iran-emrooz.net | Fri, 04.11.2005, 4:30
هفت زن ایرانی آنچه را که نمیشود دید در اروپا به نمایش میگذارند
شگفتیهای چادرستان
نسرین بصیری - برلین
|
پجنشنبه١٢ آبان ١٣٨٤
در صحنهء "شاو بونه" برلین پارچهای آویزان است که بر آن نوشتهاند "نامههایی از سرزمین خیمهها". ضربههای آهنگینی که انگشتان ورزیدهء محمدرضا مرتضوی بر تنبک مینوازد، به شعرهایی جان میدمد که پروژکتوری بر پردهء انداخته است. سرودههای قدیمی به دو زبان فارسی و انگلیسی به ضرباهنگ تنبک و یاری تکنیک دیژیتال مثل نوارهای تبلیغاتی کانالهای تلوزیونی، راه میافتند و جلو میروند.
بعد نماهایی میبینیم از شهر تهران. خیابان خوابی دستهایش را روی آتش گرم میکند ، زنی در چادری که روی چمن بر پا کردهاند لبخند میزند. چند کار گر ساختمانی از خوابگاهشان که چادر است بیرون میخزند. نواهای موسیقی و این بار ضرب گروه دستان ، لبخند زن را، نگاه کودک و دستان مردی بیخانمان که بر آتش حرکت میکنند ، در ذهن ته نشین میکند.
حالا نوبت بازیگران است و رقص خیمهها. هفت خیمهء تک نفرهء رنگین و شش زن که فقط چهرهءهاشان از پشت پنجره ء تور خیمهها پیداست بیش از یکساعت هوش و حواس تماشاچیان را میبرند.
سالن نمایش گرد است و مثل "زورخانه" پله پله. بازیگران در گود ، زیر پای ما ، در چادرها شان ، که مثل سلول انفرادی دست و پا گیر است در صحنه میچرخند و تاب میخورند و به یاری رقص- یا به زبان رایج ایران امروز "حرکات موزون" - ترس و نگرانی ، خشم و سر گردانی، پیوند و مهربانی خود را به نمایش میگذارند.
گاهی سه تا شان بر علیه سه تای دیگر دست به یکی میکنند. گاهی کشتی میگیرند ، جدال میکنند، میچرخند، پنج تا شان با هم متحد میشوند ؛ تا خیمهء سیاه نفر ششم را به کنجی برانند. بعد همه کمک میکنند و سیاهی را از صحنه میرانند. باری دیگر دو پاره میشوند و دو دستگی را به نمایش میگذارند ، در اوج یک جدال یک چادر با معلق زدنها و پیچ و تاب فراوان خودش را به بیرون صحنه میاندازد، یا به بیرون پرتاب میشود، و جلو پردهء فروافتادهء، دور از چشم و گوش باقی زنان با تماشاچیان به چند زبان رایج اروپایی دردل می کند.
زنان بالا میروند، پائین میآیند ، میپرند ، چرخ میزنند ، سر در آغوش هم میگذارند و به هم گرما میبخشند و لحظهای بعد غلت میزنند ، و رقص کنان جدال میکنند و باز متحد میشوند، به درون خیمهء همدیگر میخزند و در پایان نمایش وقتی خسته از تاب خوردن و جدال داخل یک خیمهء تک نفره شدند، زیپ خیمه راپائین میکشند و برای اولین بار چهره به تماشاچیان مینمایند. سرهاشان را از روزنه بیرون میآورند و به چند زبان رایج دنیا سخن میگویند و در آخر، تماشاچیان زن را دوستانه را به داخل میخوانند. وقتی میبینند کسی از جا بلند نمیشود، چند بار پشت سر هم با تاکید تعارف میکنند بیائید و با ما یک استکان چای بنوشید. در اجرای برلین مردم جا خوردهاند. نمیدانند این دیالوگ جزء نمایش است و باید سر جاشان بنشینند یا از روی صندلیها بلند شوند و به صحنه بروند. عاقبت کم کم "دوزاری" تماشاچیان آلمانی میافتد و تک و توک صدای دست زدن در سالن تئاتر شاوبونه که ٤٠٠ نفر را در دل خود جای داده به گوش میرسد. چند ثانیه بعد ، همه متوجه میشوند نمایش واقعا به پایان رسیده است و نوبت میرسد به رگبار کف زدنها که چند دقیقه سالن را میلرزاند.
این نمایش روز ١٨ و ١٩ اکتبر در شاو بونهء برلین روی صحنه رفت و در ماه نوامبر در چندین شهر دیگر آلمان روی صحنه میرود. اطلاعات بیشتر پیرامون این نمایش و اجراهای آن را در ببینید. http://www.lettersfromtentland.com
گفتنی است که این نمایش قرار بود در تهران و چند شهر ایران اجراء شود ولی اجازهء صحنه نیافت. کارگردان و طراح رقص نمایش هلنا والدمن هستند که در برلین زندگی میکنند. دیالوگها را بازیگران و رقصندگان به یاری و همکاری والد من پروراندهاند.
من از زنان ایرانی خیلی چیزها آموختم
گفت و گو با کارگردان لترز فروم تنت لند
نسرین بصیری: چطور به فکر این افتادید که با بازیگران زن ایرانی کاری کنید؟
هلنا والدمن: رئیس مرکز هنرهای نمایشی ، یا بهتر بگویم رئیس سابق مرکز، مجید شریف خدایی در برلین بود و ما با هم ملاقاتی داشتیم. من برای او از پروژه ء خودم تعریف کردم. میخواستم یک کشتی را از بندر رستک به شرق بفرستم و بگیر و بستانی داشته باشیم میان شرق و غرب. از ایدههای خودم برای او گفتم و گفتم که با این کشتی چهها میخواهم بکنم. به نظر میرسید که او از این ایده خیلی خوشش آمده و در آخر از من دعوت کرد بروم تهران و در آنجا یک ورک شاپ بر گزار کنم. من هم اینکار را کردم. ورک شاپ خیلی خوب بود و من آنرا خیلی مثبت ارزیابی میکنم. این ورک شاپ فقط برای زنان بود. زنانی که با ایشان کار میکردم، ، خیلی مرا تحت تاثیر قرار دادند، شیفته شدم. زنان هم میگفتند دلشان نمیخواهد نتیجهء کارشان را در ورک شاپ، همینطوری رها کنند. با من هم نظر بودند که بسیار خوب خواهد شد اگر روی این چیزها بیشتر کار کنیم و از توی آن یک قطعه در بیاوریم. اینکار را هم کردیم. این ماجرا ، حالا که دارم تعریف میکنم ، خیلی سهل و آسان بنظر میرسد. اما اصلا آسان نبود. چون مرکز هنرهای نمایشی رئیس خود را از دست داد، یعنی شریف خدایی ، کسی که مرا دعوت کرده بود ، به دنبال انتخابات مجلس رفت و رئیس نو این مرکز هیچ اطلاعی از برنامههای ما نداشت که میخواهیم قطعهای از کار در آوریم و ماجرا حسابی پیچیده شد. بعد من به کمک فرهاد پایار که مشاورم بود برای این قطعه در ایران ، به ایران سفر کردیم و در آنجا ملاقاتی داشتیم با دو رئیس جدید فستیوال و مرکز هنرهای نمایشی و به ایشان گفتیم چه ایدهای داریم و چه تدارکاتی تا بحال برای این کار دیده ایم. بعد از مدت کوتاهی ، بعد از حدود ده دقیقه رئیس مرکز دکتر نشان حرف مرا قطع کرد و گفت از حرفهای من خوشش آمده و چیزهایی که میگویم برایش جالب است. اما گفت بیشتر از همهء این حرفها شور و علاقهء من برایش جذابیت دارد. بعد گفت اگر میخواهید از همین پس فردا میتوانید تمرینها را شروع کنید و منهم اینکار را کردم.
نسرین بصیری: این سفر جز تمرینها و پخته شدن نمایش برایتان چه دست آوردی داشت. آیا نظرتان در مورد وضعیت زن در ایران یا زن در اسلام تغییر ی کرد؟
هلنا والدمن : بله! این کار نظر مرا در هر حال تغییر داد. اما من بیشتر میل دارم در بارهء زنان ایران سخن بگویم ، چون نمیدانم آیا میشود گفت این حرف در مورد تمام زنان اسلامی صدق میکند یا خیر. آنچه مربوط به زنان ایرانی است باید بگویم من حسابی جا خوردم که زنان تا چه اندازه در آنجا قوی هستند، تا چه اندازه برای آنچه میخواهند مبارزه میکنند ، و چطور نظرشان را پیش میبرند. مثلا به من گفتند چهها را میخواهند و چهها را نمیخواهند. میگفتند ما آنطورها که شما خیال میکنید سرکوب نمیشویم. شماها فقط یک جنبهء ما را میبینید و جنبههای دیگر ما در کشور شما نادیده گرفته میشود و در رسانهها ذکر نمیشود که ما طور دیگری هم هستیم. همه تان میخواهید ما را فقط از یک زاویه و جنبه ببینید. حالا چه این جنبه چادر باشد ، چه مسائل سیاسی. اما ما هم آدمیم ، مثل بقیهء آدمها. زندگی میکنیم ، میخندیم و میخواهیم عشق بورزیم. این چیزها را شما نمیخواهید ببینید. من باید بگویم که ما در تمام طول تمرینها مان ، وقتی با هم روبرو میشدیم ، همه اش از خودمان میپرسیدیم ، ما را چگونه میبینند. فکر مان مشغول به این بود که آنها ما را چگونه میبینید و ما آنها را چگونه میبینیم. به کلیشهها میپرداختیم. باز شدن این مسائل خیلی خوب بود. مثلا رقصندهای به من گفت "تو آنجورها هم آلمانی نیستی! " پرسیدم "به نظر تو آلمانیها چطور ند ! ؟" او گفت شما آلمانیها ، یا نمیدانم اروپاییها - اما بیشتر فکر میکنم منظورش آلمانیها بود - خیلی سختگیر و خشک و دقیق.... هستید، و یک سری واژههایی در همین ردیف بکار برد.
ماجرا از جانب من هم همین طور بود. آدم وقتی وارد کشوری میشود و این پوشش را میبیند و قانون را میبیند و این واقعیت را که آدم میداند وقتی زنان طلاق میگیرند ، اگر بچه داشته باشند، بچه شان را فقط تا سه سالگی میتوانند پیش خودشان نگاه دارند و بعد از آن ، بچه بطور اتوماتیک تعلق میگیرد به پدر.... خوب... چیزهای زیادی وجود دارد که درک و تصورش باید بگویم برای من خیلی سخت است و آدم خیلی لجش میگیرد. اما واقعیت این است که زنانی که با ایشان کار کردم خیلی چیزها را به من نشان دادند. نشان دادند چه آزادیهایی دارند و در ایران خیلی چیزها و جود دارد که آدم از آن بیخبر است. چیزهایی که از دیوار خانهها و از سدی که چادر میسازد، به بیرون نشت نمیکند. در واقع همه چیز هست اما دیده نمیشود
نسرین بصیری: نمایش تا بحال در کدام شهرها به اجرا در آمده؟
هلنا والدمن: در جشنوارهء تهران، بعد آمدیم در ونیز یک اجراء داشتیم ، بعد در آمستردام ، در زوریخ و وین و حالا در برلین هستیم در شاو بونه و بعد دوسلدورف ، فرانکفورت، بیله فلد و شهرهای کوچک تر مثل لودویگ زهافن، و بعد باز احتمالا به جاهای دیگری میرویم ، به لوکزامبورگ و مولهاوزن یعنی یک سفر درازی در پیش داریم.
باید منتظر ماند
گفت و گو با ریما رامین فر
ریما رامین فر در تهران به کار تئاتر مشغولند کارشان بازیگری است و کارگردانی. نمایشنامه هم مینویسند و در نمایش "لترز فروم تنت لند" یا "داس ووندر فون چادری ستان" هم دستیار کارگردان بودند و هم به کار ترجمه پرداختند.
نسرین بصیری : همکاری با یک کارگردان غیر ایرانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ریما رامین فر : در مورد همکاری مشترک... من فکر میکنم چیزی است که در دنیا جواب داده و چه من بگویم و چه تایید کنم و چه تایید نکنم بیشتر کشورها با فرهنگهای مختلف این تلاش را دارند میکنند که با همکاریهای مشترک بیشتر به همدیگر نزدیک شوند.
اما در مورد لترز فروم تنت لند. ببینید این کاری که ما در واقع با همدیگر کردیم یک کار حرکت و فرم بود و خانم والد من از کشوری میآیند که یک سابقهء کاری طولانی در این شاخه از تئاتر تجربه شده، در حالی که ما مدتهای مدید است که کارهای حرکتی مان در یک سطح همین جوری دارد در جا میزند و پیشرفتی نداشته. بهر حال ما تاریخچهء کارهای حرکتی و رقص را نداریم. بنا بر این خیلی این همکاری برای ما عجیب بود. در واقع چیزهایی را که هلنا والد من میپسندید و به نظرش نو و مدرن بود، شاید چون ما این دروهء قبلی را طی نکرده بودیم، برامان غریب و نفهمیدنی بود. ولی بهر حال واقعیت این است که در هر کار گروهی آدم یک مقداری به اصطلاح خود داری میکند از این که حتما سلیقهء خودش را به کرسی بنشاند و یک مقداری بهر حال از همدیگر تاثیر گرفتیم. در این شکی نیست و حالا ماحصل کار یک مقداریش چیزهایی است که ایشان از اول گفته بود و دوست داشت و یک مقدار هم به چیزهایی نزدیک است که ما شاید دلمان میخواسته بگوئیم. چون نمایش در طول تمرینهایی که میکردیم بداهه و امپروویزه از کار در آمد و در هر حال مطمئنم یک میکسی از هر دو فرهنگ است.
نسرین بصیری : وقتی با خانم والد من صحبت میکردم بعضی از بازیگرها را رقصنده مینامید. واقعا میشود در ایران چنین واژهای بکار برد در مورد بازیگران. یعنی اصولا امکان اینکه کسی برقصد روی صحنه هست ؟
ریما رامین فر: ببینید واژهء رقص الان خیلی ملموس نیست در ایران. کلمهای که بجاش بکار برده میشود، حرکات موزون است. بله ما در واقع تئاترهایی داریم که درش حرکات موزون انجام میشود. اما خوب...(می خندد) همان جور که همه میدانند یک مقداری این حرکات با موازین اسلامی در ضدیت نیست. بنا بر این حرکات در واقع خلاصه شده است ، بخصوص برای خانمها. حالا آقایان بیشتر رقصهای فولکلور را همانجوری که بوده میتوانند اجرا کنند اما... خانمها بهر حال حرکات شان مینیمالیزه شده است... بله در این گروه هم دو تا خانم هستند ، خانم سارا ریحانی و زهرهء آقالو که مدتهاست دارند این شاخه از هنر را کار میکنند. هم تدریس میکنند و هم روی صحنه میروند.
نسرین بصیری: ممکن است بفرمائید کدام بازیگران در این نمایش شرکت دارند.
ریما رامین فر: بله. خانم پانته آ بهرام ، خانم سیما تیر انداز، خانم بنفشه نجاتی و خانم مهشاد مخبری و دو بازیگر دیگر که رقصنده هستند؛ خانم سارا ریحانی و زهرهء آغالو. فکر میکنم چهرهء بعضی از این بازیگرها آشنا باشد برای اینکه مدتهاست در عرصهء سینما و تئاتر و تلوزیون کار میکنند و جزو چهرههای شناخته شده هستند، به ویژه خانم بهرام و خانم تیر انداز.
نسرین بصیری: ممکن است بفرمائید شما چه نقشی دارید در این نمایش ؟
ریما رامینفر: من در واقع از روز اول به عنوان اسیستان و به عنوان مترجم خانم والد من به گروه پیوستم و کماکان هم با همین سمت دارم ادامه میدهم.
نسرین بصیری: ولی خودتان در رشتهء تئاتر کار میکنید ؟
ریما رامین فر: بله همین طور است. روز اول از طرف مرکز هنرهای نمایشی از من خواسته شدکه با این گروه باشم و کمک کنم. وگرنه من خودم در تهران بیشتر نمایشنامه نویسی میکنم گاهی هم بازیگری میکنم.... اعتراف میکنم برام سخت بود از روز اول که فقط در سمت اسیستان بمانم ، ولی بهر حال ادامه پیدا کرده خدا را شکر ! چه بگویم ، به هر حال تا بحال ادامه پیدا کرده.
نسرین بصیری: شما در تمام سفرها همراه گروه هستید؟
ریما رامین فر: بله تا بحال که بودم. چون بهر حال کارگردان دور است از بازیگران و همیشه یک نفر لازم است که کارها را برنامه ریزی کند. گاهی وقتها لازم است ما یک تمرینهایی در تهران داشته باشیم قبل از اینکه بیائیم اینجا و اجرا کنیم و من سعی میکنم این نقش را بازی کنم.
نسرین بصیری: آیا وضعیت نمایش در ایران از هنگام روی کار آمدن احمدی نژاد تا کنون تغییر اتی کرده است ؟
ریما رامین فر: وضعیت تئاتر میشود گفت یک چیزی حول و خوش هشت، نه ماه است که تغییراتی کرده....این تغییرات ربطی به ریاست جمهوری جدید نداشته و در واقع سعی کردند که مدیریت تئاتر را بکنند مدیریت شورایی که هنوز دورهء گزار را دارد طی میکند. اصلا نمیشود گفت وضعیت بد تر شده یا بد تر نشده. چون آن محدود بودن مدیریت مرکز هنرهای نمایشی ، که تک نفره بوده کنار رفته است و قرار است که شورایی باشد و این شورا سیاست گزاریهای تئاتر را تصویب بکند یا رد کند. از زمانی که وزیر ارشاد تغییر کرد تا جایی که من خبر دارم هنوز مدیران تئاتر تعویض نشدند. بنا بر این من هیچ چیز محسوسی را در تئاتر حس نکردم که تغییر کرده یا تغییر نکرده. ولی شایعه زیاد است. یعنی اسامی افراد همیشه برده میشود که قرار است بیایند جای دکتر نشان و بشوند رئیس مرکز هنرهای نمایشی. نمیدانم... اصلا نمیدانم به کدام سمت میرویم یا به کدام سمت نمیرویم. باید منتظر ماند.