iran-emrooz.net | Wed, 16.11.2005, 22:26
گفتوگويی با پروفسور مانفرد لورنس ـ ايرانشناس آلمانی
چهرهی ديگری از بزرگ علوی
جلال سرفراز
|
پنجشنبه ٢٦ آبان ١٣٨٤
اخيرا پروفسور مانفرد لورنس به دعوت انجمن فرهنگی دهخدا در مقايسهی زبان فارسی و تاجيکی سخنانی ايراد کرد. حضور او در گردآيیِ ايرانيان ، مرا به ياد گفت و گوی منتشر نشده يی دربارهی زنده ياد بزرگ علوی و جايگاه او در نزد آلمانیها انداخت ، که چندی پيش با او کرده بودم. میخواستم آخرين گفت و گوي منتشر نشدهام با آقا بزرگ علوی را هم همراه اين يادداشت کنم. فکر کردم بهتر است جداگانه منتشر شود.
پروفسور دکتر مانفرد لورنس میگويد:
علوی دو چهره دارد ، که شما ايرانیها يکی از آن دو را میشناسيد : علویِ نويسنده ، و از پايه گزاران داستان نويسیِ مدرن ايران. اما چهرهی ديگر علوی برای ما آلمانیها آشناتر است. علوی ، دانشمندِ ايران شناس ، و زبان شناس. ما به کوشش علوی با زبان فارسی ، و فرهنگ ايرانی آشنا شديم.
پروفسور لورنس در آستانهی هفتاد و شش سالگی است. بيست و پنج سال جوانتر از استادش بزرگ علوی. پيش از بازنشستگی استاد ايران شناسی دانشگاه هومبولتِ برلين بود. همچنين مترجم زبان فارسی، و مربی مترجمان زبان فارسی در سطوح بالا.
با پروفسور لورنس از طريق خانم دکتر فرايتاگ ، در بخش شرق شناسی کتابخانهی بزرگ برلين آشنا شدم ـ که خود از شاگردان بزرگ علوی بوده. میخواستم با کمک او تصوير چاپهای قديمی آثار بزرگ علوی را تهيه کنم ـ که نشد...
پروفسور لورنس میگويد: رابطهی من و علوی ، بجز رابطهی شاگرد و معلمی ، و همکاری ، رابطهی دو دوست بود. او خاطرههای جالبی ازآن دوره دارد: علوی زن نداشت. در برلن شرقی هم ، که هر چيزی پيدا نمیشد. علوی يک قاشق پلاستيکی داشت ، که هنگام بهم زدن غذای داغ نرم و غير قابل استفاده شده بود. من و او در برلين (شرقی) به جستجوی يک قاشق فلزی بوديم و پيدا نمیکرديم. بعدها با گرترود (همسر سومش) در يک کافه آشنا شد. علوی میگفت: اين زن ، هم رانندهی من است ، هم مترجمم ، و هم عشقم. گرترود حالا هشتاد و شش ساله است. از همسر اولش دو فرزند دارد، که علوی را مثل پدر دوست داشتند. پروفسور لورنس وسط حرفها ياد مارگريتای داستان رقص مرگ میافتد. میگويد: او همسر اول علوی بود. علوی هنگام دستگيری به هفت سال زندان محکوم شده بود. اين بود که مارگريتا از او جدا شد و به آلمان برگشت. ياد گفتهيی از علوی میافتم: همهی داستانهای من از واقعيت سرچشمه میگيرند. همسر دوم علوی ايرانی بود ، و مانی تنها بازماندهی علوی يادگار زناشويی آنهاست.
پروفسور لورنس خيلی خوب فارسی صحبت میکند. در جريان صحبت میپرسد: نکاح به فارسی چی میشود؟ میگويم تا مدتی پيش اين کلمه در ايران به معنی ازدواج بکار میرفت. میگويد: آن هم که عربی است. میگويم فارسیاش میشود زناشويی. از فارسی حرف زدنش که تعريف میکنم ، ياد خاطرهی ديگری از آقابزرگ میافتد: علوی در سالروز شصت سالگی من گفت: لورنس فارسی را به لهجهی تاجيکی حرف میزند. جالب است. تاجيکیها هم میگفتند که من تاجيکی را با لهجهی ايرانی صحبت میکنم. پروفسور لورنس مدتی در تاجيکستان زندگی کرده است. صحبت ما بيشتر در اطراف زندگی آقا بزرگ دور میزند. از ديد او مهمترين ويژگی علوی انعطافپذيریِاش بود. میگويد: علوی مطلقگرا نبود. پيش از انفلاب برخی وجوه مثبت زمان شاه را تاييد میکرد. مثلا تشکيل سپاه دانش از ديد او کار بسيار مثبتی بود. اين ويژگی علوی ايرانیها را عصبی میکرد. همين وضع را هم پس از انقلاب داشت.
در اين چارچوب ، به ماجراي تاسفباری اشاره میکند ، که من هم در جريان آن بودم. قرار بود به کوشش کورت شارف ، که در آن زمان رييس خانهی فرهنگهای جهان در برلين بود ، نود سالگی علوی جشن گرفته شود. اما گروهی از کسانی که رفتار و شيوهی تفکر سياسی علوی را نمیپسنديدند ، تهديد کردند، که میآيند و جشن را بهم میزنند. اين تهديد کارگر افتاد و خانهی فرهنگها برنامه را لغو کرد. در جشن نود سالگی علوی قرار بود که گلشيری از ايران ، پروفسور لورنس ، و نيز دو تن ديگر از ايرانشناسان آلمانی صحبت کنند.
پروفسور لورنس میگويد: من زبانشناسی خواندهام. سال ١٩٥٣ سانسکريت ياد میگرفتم. پروفسورهاينريش يونکر، ايرانشناس، و متخصص فرهنگ پهلوی ، در انستيتوی زبانهای ايرانی و قفقازی دانشگاه هومبولت ، استاد من بود. در ژانويه سال ١٩٥٤ بخش ايران شناسی دانشگاه تاسيس شد. دولت "آلمان دمکراتيک" ، با توجه به رويدادهای سياسی ايران در دورهی مصدق ، و مسئلهی نفت ، به کسانی نياز داشت که زبان فارسی خوب ياد بگيرند. علوی مسوول بخش ايران شناسی شد. من اولين و تنها دانشجوی او بودم ، که به توصيهی دکتر يونکر اين رشته را انتخاب کردم. بعد از شش ماه گروهی ديگر به ما پيوست. اوائل سال ١٩٥٥ حسين خيرخواه و شهناز اعلامی دستيار علوی شدند. خيرخواه زبان فارسی درس میداد ، و علوی تاريخ.
از شاگردان آن دورهی علوی میتوان از زوندرمن ، پروفسور آکادمی ، و از بهترين استادان ادبيات کلاسيک نام برد. تخصص او در زمينهی انديشههای مانی است. ديگری ، زيگن هاگن ، مترجم ايرانی در سفارت آلمان دمکراتيک در ايران. ديگری اسکالمووسکی لهستانی ، استاد ايران شناسی در بلژيک. همچنين آقای پروفسور لوفت ، ايران شناس بازنشسته در منچستر.
دربارهی فرهنگ لغت فارسی به آلمانی علوی و يونکر و چگونگی همکاری او پرسوجو میکنم. علوی به من گفته بود که يونکر نقشی در تهيهی اين لغت نامه نداشت. منتها چون رييس انستيتو بود بايد اسمش را روی کتاب میآورديم. پروفسور لورنس میگويد: لغتنامه را دانشجويان زير نظرعلوی تهيه کردند. من مسنتر از همه بودم. من روسی را خوب میدانستم. يک لعت نامهی فارسی به روسی بود ، که آن را مبنا قرار داديم. نه آن که آن را ترجمه کنيم و بجای کلمات روسی آلمانی بگذاريم. علوی تاکيد داشت که از واژههای کلاسيک هم استفاده کنيم. در اين لغت نامه کلمات زيادی از شاهنامه آورده شده است. از فرهنگ حييم هم برای مقايسه با زبان انگليسی استفاده کرديم. همچنين از برهان قاطع و فرهنگ نفيسی در پنج جلد(!؟). من بيشتر از همه روی اين لغتنامه کار کرده بودم. از يونکر خواستم که نامم را روی کتاب بياورد. پاسخی نداد. اما در عمل نشان داد که موافق نيست. به همين دليل مناسبات من و يونکر سرد شد. به هر حال فرهنگ لعت در لايپزيک چاپ شد.
پروفسور لورنس بر آن است که امروزه هنوز هم اين کتاب بهترين لغت نامهی فارسی به آلمانی است.
میپرسم: فکر نمیکنيد که در اين لغتنامه اشتباهاتی هم باشد؟ همچنين کلمات جديد بسياری هم وارد زبان فارسی شده ، و بايد در آن تجديد نظر کرد؟
ـ ما در زمان حيات علوی متوجه اين موضوع شده بوديم. منتها يونکر مرده بود ، و فيشر (همسر خانم شهناز اعلامی) وارث حقوقی او بود ، که از آلمان شرقی فرار کرد. بعد هم مرد. حالا خانم اعلامی هم ، که وارث فيشر بود، فوت کرده است. علوی بر آن بود که در فرهنگ تجديد نظر کنيم و روی آن بنويسيم: علوی و لورنس. متاسفانه به علت مشکلات حقوقی نتوانستيم. حالا لغت نامه دو وارث دارد. همسر علوی و فرزند خانم شهناز اعلامی.
پروفسور لورنس يک کتاب آموزش فارسی برای آلمانی زبانها را هم به من نشان میدهد ، که روی آن نام او و آقا بزرگ آمده است. هنگام تهيهی اين کتاب او در انستيتو ايران شناسی فارسی درس میداده است. او پس از بازگشت از تاجيکستان دکترای خود را گرفت ، و به رغم مخالفت يونکر ، در همراهی با آقا بزرگ ، دست بکار تاليف اين کتاب شد. اين کتاب تا سال ١٩٦٧ به چاپ هشتم رسيد. پس از فرو ريختن ديوار برلين علوی و لورنس در متن کتاب تجديد نظر کردند. جملات و واژههايی را ، که فقط در آلمان دمکراتيک قابل استفاده بود حذف کردند ، و نمونههايی از نثرفارسی کلاسيک و مدرن را برای استفادهی آلمانی زبانها در آن گنجاندند. امتياز چاپ اين کتاب با بنگاه انتشاراتی معروف است. Langenscheid
پروفسور لورنس میگويد:
علوی هيچگاه در آلمان پناهنده نشد. او در سال ١٩٥٣ برای دريافت جايزهی بينالمللی صلح به بوداپست ـ پايتخت مجارستان ـ رفته بود. اين سفر همزمان بود با کودتای بيست و هشت مرداد. اين بود که او به ايران برنگشت. به آلمان دمکراتيک آمد، و در جايگاه عضو مشاور کميتهی مرکزی حزب تودهی ايران ، مسووليت ايرانیهايی را ، که در ارتباط با وضعيت آن روزیِ حزب ناگزير شده بودند به آلمان بيايند ، به عهده گرفت.
پروفسور لورنس میافزايد: علوی زبان آلمانی را خيلی خوب میدانست. او خلاف آنچه که در کتاب خاطراتش آمده است، در مونيخ درس نخوانده بود. بلکه در استان شلزين ، شهر ليگ نيتسا ، در لهستان کنونی و شهرهای مونستر و برسلاو تحصيل کرده بود.
ـ در چه رشتهيی؟
ـ جغرافيا يا تاريخ. درست نمیدانم. اما دانشگاه را تمام نکرد. او بدون مدرک ليسانس به ايران برگشته بود و معلم شده بود. در دانشگاه هومبولت بدون ارائهی مدرک تحصيلی تدريس میکرد. برای داشتن کرسی استادی بايد دکترا میگرفت. علوی کوششی نکرد. میگفت: کار من تدريس زبان و ادبيات فارسی است ، که آن را میشناسم. دکترا را میخواهم چکار؟
میپرسم: او که دکتر هم نشد. پس چطور است که میگوييد پروفسور علوی؟
پروفسور لورنس کتاب قطوری را نشانم میدهد ، با عنوان تاريخ و (روند) توسعهی ادبيات معاصر ايران. علوی پس از تدوين اين کتاب از دانشگاه هومبولت به عنوان پروفسور شناخته شد.
استدلال علوی برايم قابل قبول است ، اما پروفسور شدن او بدون پشت سرگذاشتن دورهی دکترا پرسشی است که در ذهن من خواهد ماند.
کتاب نامبرده هم ماجرايی دارد ، از اين قرار:
در چکسلواکی پروفسوری به نام ريپکا ، که در ايران با علوی و هدايت آشنا شده بود، کتابی تقريبا با همين عنوان نوشته بود. در اين کتاب بيشتر بر ادبيات کلاسيک ايران تکيه شده بود ، و بخش کوچکی از کتاب شامل بررسی ادبيات معاصر ايران میشد. تکيهی علوی ، که اين کتاب را الگو قرار داده بود، بيشتر روی ادبيات معاصر ايران بود.
"سرزمين گل و بلبل" و "ايرانِ مبارز" دو کتاب ديگر از آقا بزرگ علوی به زبان آلمانی است. اولين کتاب شرحی است از آداب و سنن مردم ايران ، که به چاپ دوم نرسيد. دومين کتاب ، که پروفسور مانفرد لورنس هم در تهيهی آن دستی داشته است ، شرح و تحليلی است دربارهی مسائل سياسی اجتماعی ايران ، بويژه مسئلهی نفت ، که پس از انتشار با استقبال روبرو شده بود. صد و يک سند فارس ، شرح مکاتبهی ترکان عثمانی ، کتاب ديگری است ، به اهتمام بزرگ علوی ، و به سفارش ترکها. که مانفرد لورنس آن را به زبان آلمانی برگردانده است. پروفسور لورنس میگويد: علوی روی اين کتاب بسيار زياد زحمت کشيد و بسيار کم پول گرفت. خود علوی گفته بود: به اندازهی پول يک بطری ويسکی.
پروفسور لورنس حرفها و خاطرههای بسياری از آقا بزرگ علوی دارد، که در اين گفت و گوی کوتاه نمیگنجد. اين يادداشت را با اين خاطرهی شيرين او به پايان میبرم:
پروفسور لورنس میگويد: علوی مهمان ما بود. پسر کوچکم ، که در مدرسه ويولون ياد میگرفت ، داشت برای او آهنگی مینواخت. علوی از من اجازه گرفت و يک اسکناس پنج مارکی به او جايزه داد. پسرم که از اتاق خارج شد، علوی گفت: من هم در مدرسه ويولون ياد میگرفتم. متاسفانه کسی نبود که تشويقم کند...
جلال سرفراز