iran-emrooz.net | Sat, 29.10.2005, 4:48
[يادداشتی کوتاه دربارهی نمايش مصدق ـ کار تازهی رضا علامهزاده]
آيا ديگر اميدی به آينده نيست؟
برلين ـ جلال سرفراز
|
شنبه ٧ آبان ١٣٨٤
فيلم ـ نمايش " مصدق ـ تابستان ، پاييز ، زمستان " ، کار تازهی رضا علامه زاده ، اينجا و آنجا به نمايش درمی آيد.
جملهيی از اين نمايش میتواند برای هميشه در ذهن تماشاگر حک شود: "وزن اشخاص در جامعه بقدر شدائدی است که برای مردم تحمل میکنند."
اين گفته شايستهی سياستمداری ست ، که يکی از بحرانیترين دورههای تاريخ معاصر ايران با نام و مبارزهی او رقم خورده است.
علامه زاده در دوباره نگری بهنگام در چهرهی مصدق ، و بازنگری در يک سلسله از مهمترين رويدادهای سياسی اجتماعی تاريخ معاصر ايران ، توانسته است تماشاگران بسياری را با کنجکاوی به سالن تئاتر بکشاند. او با استفاده از فيلمهای مستند دورهی ملی شدن صنعت نفت ، و سپس کودتای ٢٨ مرداد ، و از ورای اسناد گوناگون ، بويژه دفاعيات دکتر مصدق دردادگاه نظامی ، میکوشد تا نه تنها برخی نکتهها و نفطههای تاريک ، که شخصيت و منش مصدق را در صحنه بازسازی کند. کاری ست بس دشوار. اما بنظر میرسد که علامه زاده از پس آن برآمده است.
در اين چارچوب ، مهمترين دستاورد نمايش باورِ تماشاگر است ، که گويا در صحنه با شحصيتهايی حقيقی بنام دکتر محمد مصدق و سرهنگ آزموده روبرو شده است. اين برد بزرگی برای علامه زاده و ديگر دست اندرکاران نمايش است . در اين ميان میتوان با ناصر رحمانی نژاد موافق بود که بهترين نقش زندگیاش را در هيئت مصدق اجرا کرده است.
فيلم ـ نمايش مصدق ... ابتدا در ماه مه امسال ، در يکصد و بيست و سومين سالروز ميلاد اين بزرگمرد در شهر کلن ، و در جريان يک گرد همايی سياسی ، با حضور تقريبا هزار نفر تماشاگر به اجرا درآمد. فضايی شلوغ از سخنرانیها، شعارها و پيامها، با اهداف سياسیِ قابل درک . در چنين فضايی خواه ناخواه از نمايش استفادهی ابزاری میشد. چرا علامه زاده چنين شبی را برای نخستين اجرای نمايش خود انتخاب کرد؟ آيا در آن شب هنر وجه المصالحهی سياست قرار نگرفت؟
از آن پس فيلم ـ نمايش مصدق با برخی دگرگونیها در متن و اجرا ، و جدا از فضای مورد اشاره ، از جمله در برلين به صحنه آمد. اين بار سکوت برقرار بود ، و بهتر میشد در بافت نمايش ، صحنه آرايی ، نور ، موزيک ، جاافتادگی بازيگران ، وحدت زمان و مکان در متن ، تناسب پاره فيلمها و صحنهها در فرم و معنا ، و نيز در برخی نکتهها و تصويرها تامل کرد. به نظر میرسيد که زبان گفتار گاهی خيلی کتابی ، و نه تئاتری است. بازيگران در کار خود جا افتاده اند ، اما بخصوص يکی از آنها در جاهايی نقش خود را فراموش میکند ، و دچار لکنت میشود. هومن آذرکلاه که در اجرای نخستين دو نقش را به عهده گرفته بود ، اينک در جايگاه سرهنگ آزموده سنگ تمام میگذارد. علی کامرانی در دو نقش متفاوت در صحنه ظاهر میشود ، و خوب. عبدالملکی ، با وجود فقط يک هفته تمرين ، از پس اجرای نقش رييس دادگاه بر میآيد. علی پورتاش در نقش دکتر غلامحسين مصدق بازی رمانتيکی ارائه میکند.در نمايش برخی صحنهها زائد به نظر میرسند. بخصوص در بخش پايانی نمايش ، جايی که مصدق پشت ميز کارش به خاموشی گراييده است. سکوتی زيبا ، و در خورِ مرگِ شخصيت بزرگی چون مصدق . به گمان من همانجا نقطهی اوج ، و پايان نمايش است. اما بلافاصله میبينيم که نمايش ادامه میيابد ، و با يک تک گويی ِ رمانتيک در حضيض به پايان میرسد. در بخش دادگاه نظامی ، نشاندن دو مجسمه در دو سوی رييس دادگاه ، از نگاه ظريف علامه زاده در تصويرِ چشم و گوش بستگی عوامل استبداد پرده برمی دارد.جست و جوی برخی نکتههای ظريف ، مانند نقل ملاقات يکی از خواهران شاه با مصدق در جريان سفر او به لاهه ، نامهی زن انگليسی به مصدق ، و يا موضوع سه جفت قاليچه يی که پی در پی به وکيل مصدق در دادگاه لاهه هديه داده میشوند ، بر لطف نمايش میافزايند .
علامه زاده در کار فيلم ، و نوشتن ، تجربهيی طولانی دارد ، و با آن که اين نخستين باری است که در جايگاه بازی نويس و بازی سازِ يک نمايش تئاتری خود را میآزمايد ، آشکار است که موضوع کار خود را ، چه در فرم و چه در محتوا ، به خوبی می شناسد.
نمايش ـ چنانچه از اسمش پيداست ـ دارای درونمايه يی سياسی ست. به نظر میرسد که بيشتر دربند محتواست ، تا فرم و زبان . مصدق ، تابستان ، پاييز ، زمستان کالبد شکافی ِ دورانی سپری شده ، و ، از ديدگاهی ، با توجه به روايتهای متفاوت ، و متناقض ، بخصوص برای نسل امروز ، کم و بيش ناشناخته است . هر گذرنده يی ، بسته به موقعيت و جايگاه آن روزی يا امروزیاش ، از آن برداشت و روايت ويژهی خود را دارد. (جالب است که يکی از شاهدان عينی آن دوران در کنار من نشسته است ، و در کشاکش نمايش گاهی بازويم را میفشارد که اينجايش درست ، و يا آنجايش نادرست است.) در اين چارچوب از يک سو میشود گفت که با توجه به بافت رويدادها ، و پرداخت و بازسازی آنها ، تماشاگر با نمايشی شبه مستند روبروست. اما از ديگرسو ، همين که پای داوریِ تاريخیِ تماشاگر به ميان میآيد ، میتوان اينجا و آنجا دريافت که علامه زاده از ورای انبوهی سند و نقل قول به روايت مستقل خود دست يافته و آن را بازسازی کرده است. بدينسان " مستند " بودن نمايش زير چنگکِ سوال میرود. در مجموع ، به رغم همهی کاستیها ، و نقطه ضعفهای متن و اجرا ، فنی و غير فنی ، علامه زاده توانسته است ، متناسب با محتوای داستانیِ مورد نظرش ، فرم و زبانی درخور نمايش بيابد. طنز تلخ نمايش در تصوير پشت صحنهی مبارزه و پيروزی مصدق در دادگاه لاهه ( تابستان ) ، و شکست بلافاصلهی وی در بيدادگاه نظامی ( پاييز ) است.در اين چارچوب پشت آدمی میلرزد. چه طنز غريبی ست زندگی اجتماعی سياسی کشور ما . نخست وزير قانونی يک کشور برای دفاع از منافع کشورش به دياری ديگر میرود ، اما دست پنهان خارجی به کمک عناصر قدرت طلب داخلی بساط سقوط او را میچيند. اما زمستانِ نمايش قصهی غم انگيزی است ، که اگر با برخی تک گويیهای لق و سوز و گدازهای صوتی و تصويری توام نمیشد ، میتوانست خاطره يی ماندگارتر بجای بگذارد.
□
میدانيم که ابزار اصلی کار علامه زاده دوربين فيلمبرداری است. در همين نمايش نيز نقش دوربين ـ اگرچه از آنِ علامه زاده نيست ـ بسيار مهم است. چه در گزينش اسناد تصويری ، و چه در همخوان ساختن صحنه با تصويرها . بنظر میرسد که اسناد تصويری نمای بيرون ، و صحنهها نمای درون فيلم ـ نمايش را ساخته اند. علامه زاده چند سال پيش دربارهی نقش زاويهی ديد در تغيير واقعيت يادداشتی نوشت ، درخورِ تامل .يعنی از زوايای گوناگون میتوان واقعيت را به گونههای متفاوت ديد و تعريف کرد. کافی ست دوربين در جايی دورتر يا نزديکتر ، بالاتر يا پايينتر ، کجتر يا راست تر ، روشنتر يا تاريکتر ، و ديگرتر و ديگرتر قرار بگيرد ، تا با نمودهای متفاوتی از واقعيت روبرو شويم. بايد ببينيم که علامه زاده در فيلم ـ نمايش مصدق دوربين ذهن خود را با چه هدفی ، و در کجای زمان و مکان فرار داده است؟ آيا او در تصوير نمای درشت چهرهی مصدق ـ اين بار در صحنهی تئاتر ـ کاملا همه جانبه نگريسته است؟
منظور از اين يادداشت برخورد محتوايی با نمايش مصدق ـ تابستان ، پاييز ، زمستان نيست . اما با توجه به محتوای سياسی و جهت دار نمايش میتوان در متن نمايش تامل کوتاهی کرد. من برآنم که "دوربين" علامه زاده در نمايش جريانها و پديدههای گوناگونی که پنهان و آشکار در مبارزه و سرنوشت مصدق سهم مثبت و منفی داشته اند ، از ديد داوریِ تاريخی ، خود را در زاويهی معينی محدود کرده است. اينجا و آنجا نمیچرخد ، و يا به نگاهی گذرا قناعت میکند. فقط روی چهرهی مصدق توقف میکند . تراژدی اتفاق میافتد ، اما اسباب و عوامل ، و علل واقعی تراژدی ، آنچنان که بايد تصوير نمیشوند. در نمايش ، تنها وطن پرستها مصدق و فرزند او هستند ، تنها دوست وکيل مصدق در دادگاه لاهه است. ديگران يا خائن هستند ، و يا دشمن . چنين ديدی مطلق نگری علامه زاده را تداعی میکند. شخصيتها ، از مصدق گرفته تا ديگران يا خوب هستند يا بد. حد وسطی وجود ندارد. در چند و چون ماجراهای پشت پرده ، شناخت ِواقعی سه پديدهی چپ ، روحانيت ، و دربار ، و نيز اطرافيان دکتر مصدق در آن دوران کند و کاو تازه يی میطلبد. میبينيم که گاهی به همان کليشهها يی قناعت میشود که بارها و بارها خوانده ايم و شنيده ايم... علاوه بر اينها پيام امروزیِ نمايش چيست؟ آيا هنوز و همچنان درها بر پاشنهی پنجاه سالِ پيش میجرخند؟ در اين صورت هيچ اميدی به آينده نيست.