پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
در روزگاران دور، جوانی جوانتر از خودم دستنوشتهای چهار – پنج صفحهای آورد تا برایش ویرایش کنم. ترجمهی داستان کوتاهی بود نوشتهی جک لندن. جوان، که میدانست من چهقدر جک لندن را دوست میدارم، در طول کار در برابر پیشنهادهای من برای تغییر متن سخت میایستاد و کموبیش هیچ تغییری را نمیپذیرفت. پس از جدلهای فراوان، هنگامی که در گوشهی رینگ گیر افتاد، اعتراف کرد که ترجمهی منتشرشدهی کسی دیگر را برداشته، کمی در آن دست برده، و میخواهد به عنوان ترجمهی خود جایش بزند. پیشنهادهای ویرایشی من، تغییر در همان دستکاریهای او بود و متن را بهسوی ترجمهی نخستین باز میگرداند!
هاج و واج، با دهانی باز ماندهبودم و هیچ نمیتوانستم بفهمم چگونه انسان میتواند حاصل کار و زحمت دیگری را بهنام خود جا بزند.
در آن روزگار چنین کاری کمی دشوارتر از امروز بود: باید مینشستید و از اثر موجود با دست رونویسی میکردید تا سپس بتوانید آن را اثر خود ادعا کنید. اما امروز به برکت پیشرفت فناوری کافیست متن نوشتهی کسی دیگر را “های لایت” کنید، کپی کنید، ببرید، جای دیگری بچسبانید، و به نام اثر خود جا بزنید: در فیسبوک، وبلاگها، وبگاهها، نشریات الکترونیک و... فراوان این کار را میکنند، چنانکه گویی دیگر هیچ زشتی در این کار نمانده و دیگر وجدان هیچ کسی از دستآلودن به این کار عذاب نمیگیرد، و اگر بپرسید، اغلب میگویند: «خب، همه همین کار را میکنند!»
خیلی وقت است که این کار به نشریات کاغذی هم سرایت کردهاست. تازهترین نمونهی آن دزدی از یک ترجمهی من است که خوندلها برای آن خوردهام.
سی سال پیش، در زندگانی دیگری در مینسک پایتخت بلاروس ، برای گریز از دردهای روزمره، برای احساس زنده بودن، لابهلای بدبختیها نشستم و تکههای گوناگونی از کتابی را دربارهی ناظم حکمت ترجمه کردم، کنار هم گذاشتم، و سرانجام نوشتهای شد با عنوان «ابعاد جهانی یک شاعر». آن را بارها ویراستم، بارها رونویسی کردم، اما ماند روی دستم تا آنکه دوازده سال پیش نخستین بار بهمناسبت یکصدمین زادروز ناظم حکمت در مجلهی نگاه نو (چاپ داخل، اردیبهشت ۱۳۸۱، شماره ۵۲) منتشر شد.
آن نوشتهی زیبا، با ترکیب شعرهایی از ناظم حکمت، توصیف اعتصاب غذای هجدهروزهی اوست در زندان ترکیه، و بنابراین بیجا نبود که با اعتصاب غذای طولانی اکبر گنجی در زندان جمهوری اسلامی به یاد آن افتادم، و ویرایش تازهای از آن، تقدیم به اکبر گنجی، در ۲۷ ژوئیه ۲۰۰۵ (۵ مرداد ۱۳۸۴) در سایت ایران امروز منتشر شد.
باز باری دیگر، و این بار به مناسبت یکصدودهمین زادروز ناظم حکمت نشستم، به منابع اصلی زندگینامهها و شعرهای ناظم حکمت سر کشیدم، و ویرایشی بهکلی تازه و با تصحیحات فراوان از آن ترجمه پرداختم، که در سایت انجمن قلم آذربایجان منتشر شد.
انتشار نخست «ابعاد جهانی یک شاعر» روی کاغذ است، و نشر سوم آن در فایل پی.دی.اف. پس آسانترین راه برای کپی کردن، بریدن، و چسباندن آن کدام است؟ روشن است: آنکه در سایت ایران امروز در آمد. تکهی زیر را از آن ویرایش نقل میکنم:
او [ناظم حکمت] در سال ۱۹۵۵ به قربانیان بمب اتمى در ژاپن چهار شعر هدیه کرد. این شعرها در بزرگترین روزنامههاى ژاپن بهچاپ رسیدند و با شباهت عجیب خود نغمههاى فولکلوریک ژاپن، یا «اوتا»ها را بهیاد مىآوردند. کمى بعد این شعرها، با آن حزن اندیشمندانه و بلورین خود، به ترانه تبدیل شدند. در کنگرهی جهانى صلح در هلسینکى همهی نمایندگان بهپا خاستند و به ترانهی ژاپنى سرودهی شاعر ترک با صداى پل رابسون خوانندهی سیاهپوست گوش فرا دادند:
ماهى گرفتیم، هرکه خورد، مرد،
دستمان را هرکه گرفت، مرد
کشتىمان: تابوت سیاه
چشم بادامى، فراموشم کن.
کشتىمان: تابوت سیاه
دریامان: دریاى مرده
انسانها، آهاى، کجایید،
کجایید؟
خیال میکردم که امروزه با مشاهدهی پیشرفت و گستردگی صنعت بریدن و چسباندن و بهنام خود جا زدن، دیگر پوستم کلفت شده و از دیدن نمونههای آن ککم نمیگزد. اما با گشودن «دفتر کانون نویسندگان ایران در تبعید» شماره ۲۰، که همین روزها منتشر شد و از قضا نوشتهای به دو زبان از من نیز در آن هست، و دیدن همان تکهی بالا زیر نام کسی دیگر، خوندلهایی که برای آن ترجمه خوردهام دامنم را گرفت و سخت دردم آمد. آن تکه، بهنقل از دفتر کانون نویسندگان، با حفظ املا و علامتگذاری، چنین است:
ناظم در سال ۱۹۵۵، قطعه شعری به قربانیان بمب اتمی در ژاپن هدیه کرد. این شعرها در بزرگترین روزنامههای ژاپن به چاپ رسیدند و یاد نغمههای فولکلوریک ژاپن، «اوتا»ها، را زنده کردند. این شعرها، کمی بعد، با آن حزن اندیشمندانه و بلورین خود به ترانه تبدیل شدند. و چه با شکوه بود، هنگامی که در کنگره جهانی صلح در هلسینکی، همه نمایندگان به پا خاستند و به ترانه ژاپنی سروده شاعر ترک، ناظم حکمت، با صدای خواننده سیاه پوست آمریکایی، پل رابسون، گوش فرا دادند:
ماهى گرفتیم، هرکه خورد، مرد،
دستمان را هرکه گرفت، مرد
کشتىمان: تابوت سیاه
چشم بادامى، فراموشم کن.
کشتىمان: تابوت سیاه
دریامان: دریاى مرده
انسانها، آهاى، کجایید،
کجایید؟
[دفتر بیستم کانون نویسندگان ایران در تبعید، تابستان ۱۳۹۳ (۲۰۱۴)، پخش: انتشارات فروغ، آلمان (کلن)]
دریغ و درد... و درد هنگامی شدیدتر است که بدانید این شخص را به مقام «پرزیدنت» انجمن قلم (پن) ایران در تبعید گماشتهاند، یعنی مقامی که باید از شرافت قلم و از حقوق و حیثیت نویسندگان در سراسر جهان دفاع کند. آن نوشته از قلم نویسندهای روس بهنام رادی فیش تراویده، و ترجمهی آن به قلم من است. آیا این است دفاع از شرافت قلم و دفاع از حقوق و حیثیت رادی فیش و من؟ من چگونه به باقی آن نوشته، و به دیگر نوشتههای ایشان اعتماد کنم؟ از کجا بدانم که آنها را هم ایشان از جاهای دیگر نبریدهاند و نچسباندهاند؟ چگونه به آن انجمن اعتماد کنم، به عضویتش در آیم و امیدوار باشم که «پرزیدنت» آن از حقوق من و دیگر نویسندگان دفاع میکند؟
نمونهای دیگر، دزدیدن ترجمهی دیگری از من است که آن نیز در سایت ایران امروز منتشر شد. ترجمهایست با عنوان «همهی مردان قذافی» که در آن نشان داده میشود چگونه روشنفکرانی از قبیل آنتونی گیدنز، فرانسیس فوکویاما، رابرت پاتنام، جوزف نای، بنجامین باربر و... پول گرفتند، چهرهای بزککرده از قذافی و از پیشرفتهای لیبی زیر رهبری او به جهانیان نشان دادند و تئوریها بافتند.
آن ترجمه را نیز تمام و کمال، حتی با عنوان آن و عکس آن، یکی از روزنامههای داخل برداشت، و زیر نام «نویسنده»ای دیگر منتشر کرد – یعنی حتی نه ترجمه!
چنین دزدیهایی را در داخل ایران میتوان به حساب گسترش اخلاق اسلام فقاهتی در میان قلمبهدستان گذاشت. اما کار «پرزیدنت» انجمن قلم ایران در تبعید را به چه حسابی بگذاریم؟
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|