنوان تزئين تصاويری از گل و ميوه و نيز سربازان و سوار کاران و حيوانات مختلف ، با رنگهای تند بر زمينهی سفيد کاشیهايی نقش شده که گواه بارز افول هنر کاشيکاری ايران است ولی در عين حال منظرهای عجيب وغريب برای اين ميدان که شلوغ ترين ميدان پايتخت است، بوجود میآورد. در اين ميدان پيوسته جمعيت انبوهی دررفت وآمد ند. مثلا ًمن اکنون مناظری را که میبينم میتوانم به اينصورت وصف نمايم :
کاروانهای طويلی مرکب از قاطرها و شترهايی که از نقاط مختلف آسيا آمدهاند و میخواهند از لابلای اين جمعيت برای خود راهی باز کنند ؛ مردان لاغر اندامی را میبينم سراپا در جامههای تنگ و کلاههای پوستی ، که پارچههای ابريشمی بخارا را برای فروش آوردهاند ؛ شتر بانان تاتار با پاپاقهای* پشمالوی خنده آور که فرشهای خوی را که در اندرون شاهی مشتریهای پر و پا قرص تری دارد ، با خود به اينجا حمل کردهاند ؛ بانوی متشخصی را میبينم که سوار بر قاطر از کنار من میگذرد و چنان خود را زير چادر و رو بنده نهان کرده که از تمام اعضای بدنش چيزی ديده نمیشود ، جز پايی ملوس که از شلوار تنگ ابريشمينی شبيه جوراب بيرون آمده و به نعلين ظريفی از پوست آهو خزيده است ، خد متکارانش پياده به دنبالش میدوند اما پوشش آنها هم جز اين نيست ، اصلاً در بيرون خانه لباس هر زنی بايد همين باشد ؛ چند بازرگان را میبينم با جامهی بلند آبی رنگ ، شلوار گشاد سبز، نعلين نارنجی ، کلاه پوست بخارايی بزرگ و ريش و ناخنهای حنا کرده که راهی بازارند؛ دو کاروان را میبينم که راه را به ديگران تنگ کرده ، يکی عازم مشهد است و ديگری تازه از مکه رسيده ، و جماعت را که حاجی حاجی گويان دستهای آفتاب سوختهی زوُار را غرق بوسه میکنند ؛ در يک گوشهی ميدان دستهای از اوباش ژنده پوش را میبينم که به همراه لوطی باشی شير پيری را میگردانند و با هوار و فرياد مردم را به دور بساط خود دعوت میکنند ؛ آن طرف ترهم پسر بچههای رقاص يهودی را میبينم که با گيسوهای بلند بافته و با بدنهای نرم و ورزيده ، در تلاش معاش میرقصند وهنر نمايی میکنند، و هرکس نداند، آنان را با دختران به اشتباه میگيرد ؛ شاطرهای شاه - فراشان پياده - هم سراپا سرخ پوش، با کلاهخود مخصوص مزين به زنگوله و پر طاووس در اطراف ميدان گشت میزنند ؛ و در اين هنگام ناگهان سر و کلهی دستهای از فراشان باچوبدستیهای دراز پيدا میشود که به ميدان میريزند و در اندک مدتی آن را از مردم خالی میکنند. ضربههای چو بد ستی که بی دريغ حوالهی سر و شانهی مردم میشود ، معنی اش اين است که هم اکنون اعليحضرت ِ اقدس ِ ظلالله از يکی از قصرهای خارج از شهر خود به کاخ شهری نزول اجلال میفرمايند. " (١)
خانم "سره نا" که درسال ١٢٥٦ خورشيدی به تهران آمده دربارهی ميدان توپ خانه چنين نوشته است:
"در اطراف اين ميدان طاقهايی برای گذاشتن توپها ساخته شده که در هر طاقی يک عراده توپ گذاشتهاند. بالای طاقیهاکيسههای پارچهای سفيدی با طرحهای آبی - برای جا دادن ِ ساير اسباب و ادوات مورد لزوم توپچیها - آويزان است. پشت اين طاقیها هم برای سربازان اتاقکهايی ساختهاند. در کنار توپها تعداد زيادی گلوله روی هم چيده شده ، که در زمانی که من آنجا بودم به منظور حظّ بصر شاه و مردم پايتخت اين گلولهها را به رنگهای مختلف رنگ کرده بودند.اين فکر از تراوشات مغز رئيس قور خانه ( اسلحه خانه ) بود که میخواست از آن آهنهای زنگ زده برای تزئين ميدان استفاده کند.اين گلولهها هم از زمان سلطنت محمد شاه به يادگار مانده که صدراعظمش - حاج ميرزا آ غاسی - کارخانهی توپ ريزی راه انداخته بود. چيد ن توپها دور ميدان از ابتکارات وزير جنگ است که میخواهد با نمايش فرآوردههای قور خانهی ايران از نمايند گان کشورهای خارجی مقيم تهران زهر ِ چشم بگيرد.وسط ميدان توپخانه حوض بزرگی با لبهی سنگی قرار دارد که در واقع محل نظافت توپچیها و به عبارت ديگر" بهتر ين سربازان اعليحضرت " است. من بارها آنها را ديده ام که دست ِ جمعی دور حوض ، وسط نهالهايی که تازه کاشته شده نشسته، لباسها را کندهاند و دو انگشتی از آنها شپش میگيرند و فراشها هم با خيال راحت کوزهی آب اربابهاشان را از همان آب پُر میکنند ! ميدان توپخانه چند دروازه دارد که مهم ترين شان دروازهی دولت است. شاه در مراجعت از اروپا به اطرافيانش گفته بود در کشورهای ديگر بنايی نديده است که با اين دروازه قابل مقايسه باشد ! اين دروازه بنايی است چند طبقه با طاقها و ايوانهای طلايی و رنگ شده ، مزين به کاشیهايی که ارزش کاشیهای سابق را ندارد. "(٢)
و اما ميدان توپخانه در دورهی زندگی خود تا به امروز شاهد صحنههای بسياری بوده است که يکی از آنها مراسم وحشيانهی شترکُشی در زمان سلطنت قاجار است. برای اجرای اين برنامه روز نهم ذی الحجه شتر سالم و بی عيبی را زينت و آرايش میکردند ، دست و پايش را حنا میبستند ، او را با طاقههای ترمه میپوشاندند و طاقههای زری و منگولهها و زنگولههای تکی و رشتهای از سر و برش میآويختند ، آينههای کوچک و بزرگ بسيار بر پيشانی و پهلوهايش نصب میکردند و صبح روز دهم ذی الحجه - يعنی روز عيد قربان به طرف ميدان حرکتش میدادند. نيابت اين کار با شخصی بود که اين سِمَت نسل به نسل به او رسيده و " شاه ِ شتر قربانی” اش میگفتند.او در اين روز به هيأت شاه در آمده ، جبهی ترمه میپوشيد، تاجی از برنز که به جواهرات بَدَ لی آراسته شده بود بر سر میگذاشت چکمههای مهميز داربه پا میکرد،جقهها و درجهها و نشانهای پُر زرق و برق فراوان به خود میآويخت و شمشير و نيزه به دست گرفته بر شتر مینشست و با جار و جنجال و هياهو،به همراه دستهی موزيک و عدهای سواره و پياده از خيابان علاء الد وله ( فردوسی امروز) به سوی ميدان توپخانه میآمد وبه اجرای يک نمايش بی پايه و بيمزه در مورد نظم و آرامش کشور میپرداخت.پس از اين نمايش ناگهان يکی از ملتزمين پيش میدويد و نيزهای را که در دست داشت به گلوی شتر فرو میبرد.بعد از آن اطرافيان بی درنگ به وسط میريختند، و در حاليکه از سر وکول هم بالا میرفتند ، شاه دروغين را از بالا به زير میآوردند،تزئينات شتر را میربودند و با خنجر و دشنه و چاقو که از پيش آماده داشتند به حيوان که هنوز زنده بود حمله ورمی شدند ودر برابر چشمان وحشت زدهی جاندار بی گناه هريک تکهای از بدن او را به نام تبرک و غنيمت در دستمال و جيب و کيسهی خود میگذاشتند و میگر يختند. بر اثر همين برنامهها بود که هنگامی که خارجيان به ايران میآمدند،با ديدن اين صحنهها - بی توجه به سابقهی فرهنگ درخشان ايرانی- به ما رأی توحش میدادند. رسم بی رحمانهی شتر قربانی که حاصل ذهن بيمار قاجاريان بود ، پس از روی کار آمدن رضا شاه بکلی از ميان رفت. (٣)
از اتفاقات وحشيانهی ديگری که ميدان توپخانه شاهد آن بوده است ، فاجعهای است که در زمان محمد علی شاه در آنجا رخ داد اين اتفاق در نشريهای به نام " اسرار مشروطيت ايران " که ضميمهی مجلهی " ترقی " بود ، زير عنوان " سرباز گمنام زنان ايران " در سال ١٣٤٣ برای نخستين بار، به اين صورت چاپ و منتشر گشت :
در ماه ذی القعده ١٣٢٥ هجری قمری به تحريک محمد علی شاه که جدا ً مخالف مشروطه بود ، گروهی از اراذل و اوباش و قاطرچیها و شتر دارهای دولتی در ميدان توپخانه جمع شد ند که ما مشروطه نمیخواهيم.دستهای از ملا يان هم به آنها پيوستند. از طرف دربار از آن روز چادرها در ميدان توپخانه بر پا شد.ديگها بار گذاشتند و شام و ناهار برای مستبدان دایر گرديد ؛ مليون در مجلس و مسجد سپهسالار جمع آمد ند و آمادهی دفاع گشتند. هر روز يکی از سران استبداد در ميدان توپخانه سخنرانی میکرد و مرد م را به خراب کرد ن مجلس و بر هم زد ن اساس مشروطه تشويق مینمود.در يکی از اين روزها جوانی به نام " ميرزا عنايت " که سر و وضع مرتبی داشت به ميدان توپخانه آمد. ناگهان اراذ ل و اوباش به او هجوم برده که اين جوان مشروطه طلب است و به اين عنوان به سر ِ او ريخته و کارش را ساختند و هر چه داشت به غارت بردند.اما به اين نيز اکتفاء نکردند ، يکی از دژخيمان بالای جنازهی خون آلود او رفت و با قلم تراش چشمش را در آورد و فرياد کشيد که شاهد باشيد من بود م که چشم مشروطه طلب را از کاسه در آورد م.اين منظرهی هولناک همه را به لرزه در آورد ولی از کسی صدايی بلند نشد ،بجز شير زنی که از زير چادر،تپانچه کشيد و دژخيمان را مورد هد ف قرار داد. تير خالی شد اما به هدف نخورد.اين حرکت دليرانه - آن هم از طرف يک زن - موجب خشم و هيجان بيشتر دژخيمان گرد يد؛ بطوريکه دسته جمعی به سر زن ريختند و او را با قمه و قداره تکه تکه کردند.اين حرکت آنچنان فجيع بود که حتا تمام آخوندهای حاضر در جمع را هم تکان داد. (٤)
اما از اتفاقات خوبی که در ميدان توپخانه روی داد،نمايش کارناوال بود که شروع آن به مناسبت الغای امتياز نفت ِ دارسی وتاريخ آن اواسط سال ١٣١٢ بود که تنها چند سالی به پايان مدت ِ آن باقی مانده بود اما رضا شاه منتظر پايان آن نشد و بطور يک طرفه آن را ملغا نمود.در اين مورد گفته شده که رضا شاه در آبادان از اطرافيان پرسيده بود از بابت نفت چقدر عايد ايران میشود که در جوابش گفته بودند مقدار آن نا چيز است. شاه با عصبانيت دستورمی دهد که شيرهای نفت را ببندند و وقتی به اومی گويند که اين کار دور از حزم و احتياط است، با خونسردی میگويد:" ما سر ِ لولهها را در دريا رها میکنيم و کبريتی هم رويش میاندازيم تا همهی انگلستان و قشونش به آتش کشيده شود ! " بدين ترتيب قرار داد يک طرفهی ظالمانه لغو شد و مملکت غرق در سرور و شادمانی گرديد و کارناوالی به راه افتاد که تا آن زمان سابقه نداشت.البته اين کارناوال به علت فقراقتصادی ايران نتوانست بيش از سه سال دوام بياورد.(٥)
بطور کلی بايد گفت ميدان توپ خانه که در دورهی سلطنت رضا شاه ميدان سپه نام گرفت،ابتدا ميدانی بود با ساختمانهای دو طبقه که توپچیها و زنبورکچیها در بالا خانههای شمال و جنوبش سکونت داشتند تا با نزديکی شان به اندرون شاهی در مواقع لزوم بتوانند به کمک بشتابند. آنگونه که گمان میرفت حدود مملکت همان اندرون شاهی و ارگ سلطنتی است اما پس از دورهی قاجاريه هر قسمتش صورت تازهای به خود گرفت و با ساختن بناهای جديد تغييراتی در فضايش حاصل آمد : بجای درختهای کهن اش اصلههای تازه کاشته شد،چمن کاری صورت گرفت،گل و سبزه و باغچه بندیهايی در آن ايجاد شد،آب لجن آلود حوضش به آب صاف و تازهای تبديل گرديد و بخاطر دستههای موزيک که عصر به عصر در آنجا مو سيقی مینواختند،کم کم به صورت گردشگاه ِ عمومی مردم تهران در آمد.
* پاپاق یا پاپاخ نوعی کلاه بزرگ مخصوص قزاقان است که از پوست نا پيراستهی گوسفند با پشم بلند ساخته میشود.
١- نقل به اختصار از سفرنامهی اورسُل ص ٩-١٠٢.
٢- بر گرفته از سفر نامهی خانم سره نا صفحات ٥٩ و٦٠ با تلخيص.
٣- تهران قديم ،ج١ ، ص ٣٩٠ تا ٤١١
٤- نقل از نشريهای به نام " اسرار مشروطيت ايران " ، ضميمهی مجلهی " ترقی "، زير عنوان " سرباز گمنام زنان ايران ".
٥ - نقل از تهران قديم ، ج١، ص٤٠٨.