يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
زندگی آقا بزرگ علوی از تولد تا مرگ (۱۳ بهمن ۱۲۸۲ تا ۲۸ بهمن ۱۳۷۵) مصادف بود با سلطنت پنج پادشاه- مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه، احمد شاه، رضاشاه و محمدرضا شاه - و دو دههٔ آخر عمرش مصادف شد با حکومت روحانیون شیعه در ایران. آقا بزرگ تقریباً نزدیک به تمامی سالهای قرن بیستم را زیست، دو برابر و نیم عمر دکتر تقی اِرانی یعنی ۵۶ سال پس از مرگ او و نیز دو برابر عمر صادق هدایت یعنی ۴۶ سال پس از مرگ او، زندگی کرد. نیم قرن از زندگی علوی در شرایط تبعید سیاسی و زندان سپری شد. آقا بزرگ از عنفوان جوانی از سن ۲۵ سالگی تا آخرین روزهای عمر یعنی حدود ۷۰ سال از عمرش را قلم زد. از او ۲۷ عنوان کتاب (ترجمه، داستان و رمان و تألیف) در زمینههایی چند به زبانهای فارسی، انگلیسی و آلمانی به یادگار مانده است.
بافت خانوادگی اجتماعی
آقا بزرگ علوی در ۱۳ بهمن ۱۲۸۲ در تهران در خانهٔ پدربزرگش که از بازرگانان سرشناس تهران و نیز از فعالان دوره انقلاب مشروطه بود، به دنیا آمد. پدربزرگ آقا بزرگ، حاج سید محمد صراف که بعدها نام خانوادگی علوی را برگزید، نماینده دوره اول مجلس شورای ملی از صنف تجار تهران بود. او در نخستین سالهای آغازین انقلاب مشروطه سه پسر خود به نامهای فدایی و پرتو و حسین را برای تحصیل به لوزان سوئیس و آلمان فرستاد. در آن زمان تجاری از بازار به محمد علوی اعتراض کردند، این دسته از بازاریان مذهبی، نام فرنگ را برابر با محل فساد و بیدین شدن جوانانی که به فرنگ فرستاده میشدند، تلقی میکردند. ابوالحسن علوی پدر آقا بزرگ و فرزند ارشد محمد علی علوی از آزادیخواهان و مبارزان دوره انقلاب مشروطه بود. محمدعلی جمالزاده نویسنده نامدار در وصف او (در اسفند ۱۳۵۲ در ژنو تحت عنوان «به پاس دوستی ۷۰ ساله با دودمان علوی) مینویسد: «ابوالحسن علوی پسر ارشد محمد علوی با آنکه تاجرزاده بود، از همان دوران جوانی اهل ذوق و کمال و آزادی طلب بود و به همراهی حاج سید نصرالله اخوی معروف مسافرتی هم به پاریس (در سال ۱۹۰۵) کرده بود. او از مشروطه طلبان دو آتشه و بسیار فعال و صمیمی بشمار میرفت و با پدرم سید واعظ اصفهانی رفت و آمد داشت و از مریدان خالص و فداکار پدرم محسوب میگردید و پدر هم به او علاقه داشت. وی با پدرم و با چند تن از مشروطه طلبان خالص دیگر از آنجمله حاج سید نصرالله اخوی که او نیز گویا در گوتینگن اقامت داشت همسنگر بود. محمد علی پسر چهارم هم داشت موسوم به پرتو علوی، اهل عرفان و فضل کمال است و در ادبیات امروزی مقام ممتازی دارد.»
مرتضی علوی در زندان
ابوالحسن علوی شش فرزند داشت (مرتضی، بدری، آقا بزرگ، مصطفی، شاه زنان و نجمی). مرتضی علوی فرزند ارشد ابوالحسن علوی از سالهای آغازین جوانی که محصل «مدرسه سیاسی» تهران بود، وارد عرصه زندگی و مبارزه سیاسی شد. او یکی از سازمان دهندگان اولین اعتصاب اعتراضی محصلین «مدرسه سیاسی» تهران بود علیه قرارداد معروف ۱۹۱۹ وثوق الدوله. مرتضی در رابطه با این فعالیت مبارزاتی به زندان افتاد.
مرتضی علوی حدود ۶ سال بعد از این ایام یعنی در سال ۱۳۰۴ شمسی یکی از پایه گذاران «فرقه جمهوری انقلابی ایران» در برلین بود. در سال ۱۳۰۶ شمسی در برلین بیانیهای به نام این جریان و تحت عنوان «بیان حق» منتشر شد.
دوره کودکی و نوجوانی
قدیمیترین صحنهای که آقا بزرگ از چهار سالگیاش به خاطر دارد، شنیدن صدای به توپ بستن مجلس شورای ملی و نیز شنیدن صدای آواز عارف قزوینی در منزلشان بود. او در سال ۱۲۸۸ شمسی در تهران وارد مدرسه فرهنگ شد و دوره ابتدائی را در این مدرسه گذراند. از آنجائی که خطاش بد بود، معلم نتوانست خط او را بخواند، یک سال رفوزه شد. او دوره سه ساله دبیرستان را در دبیرستان اقدسیه و دارالفنون تهران طی کرد.
اولین فعالیت سیاسی اعتراضی آقا بزرگ نوجوان در کلاس سوم دبیرستان دارالفنون، مشارکت او در نخستین تظاهرات سیاسی اعتراضی محصلین ایرانی در تهران بود. شعار محصلین معترض در آن روز: مرگ یا استقلال بود. اعتراضات محصلین نسبت به قرارداد ۱۹۱۹ میلادی یعنی به قرارداد وثوق الدوله نخست وزیر وقت ایران با دولت انگلیس، در تاریخ ثبت است.
حرکت به آلمان
ابوالحسن علوی در سال ۱۳۰۰ شمسی مخفیانه وارد ایران میشود و حدود یک هفتهای در تهران میماند. او در برگشت به آلمان، دو پسرش مرتضی و آقا بزرگ را برای تحصیل به کشور آلمان میآورد. سفر از تهران تا رشت را با درشکه پیمودند و از رشت تا بندر انزلی را با قایقهای چوبی پارویی محلی و سپس، سوار بر کشتی و قطار شدند. این سفر از تهران تا برلین سه ماه طول کشید. در این سفر، آقا بزرگ برای نخستین بار سوار قایق چوبی، کشتی و قطار و نیز در اسلامبول، سوار اتومبیل میشود.
هفت سال زندگی و تحصیل در آلمان (۱۳۰۷- ۱۳۰۰ شمسی)
آقا بزرگ در سن ۱۷ سالگی، دوره دوم دبیرستان را در کشور آلمان ادامه میدهد. در دوره دوم دبیرستان، زبانهای انگلیسی و فرانسه پس از زبان آلمانی به عنوان زبانهای دوم و سوم تدریس میشد. او در مدتی کمتر از دو سال، زبان آلمانیاش به سطحی رسیده بود که میتوانست نمایش نامههایی را به زبان آلمانی بخواند. به تدریج به خواندن برخی آثار نویسندگان نامدار دنیا روی میآورد. یک بار، از سَرِ شب تا صبح، رمان «جنایت و مکافات» اثر داستایوسکی را میبلعد. یک بار، رمان «مزرعه مقدس» اثر تولستوی را حدود ۱۰ صفحه خلاصه نویسی میکند، وقتی نوشتهاش را دوباره میخواند، به خود میخندد و میگوید دارم شوخی میکنم.
همکلاسان و نیز معلمین او را به عنوان یک کتابخوان جدی و پیگیر میشناسند. بیش از یک سال نمیگذرد که نه تنها نصیحت پدر بزرگش را - قرار بود نزد آلمانیها حتماً نماز بخواند- فراموش میکند بلکه اعتقاد مذهبیاش نیز، پایان میگیرد.
آقا بزرگ، شعر یا آثاری مربوط به ایران را به زبان آلمانی میخواند و برای نخستین بار شاهنامه را به زبان آلمانی خواند. بعد از آن به دنبال چاپ فارسی شاهنامه میگردد، وقتی شروع به خواندن میکند، با لغات مشکلی مواجه میشود. یک بار به اتفاق چند دانشجوی ایرانی در آلمان به دیدار حسن تقیزاده به برلین میروند. در آن روز، دانشجویی موضوعی را که نام آن را فساد میگذارد، پیش میکشد و آن اینکه، دختران یا پسران جوانی در تراموای یکدیگر را میبوسند. حسن تقیزاده فراتر از بوسه میرود و آن را فساد نمیداند. علوی عبارت تقیزاده را میستاید و آن را تأثیری متعالی در خود میبیند.
آقا بزرگ به موازات مطالعه ادبی به تئاتر هم میرود و آن را جزو فعالیتهای ادبی خود میداند. یک بار به اتفاق برادرش مرتضی به دیدن نمایشنامه «راهزنان» نوشته شیلر رفت. پس از ختم نمایش، بحث و گفتگویی درباره نمایشنامه بین مرتضی و او پیش آمد. در این گفتگو بود که میفهمد، برادرش و یاران برادرش، گویا دارند به راه دیگری میروند. آقا بزرگ جوان در آن روز - که مسیر راهش را در ادبیات میدید- به تردید میافتد. با پرسشهایی روبرو میشود که با بینش آن روز او، تعارض پیدا میکند.
بزرگ علوی ۲۴ ساله، هنوز تحصیل دانشگاهیاش - در رشته پداگوژی- را تمام نکرده بود که ناگزیر میشود از آلمان به ایران برگردد. این برگشتن مرتبط بود با جریان خودکشی پدرش ابوالحسن علوی در سال ۱۳۰۷ در برلین. یک خودکشی دلخراش یعنی با انداختن خود زیر قطار شهری در شهر برلین، جان میسپارد. آقا بزرگ علوی بعد از این حادثه به دلیل عدم امکان تأمین مالی زندگی در آلمان، در زمستان سال ۱۳۰۷ به ایران بر میگردد.
زندگی جدید در ایران
آقا بزرگ با ورود به تهران، کوچههای تهران به نظرش تنگ آمدند. آب حوض بو میداد. برای خویشاوندانش معجزه علم و دانایی و وقار به حساب میآمد. روزی پیش مادر بزرگش سیگاری کشید. مادر بزرگ به او اعتراض و گلایه کرد که: ننه، جلوی من سیگار میکشی؟! آقا بزرگ گفت، ببخشید. گویا تقاضای بخشش مورد پذیرش قرار نگرفت. مادر بزرگ گفت، ننه دیگر تمام شد. حالا قبحاش ریخت. اینها نخستین درسیهایی بود که آقا بزرگ جوان از آن روزها میگرفت. او متوجه شد که باید تدریجاً خودش را با اوضاع و احوال نگاه کند.
رفتن به شیراز
آقا بزرگ در سال ۱۳۰۸ با حقوق ماهانه ۳۰ تومان به عنوان معلم زبان آلمانی به شیراز رفت. محیط مدرسه، برای او تنگ و آزار دهنده است. در همان روزهای اول که با ناظم مدرسه روبرو شد، او را آدمی سبزی پاک کن و خندان و دروغگو یافت. فهمید که با او نمیتواند بسازد. تریاک کشی اغلب معلمین عمامه به سر مدرسه، برای او چندش آور بود. یک بار دعوت آنان را پس نزد و چند پُکی به وافور زد. تا صبح خودش را خاراند. از تریاک کشی وحشت داشت و چون دیده بود که هر دو عمویش تحصیل کرده فرنگ، وقتی به ایران برگشتند، مدت کوتاهی بعد، هر دو تریاکی شدند. آقا بزرگ علوی از مردم شیراز و طبیعت آنجا با خاطرهای دلپذیر بر میگردد.
رفتن به گیلان
آقا بزرگ پس از برگشت از شیراز به تهران، کار کوتاه مدتی به عنوان مترجم یک نقشه بردار آلمانی به رشت و لاهیجان میرود. دیدههای او و نیز مقایسهای که بین زندگی اعیان و اشراف رشت و دهقانان گیلان میکند، تکان میخورد. این مشاهدات روح حساس و انسان مدار او را میآزارد. زندگی دائیاش در رشت که دورهای نماینده مجلس بود و نیز پسر دائیاش، سرلشگر یا زندگی اشرافهایی مانند اکبرها و سمیعیها در رشت را در برابر زندگی دهقانان لاهیجان میگذارد و این منظرهها برای علوی جوان، حالت سحر و جادو پیدا میکند. حاصل این ۶-۵ ماه زندگی علوی در گیلان، آفرینش داستان کوتاه معروف «گیله مرد» است که چند سال بعد از آن ایام، تدوین و انتشار میدهد.
هفت سال در مدرسه صنعتی تهران (۱۳۱۶-۱۳۰۹)
آقا بزرگ علوی پس از برگشت از گیلان به تهران، مدت کوتاهی بعد، کار دبیری زبان آلمانی را در سال ۱۳۰۹ در مدرسه صنعتی تهران شروع میکند. پس از یافتن کاری ثابت، او دو کتابی را که به فارسی ترجمه کرده بود، به چاپ میرساند. دوشیزه اورلئان اثر شیلر و کسب و کار خانم وارن از برنارد شاو.
دیدار با دکتر تقی اِرانی
در خرداد ۱۳۰۹، به تصادف با دکتر تقی اِرانی در خیابانی اطراف مجلس شورای ملی برخورد میکند. او یکی دو بار تقی اِرانیِ دانشجو را که از دوستان برادرش بود، در برلین دیده بود. مدت کوتاهی بعد، رفت و آمد او به منزل دکتر اِرانی آغاز میشود. کتاب کاپیتال مارکس را نزد دکتر اِرانی میخواند. در میان بحث و فحص، گاهی آقا بزرگ خوابش میبُرد. پس از نیم ساعت استراحت و صرف چای که دکتر اِرانی آماده کرده بود، سر حال میآمد. علوی یکی از سه عضو انتشار دهنده مجله «دنیا» بود که پایه گذار آن، دکتر تقی اِرانی بود. سومین عضو، ایرج اسکندری اقتصاددان و فارغ التحصیل از فرانسه بود که در سال ۱۳۰۸ به ایران برگشته بود. مجله «دنیا» در نوع خود نخستین مجله علمی ایران است که آخرین اختراعات و دستآوردهای علم و فن و صنعت و هنر و... جهان صنعتی آن روز را به آن بخش از جوانان تشنه آگاهی در آن روز جامعه ایران، میشناساند. مجله «دنیا»، از ساختمان اتم میگوید، از نظریههای داروین و فروید و اندیشمندان جهان آن روز، سخن به میان میآورد.
آشنایی با صادق هدایت
علوی در آن ایامی که در محفل دکتر اِرانی مشارکت میکند، همزمان در محفل ادبی صادق نیز مشارکت داشت و جزو گروه «ربعه» بوده است. آشنائی علوی با هدایت این گونه رخ مینماید: در پائیز سال ۱۳۰۹ است که کتاب «پروین دخت ساسان» را میخواند. بعد از آن، میجوید تا نویسنده آن را بیابد. در زمان کوتاهی با او دیدار میکند. پس از آن دوستی او با صادق هدایت نویسنده این کتاب آغاز میشود.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|