يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
دلت دار زنده به فرهنگ و هوش
به بَد در جهان تـا تـوانی مکوش
کـه فـرهنگ آرايش جان بود
زگوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بیهنر زار و خوار است و سست
بـه فـرهنگ بـاشـد روان، تندرست
سپردن به فرهنگ فرزند خُرد
که گيتی به نادان نبايد سپرد
برخی از واژهنامهها، فرهنگ را چون شاخۀ درختی تعريف میکنند که اگر در زمين خوابانيده شود، از جای ديگر سربرمیآورد و همچنين آن را مانند کاريز آب نيز گفتهاند، چون، آب را میتوان به تدبير از راه کاريز برروی زمين آورد.
واژهی «فرهنگ» دو بخش دارد:
۱- «فر»، که بخشواژهای به معنای، نيروی معنوی، شکوه، بزرگی، درخشندگی و... است. در جايگاه يک پيشوند برای واژۀ «فرهنگ» معنای: جلو، بالا، پيش، بيرون، را نيز میدهد.
۲- «هنگ» از ريشۀ اوستايی «سنگ» thanga»»، به معنای: کشيدن، سنگينی، وزن، گروه، و وقار... آمده است.
معنای واژۀ «فرهنگ»، بالا کشيدن و بيرون کشيدن است. به برداشتی ديگر، «فرهنگ» يعنی از ژرفای وجود افراد ملتی يا از درون يک جامعه، دانستنیها و داشتهها و نيروهای نهفته و تراويدههای مستقل ذهنی و استعدادهای درونی و ويژۀ فردی را بيرون کشيدن و آشکار ساختن، و دستآخر، افزودن و پربارکردن آنهاست. در معنای فرافردی میتوان چنين گفت که: هرکشوری منابعی ناشناخته و پنهان دارد که در دل زمين و جامعه نهفته ماندهاند. از سوی ديگر دارای منابعی غيرمادی نيز است که برای گرانبار ساختن جهان انسانی، بايد اين اندوختههای معنوی را بيرون کشيد و جلوهگر ساخت و از آنها برخوردار شد. معنا و مفهوم فرهنگ در ايران دارای ديرينگی، بسيار ريشهدار است. میگويند: «فرهنگِ» مردمی، ژرفتر و «فرگشتپذير»تر بوده است که به راز آفرينش و «شناخت انسان» و «جهان» آشناتر و آگاهتر بوده است.
پس، «فرهنگ»، يعنی بيرون کشيدنِ دانش، شناخت، استعدادهای نهفتۀ انديشه، پديدهها و تراوشهای نو و نوپديد انسانی، از نهاد و درون انسان، و جلوهگر ساختن آنها در جهان انسانی است. امروزه، سازمان فرهنگی «يونسکو» که نگهبانی و گسترش فرهنگی کشورهای جهان را در دستور کار خود دارد، گذشته از ثبت و نگاهبانی ميراث فرهنگی مادی، به نگاهداری و نماياندن فرهنگ غيرمادی ناملموس کشورها (جشنها، آيينهای مردمی، ادبيات و...) نيز همت گمارده، تا به آرايش جان بپردازد و شکوه و بزرگی را ارج بگذارد.
عناصر تشکيلدهنده فرهنگ:
از تعاريف گفتهشده چنين برمیآيد که: زبان، پوشاک، شيوۀ زندگی، شيوۀ رفتاری فردی و اجتماعی، باورها، آيينها، سرودهها، خط و نوشتار، دانش، گنجينههای معنوی، جهاننگری و آفريدههای هنری هر فرد، نمايانگر بخش عمدۀ دارايی فرهنگی اوست. همسانی و هماهنگی اين عناصر درميان افراد يک جامعه (کوچک يا بزرگ) فرهنگ آنجامعه بشمارمیرود. فرهنگ تابع تغييرات شرايط آبوهوايی، گذران زندگی و رشد روزافزون در جوامع و در زندگی گروههای ديگر است. فرهنگ، پديدۀ اجتماعی بسته و دگم نيست ولی زمانی که محدوديت مکانی و عقيدتی برآن سايه افکند، فرايند و نمايش آن، محدود میشود. درجريان ارتباط جامعههای دور و نزديک بايکديگر، فرهنگ میتواند عامل يک همپذيری و رشد فرهنگ هرکدام از آنها باشد و اين پروسه، اگر به برش ناگهانی دچار نشود، به پذيرش همگانی میانجامد. ولی هميشه، آسيبرسانهايی در راه شکوفايی و گسترش فرهنگها کمين کردهاند که اگر آنها را شناسايی کنيم، شايد بتوانيم تا دير نشده، از زيانرسانيشان جلوگيری کنيم.
آسيبرسانها و آسيب پذيری فرهنگی:
۱) خشونت و شرّ:
يکی از موارد آسيبرسانی فرهنگ، وجود خشونت و شرّ در جامعه است. ميان فيلسوفان، حکيمان و خداباوران، همواره اين پرسش هميشه خلجان داشته که پديدۀ آزاردهندهيی به نام «شرّ»، چه شرّ طبيعی يا شرّ اخلاقی، زندگی موجودات، بويژه انسان را، تهديد کرده است و میکند. شر طبيعی، ناشی از عملکرد فراانسانی و شراخلاقی، برآيند کردار انسانی است. اما انسان ممکن است شری هم برپا کند که به ظاهر امر شرّطبيعی تلقی شود و آن زمانی است که انسان، عامل و انتقالدهندۀ بيماریها باشد يا برايند سودجويی او در طبيعت فاجعهيی بيافريند. اين گروه، در تفسير شراخلاقی، براين باورند که بخش عمدهيی ازآن برايند رذيلتهای انسانی است که همراه با فضايل، در نهاد انسان وجود دارند.
قتل، شکنجه، بردگی، خشونت، و تحقيرمردم، از اينگونه شرّها هستند. رسوم و سنتهايی هم که انسان بنيان میگذارد، ممکن است شرارتآميز باشند. از فرمانهای کشتار گروهی فرمانروايان که بگذريم، سامانۀ فکری، اجتماعی يا مذهبی که کشتار انسانی ديگر را بهربهانه، مجاز بشمارد، شرورانه است. انسانها با انگيزههايی همچون: حرص، سنگدلی، رشک، قدرتطلبی، غضب، تنفر ومانند آن تحريک میشوند. ولی تجربۀ تاريخی نشان داده است که اينگونه انگيزهها توجيهپذير هستند و انسان عامل، درتوجيه آن، خود را از مسئوليت مبرا ساخته و حتا پای نيروهای فراطبيعی و باورمدار را بميان میکشد. هنوز اين پرسش بدون پاسخ باقی مانده است که چرا انسانها، بجای فضايل، رذايل را برمیگزينند و چرا برای پيادهکردن انديشههای سودجويانۀ خود پای خدايان را بميان میکشند. در فرهنگی که انسان درخدمت دين است، همه چيز برمحور مبدأ موهوم میچرخد. حکمرانان خود را نمايندۀ خدا و مجری فرمانهای او قلمداد میکنند. انسان در اين زمينه، وسيلهای است که خود و زندگیاش را بايد فدای دين کند تا دردنيای ديگر (که آخرت نام دارد) به سعادت ابدی برسد. اين دنيا مزرعۀ آخرت است. ولی انسانهايی که در ابراز خشونت به دستاويز مذهبی چنگ میزنند، بيشتر از خود، به زندگی و نابودی ديگر انسانها آسيب میرسانند. آنان خود را وارد معرکۀ ستيز نمیکنند، خود و خانوادۀ خود را از اين آتش افروخته مصون نگهمیدارند.
فرض فراطبيعی و اين تبيين از شرّ، توسط آثار آگوستين از تفکر يونان، در جامعۀ مختلط يونانیـ يهودی در اسکندريه راه افتاد و از آنجا به الهيات مسيحی منتقل شد. مسيحيت، نظام اخلاقی را به خداوندِ عالم مطلق، قادر مطلق و خيرمطلق نسبت داده و رواج شر را نشأتگرفته از تأثير ويران کننده گناه اوليه دانسته و میگويد: در نتيجه همين گناه، انسانها شر را به جای خير انتخاب میکنند. اين نظريه مسيحيت درباره شرّ را در بسياری از اديان، بويژه در اديان منطقۀ میانرودان میبينيم. هريک از اين اديان، سرچشمۀ شر را بگونهای توجيه کردهاند. ما در بنيان هردينی، به نوعی دواليسم (دوبخشی بودن جهان پنداری) برمیخوريم، که بر انديشۀ دينمداران استيلا يافته و پایۀ تدوين توجيه اعمال آنان گشته است. بايد اينگونه انديشيدن درباره شر را نوعی اقتباس همۀ اديان از يکديگر برای بهرهگيری از اين پيشفرض فراطبيعی، بمنظور پيشبرد هدفهای سودجويانه و گسترش دامنۀ نفوذ خود، در نظر بگيريم.
۲) دروغ:
ماکياول سياستمدار معروف ايتاليائی سده ۱۶ در کتاب «هنر جنگ» مینويسد: «اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشانی، فرهنگ او، يعنی هويت اورا درهم بشکن و اگر فرهنگ او غيرقابل خردهگيری بود، تا آنجا که بتوانی از ابزار دروغ استفاده کن و با دروغ آنرا از پای دربياور، چون دروغگوئی بزرگترين عامل پيروزی است». اين شيوۀ تخريب را همۀ سلطهجويان با بهرهگيری از رواج «پندارپروری» در بين مردم، به خدمت میگيرند. آنان باوری را میآفرينند و باآنچه میگويند و میستايند، تلنگری به انديشۀ مردم میزنند. گروهی از مردم نيز، که به دلايل شناخته شده، پندارپذير هستند، مبلغان پروپاقرص آنان میشوند. دروغگويان زمانيکه باور خود را در جامعه جاانداختند، به صدور فرامين و قوانين مستبدانه میپردازند.
شرم آورترين خطاها از نظر ايرانيان، دروغگويی و قرض داشتن بود. کسی که قرض دارد، به ناچار به دروغگويی کشيده میشود. هرودوت مینويسد: داريوش درسنگنوشتههايش «دروغ» را بعنوان عامل نابودی کشورش گوشزد میکند و دعا میکند که کشورش از شرِّ دروغ و خشکسالی درپناه بماند. (تاريخ هرودوت، کتاب اول، ۱۳۱)
۳) جنگافروزی، کشتار و ويرانی:
آشور بانيپال در يکی از کتيبههايش نوشته است: خاک «شوش» و شهرهای ديگر را به آتش کشيدم. در مدت زمان يک ماه، ايلام را به تصرف درآوردم. بانگ آدميزاد، اثر پای گلهها، چارپايان و نغمۀ شادی را از مزارع برانداختم. همه جا را چراگاه خران، آهوان و جانوران وحشی گوناگون ساختم. (تاريخ تمدن ويل دورانت، پوشانۀ نخست، رویۀ ۴۰۱) بازنويسی در کتاب (آثار باستانی و تاريخی لرستان، رویۀ ۴۶۸ و ۴۶۹، حميد ايزدپناه).
«دره شهر» نيز از شهرهای ايلامی بوده که در حملۀ «آشور بانيپال» ويران گرديد. مردم آن قتل عام شدند. داراييشان به يغما رفت و تمدنشان برباد شد. او، در اينجا نيز مینويسد: «... من از شهرهای ايلام آن اندازه ويران کردم که برای گذشتن از آنها، يک ماه و بيست وپنج روز زمان لازم است. «برای باير کردن»، همه جا نمک و خار افشاندم. شاهزادگان و صنعتگران، همه را با خود به اسيری به آشور آوردم. مردم آن سرزمين، از زن و مرد را با اسب، قاطر، الاغ و گلههای چارپايان کوچک و بزرگ که شمارشان از دستههای ملخ فزونتر بود، به غنيمت گرفتم.
هرودوت مینويسد: چون کروسوس به اسارت ايرانيان درآمد (۵۴۵پ. م.) کوروش به او گفت: «ای کروسوس، چه کسی تو را برانگيخت که برضد من وارد جنگ شوی و به کشور من تجاوزکنی، حال آنکه میتوانستی با من دوست شوی و از ياری من برخوردارگردی؟» کروسوس پاسخ داد: «... ناسازگاری بخت با من کرد آنچه میتوانست کند. خدای يونانيان مرا به جنگ با تو برانگيخت و مسبب اين جنگ کسی جز او نيست وگرنه، انسان بايد ديوانه باشد که جنگ را بر صلح ترجيح دهد. درزمان صلح، پسران پدرانشان را دفن میکنند. ولی درزمان جنگ، پدران بايد پسران خود را دفن کنند. هرچه يود، ارادۀ خداوند بود و گريزی از آن نبود». (هرودوت، ۱/۸۷).
میگويند، جنگ هم در غريزۀ طبيعی انسان نهفته است و نمیتوان از آن دوری کرد. ولی اگر کسی آنرا به شريعت پيوند زند، وآنرا در راه خدا بکاراندازد، (جهاد فیسبيلالله)، آگاهانه آنرا ابزارگروهی برای کشتار مردم و تهاجم فرهنگی کرده است. همرديف اين نگرش، گرهزدن جنگ با ايدهئولوژی برترانگاری است که نه تنها به نابودی انسانها منجر میشود، بلکه به ابزار تحميل فرهنگی نيز تبديل شده و حتا به پاکسازی فرهنگی میانجامد.
فرايند گناه ازلی و خدای قهار:
... و وقتی که خدا برنافرمانی آدم و حوا آگاهی يافت، چون مالک باغی بزرگ، دست آنان را گرفت «و از باغ بهشت بيرون کرد». سفر آفرينش، ۳۳-۳.
پس از آنکه نوح و همراهان و تمام حيوانات بر کشتی سوار و روانه آبها شدند، «خداوند درِ کشتی را از عقب نوح بست». سفر پيدايش، ۱۶-۷.
يهوه برای سرکشی به کار آدميان و چگونگی کارهايی که انجام میدهند، «نزول میکند تا شهر و برجی را که بنیآدم در بابل بنا کرده بود، ببيند» و با ديدن برج بابل، از اتحاد و يگانگی نسل بشر به وحشت میافتد، و بشر را قادر به انجام هرکاری میيابد، آنگاه به ايجاد نفاق بين آنان متوسل شد. باخود گفت: «اکنون زبـان ايشان را مشوش سازيم تا سخن يکديگر را نفهمند. پس خداوند ايشان را از آنجا بـر روی تمام زمين پراکنده کرد». سفر پيدايش، ۱۱-۸.
روزی که الیَشَع، به راه خود میرفت، اطفال کوچک از شهر بيرون آمدند و اورا مسخره کردند، الیَشَع به نام يهوه، آنانرا نفرين کرد. فیالحال دو خروس از جنگل بيرون آمدند و۴۲ نفر از اطفال را دريدند. شاهان، ۲، ۳۳-۲
«چون يهوه، خدايت قومی را به دست تو تسليم کرد و تو آنان را مغلوب نمودی، آنگاه همه را بالکل بکش و برايشان ترحم منما و با انان پيمان مبند. دختر خود را به پسرانشان مده و دختر ايشان را برای پسر خود مگير. مذبحهايشان را منهدم ساز و تمثالهای ايشان را بشکن.... زيرا که تو، برای يهوه خدايت، قوم مقدسی هستی. يهوه، خدايت تـورا بـرگـزیـده تـا از جميع اقوامی که روی زميناند، قوم مخصوص برای او باشی». تثنيه، ۷/۶-۳
جنگهای صليبی نيز با انگيزههای دينی و دنيوی در ۱۰۹۶ آغاز شد و بيش از دويست سال بدرازا کشيد. جنگ را کليسا و مسيحيان مغرب زمين بهدستاويز آزادسازی «سرزمين قدس» براه انداختند. اين جنگها به حکم کتاب دينی، به فرمان پاپها و روحانيان با همدستی اشرافيت و شرکت تودههای مؤمنان براه انداخته شد. درلشکرکشی کليسا برضد «کاتارها» در فرانسه يا درکشتار بيرحمانۀ بوميان امريکا بدست فاتحان اسپانيا نيز دين مسيح بهانه و دستاويز کشتار و تجاوز بود.
آماری که در سال ١٩٩۴ از جانب يک انستيتوی معتبر بينالمللی انتشاريافت حاکی از اين بود که در دوهزارسال گذشته، جهان بشری هزار و نهصد سال را در جنگ و تنها يکصد سال آنرا در صلح گذرانيده است، و اين هزار و نهصد سال در جنگهای مذهبی گذشته است که دو آئين مسيحيت و اسلام عاملان مهم آن بودهاند. به گفته ماکس وبر، تا هنگامی که اديان پا به صحنه تاريخ نگذاشته بودند، هيچ جنگی بنام مذهب صورت نگرفته بود و هيچيک از آئين هایاساتيری از راه زور بدنبال گسترش نفوذ خود نرفته و دست به کشتار مقدس نزده بود. تجاوز فرهنگی، با جنگ آغاز میشود و جنگ را فرمانروايان آغاز و رهبری میکنند.
میگويند وقتی مردم با عمر بيعت کردند، او آنها را به تصرف سرزمينهای اطراف برانگيخت و گفت: سرزمين حجاز نبايد خانه و مسکن شما باشد. ۱ دراينجا شما تنها میتوانيد گياه و خوراک شتران خود را بجوييد. برويد و سرزمينهايی را که خدا در کتاب خود وعده فرموده که شما را وارث آن کند، بچنگ آوريد تا دين حق اسلام را برهمۀ دينها غالب گردانيد، هرچند که مشرکان کراهت دارند. اين خروج از شنزارهای سوزان و فقير بقصد دفاع نبود. ۲ اينکه دينی را بر ديگر اديان غالب کنيد، فرمان تجاوز فرهنگی است که برای کشورهای ثروتمند تدارک چيده شده بود.
در سال ۶۳۶ ميلادی اعراب مسلمان به ايران حمله کردند. نخست میگفتند میخواهيم مردم را با دين «الله» آشنا کنيم. هنوزهم گروهی بر اين گمان هستند که ايرانيان با آغوش باز به پذيرش دين اعراب شتافتند! عبدالحسين زرين کوب در کتاب دو قرن سکوت مینويسد: فاتحان، گريختکان را پیگرفتند، کشتار بيشمار و تاراجگيری بیاندازه بود. سیسد (۳۰۰) هزار زن و دختر به بند کشيده شدند. شست (۶۰) هزار تن از آنان به همراه نهسد (۹۰۰) بار شتر از زر و سيم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و زنان و دختران در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسيدند. مسلمانان با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدرناشناختۀ بسيار برجای نهادند. پس از سقوط ايران درهمۀ شهرهای دور و نزديک، همين شيوه را بکارگرفتند.
در حمله به سيستان؛ مردم مقاومت بسيار و اعراب مسلمان خشونت بسيار کردند بطوريکه ربيع ابن زياد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا تپهای بساختند از آن کشتگان و هم از آن کشتگان تکيه گاهها ساختند، و ربيع ابنزياد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سيستان هزار هزار (يک ميليون) درهم به امير المومنين دهند با هزار غلام بچه و کنيز). کتاب تاريخ سيستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاريخ کامل جلد۱، رويه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پايداری و مقاومت بسيار کردند. بگونهايکه مغيره (سردار عرب) در اين جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگيدند و پايمردی کردند... ولی چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنيمتی که خدا از ری نصيب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود. (کتاب تاريخ طبری؛ جلد پنجم، رويه ۱۹۷۵) در حمله به شاپور نيز مردم پايداری و مقاومت بسيار کردند بگونهای که عبيدالله (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصيت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهيان عرب نيز چنان کردند و بسياری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی، صفحه ۱۱۶ -کتاب تاريخ طبری؛ جلد پنجم صفحۀ ۲۰۱۱)
همۀ شهرهای ايران سرنوشتی همانند داشتند. در حمله به اليس؛ جنگی سخت بين سپاهيان عرب و ايران در کنار رودی که بسبب همين جنگ بعدها به «رود خون» معروف گرديد، درگرفت. در برابر مقاومت و پايداری سرسختانۀ ايرانيان، خالد ابن وليد نذر کرد که اگر بر ايرانيان پيروز گردم «چندان از آنها بکشم که خونشان را در رودشان روان کنم» کشتگان (پارسيان) در اليس هفتاد هزار تن بودند. (تاريخ طبری، جلد چهارم، رویۀ ۱۴۹۱- تاريخ ده هزار ساله ايران، جلد دوم، رويه ۱۲۳). ديههای چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و دارايی مردم را بزور بردند. (کتاب تاريخ تبرستان رویۀ ۱۸۳) در حمله به نيشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد، اما مسلمانان چون از اهل شهر کينه داشتند، به قتل و غارت مردم پرداختند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲).
در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهيان اسلام به سختی جنگيدند؛ بطوريکه سردار عرب) سعيد بن عاص (از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پايداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعيد ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «يک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسليم شدند؛ اما سعيد ابن عاص همۀ مردم را بقتل رسانيد، بجز يک تن، و در توجيه پيمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که يک تن از مردم شهر را نکشم!.. تعداد سپاهيان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاريخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۱۷۸)
مردم کرمان نيز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو ميليون درهم و دو هزار غلام بچه و کنيز، بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کرد. (کتاب تاريخ يعقوبی صفحه ۶۲ -کتاب تاريخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶، ۲۱۱۸ - کتاب تاريخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۹-۱۷۸).
از نخستين سالهای سدۀ بيستم، اسلام ستيزهجو از زادگاه نخستين خويش سربرکشيد. نهضت وهابيان و نجد در عربستان، جز اسلام خود (سنی حنبلی) حتا ديگر سنيان را نيز کافر میدانند، چه برسد به شيعيان يا نامسلمانان... در دهۀ سوم اين سده، جمعيت اخوانالمسلمين با شدت و خشونتی همانند در مصر بنيان گذاشته شد و در ايران جمعيت فدائيان اسلام ظهور کردند. همزمان با اين سازمانها، سلفیها گام به ميدان گذاشتند. آنان نيز راه رستگاری بشر را در بازگشت به اسلام بیپيرایۀ نخستين مسلمانان و طرد هرگونه مظاهر تمدن میدانند و اين همان اسلام ناب محمدی است که شعار ملايان در ايران است. رسالۀ جهاد مطهری نيز پاجوشی تازه از بدنۀ کهنه همين انديشه است.
طالقانی نيز میگفت: مردم دنيا از دو گروه کافر و مؤمن بيرون نيستند و مؤمنان بايد در راه خدا و آيين حق او بجنگند. او به اين آيه اشاره میکرد: «وقاتلوهم حتا لاتکون فتنه...» و میگفت: «آيا اسلام يک آيين حق است يا نه؟ اگر حق است، نظاماتی دارد، قوانينی عادلانه دارد ۳ اين آيين از جانب خداست، اگر حق است بايد پيش برود، اگر با شمشير نشد، با دندان و پنجه. و ديگر نمیتوانند بگويند چرا اسلام با شمشير پيش رفته است».
۴) ايجاد دگرگونی در عناصر فرهنگی مردم:
نخستين رويداد شومی که هنوز هم، در همۀ جنگها بکارگرفته میشود، تجاوز به حريم (ناموس) انسانی و خانواده است، که خود عامل ازهمپاشيدن همۀ باورهای قومی و قراردادهای اجتماعی میگردد. تحقير مردم جنگباخته و تحميل خودبرترانگاری سلطهگران. نامگذاری و بکارگيری واژههای تحقيرآميز (موالی، غلام، کنيز، برده، بربر، کشورهای عقبمانده، بُلشويک، زنديق، نجس و...).
حذف و دگرگونی تاريخ و نوشتارها:
اينک در آموزشگاههای ايران، تاريخ ايران از زمان صفويه به اين سو، تدريس میشود و از يعقوب ليس (ليث)، بابک خرمدين، ابومسلم خليفهساز و حتا از دانشمندان ايرانی خبری نيست و هرکه را نام میبرند، به عرب و اسلام گره میزنند. دگرگونی در نامها و راهاندازی واژگان تحقيرآميز در ميان اسيران، يعنی مردم کشورهای جنگباخته سبب برانگيختن صفت ناشايست خودشيرينی و خوديکیپنداری مردم جنگباخته با اشغالگران میشود که اين انگيزه، به عامل فرهنگفناسازیِ فرهنگخودی و فرهنگپذيری فرهنگِ بيگانه میانجامد. سرشت انسان اورا به کسب نيرو و قدرت رهنمون میشود. انسان نيروباخته، درصورت نياز با توسل به موهومات و خودبهديگران بستن، میتواند بخود نيرو بخشد. اين کاستی انسانی يکی از آسيبپذيریهای اوست که مورد سوءاستفادۀ سلطهگران میشود.
تحقير گروهی از مردم به دلايل مذهبی: خبرگزاری بیبی سی گزارش میکند که، يهوديان مرد، زنانی را که با شال گردن و با صدای بلند در کنار ديوار ندبه، دعا میخواندند، مورد ضرب و جرح قرار دادند و به آنان ناسزا گفتند. دعا کردن با شال گردن و باصدای بلند فقط برای مردان مجاز است، ولی زنان نيز خواهان آزادی و برابری با مردان برای دعاکردن هستند. بیبی سی اکتبر ۲۰۱۳
جداسازی انسانها به دلايل مذهبی، قومی، مليتی، نوعپوشاک، رنگپوست و... بکارگيری کارگزاران خودفروخته برای پيادهکردن نقشههای شوم خود در جامعۀ جنگباخته. هميشه هستند کسانی که مجری فرامين بشوند و هستند تودههای انبوهی که هيزم زيرديگ فناسازی فرهنگی باشند. سلطهگران، اونيفورمه کردن پوشاک مردم را نيز نشانگر سلطه میدانند. مردم بايد زمانی به کشف حجاب اجباری تن دردهند و زمانی ديگر حجاب اجباری را بپذيرند. پوشاک يکرنگ و يکسان برای تکقطبی کردن جامعه و نشاندادن يکپارچگی تحميلی و دروغين مردم است.
تهاجم فرهنگی چه از سوی حکومت و چه از سوی سلطهوران جنگ، زبان بومی مردم زير سلطه را محدود میکند و به گسترش زبان «غالب» میپردازند. با ازبين رفتن هرزبانی، سامانۀ پيچيدهای از عناصر فرهنگی نيز زايل میشوند. فرهنگ مهاجم سلاحمند است و بهربهانهای دست میيازد. فرهنگ مهاجم، واژهها و عبارات خود را دارد: مابرتريم، ما قومی برگزيدهايم، ما مأموريت داريم، ما موظف هستيم، ما برگزيده شديم، ما از حقوق مردم بايد دفاع میکنيم. ما از حقوق بشر دفاع میکنيم... حتا شايد روزی نگهداری محيط زيست نيز دستاويز جنگافروزان باشد.
نابودی آثار فرهنگی کشورهای جنگباخته، نشان ضعف فرهنگی و فرهنگستيزی سلطهگران است. هزاران تفسير و توجيه برای بيگناهی اسکندر نوشتهاند. ولی اين نوشتهها، او را برای آتشزدن مجموعۀ تخت جمشيد، چه در عالم مستی و چه در عالم خودشيفتگی، تبرئه نمیکند. پيرامون کشتار و چپاول ايرانيان در زمان حمله اعراب، گزارش تاريخنويسان بنام عرب و ايرانی مانند: ابن خلدون، البلاذری، مسعودی، ابن هشام، ابن حزم، بلعمی، ثعالبی، و… در کتابهای تاريخ درج هستند. مهمترين آسيب اثرگذار دينمداران در اين جنگها، زيانرسانی به زبان و فرهنگ ايران بود. ايرانيان به سبب عظمت کشورشان کوله بار چندين سدۀ پرتجربۀ دانش و فرهنگ را دربرداشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و بدين سبب علوم عقلی نزدشان بسيار بزرگ و دامنهاش گسترده بود.
ابن خلدون تاريخنويس عرب، درباره کتاب سوزی به دست اعراب چنين میگويد: زمانيکه سعد ابن ابی وقاص به مداين دست يافت در آنجا کتابهای بسيار ديد. نامه به عمرابنخطاب نوشت و درباب اين کتابها حکم خواست. عمر در پاسخ نوشت که آنهمه را به آب افکن که اگر آنچه در اين کتابهاست سبب راهنمايی است، خدا برای ما راهنمايی فرستاده است. اگر در آن کتابها جر مایۀ گمراهی نيست خداوند ما را از شر آنها در امان نگهدارد. از اين سبب آنهمه کتابها را در آب يا در آتش افکندند. (دو قرن سکوت رویۀ ۹۸).
همچنين ابوريحان بيرونی در کتاب آثارالباقيه عن القرون الخاليه چنين مینويسد:
«وقتی قتيبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاريخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تيغ بيدريغ گذراند و موبدان و هيربدان قوم را يکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانيد و تباه کرد.» (رویۀ ۳۵، ۳۶، ۴۸). در آيين مسلمانان آن روزگار آشنايی به خط و کتابت بسيار نادر بود و پيداست که چنين قومی تا چه حد میتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. نام بسياری از کتابهای دورۀ ساسانی در کتابها مانده است. ولی نام ونشانی از خود کتابها باقی نيست.
مرتضی راوندی در کتاب تاريخ اجتماعی ايران مینويسد: «يکی از آثار شوم و زيانبخش حملهی اعراب به ايران، محو آثار علمی و ادبی اين مرز و بوم بود. آنها کليهی کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و يادگارهای کفر و زندقه از ميان بردند.» وی در دنباله میافزايد: «…سعد وقاص و ديگران حاصل صدها سال مطالعه و تحقيق ملل شرق نزديک را به دست آب و آتش سپردند.» سپس اين گفته جلالالدين همايی را میآورد که: «همان کاری را که قبل از اسلام، اسکندر با کتابخانهی استخر، و عمرو عاص به امر عمر با کتابخانهی اسکندريه و فرنگیها بعد از فتح ترابلس شام با کتابخانهی مسلمين و هلاکو با دارالعلم بغداد کردند، سعد بن ابیوقاص با کتابخانهی عجم کرد.» (جلد دوم، رویۀ ۵۰).
دولتشاه سمرقندی در کتاب «تذکرۀ الشعرا صفحهی ۲۶» به يکی ديگر از ماجراهای کتاب سوزی توسط اعراب در دوره خلافت عباسيان، میپردازد: «عبدالله بن طاهر به روزگار خلفای عباسی، امير خراسان بود. روزی در نيشابور به مسند نشسته بود. شخصی کتابی آورد و به تحفه پيش او بنهاد. امير پرسيد: اين چه کتاب است؟ مرد گفت: اين قصه وامق و عذرا است و خوب حکايتی است که حکما بنام شاه انوشيروان جمع کردهاند. امير فرمود: ما مردم، قرآن خوانيم و بغير از قرآن و حديث پيغمبر چيزی نمیخوانيم و مارا از اين نوع کتاب، درکارنيست. اين کتاب، تأليف مُغان (زرتشتیها) است و پيش ما مردود است. پس فرمود تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو او بهر جا از تصانيف عجم و مغان کتابی باشد جمله را بسوزانند».
باری، بدين گونه بود که کتابهايی که در زمان خود در زمينههای پزشکی، ستارهشناسی، اجتماعی و دينی بيهمتا بودند به دست دشمن فرهنگستيز افتاد که از جهنم هولناک صحرای عرب پا به باغات جنتمثال شهرهای ايران گذارده بودند و آنچه آنها کردند، در اندازه فهم و شعورشان بود.
روانشاد دکتر زرينکوب در کتابش (رویۀ ۹۵، ۹۶) اين بار به بررسی رفتار اعراب با زبان و خط ايران نيز میپردازد و میگويد: «عربان شايد برای آنکه از آسيب زبانی ايرانيان در امان بمانند در صدد برآمدند زبانها و لهجههای رايج در ايران را از ميان ببرند. شايد بهانهای که عرب برای مبارزه با زبان و خط ايران داشت اين نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن میشمرد».
در رویۀ ۷۴ عرايس الجواهر، «عرايس= عروسها» آمده است: «... ديگر آنکه آوردهاند چون عرب بر عجم ظفر يافت، انائی (ظرفی) مثل قدح هم از استخر (فارس) فروآوردند پيش اميرالمؤمنين عمر نهادند که ده من آب در او میگنجيد. او (عمر= خليفۀ مسلمان عرب) فرمود تا بشکستند و هريک نگينی از آن برداشتند».
۵) ستيز با دانشمندان ديگرانديش و تحريف گفتارشان
محمد زکريای رازی معـروف به جالیـنوس عـرب ۳۱۳ - ۲۵۱ ماهشيدی از بزرگـترين دانـشمندان ايرانی، بزرگـترين طـبـيب بالیـنی اسلام و قـرون وسطی، فـيزيکدان، عـالم کـيميا (شيمی) و فيلسوف صاحب استـقلال فکر است که از زندگی وی چندان اطلاعـی در دست نـيست ظاهرا در ری رياضيات، فلسفه، نجوم و ادب را فرا گرفت. احتمالا در جوانی به تحصـيل کیـميا مشغـول شد و بعـد به سبب بـیـماری چشم به تحصيل طب پرداخت و در اين عـلم شهرت فراوان يافت و حوزه درسش بلند آوازه شد. در خدمت ابوصالح منصوربن اسحاق سامانی، حاکم ری، رياست بـيمارستان جديدالتاسيس آنجا را يافت. بعـدها در بغـداد رئيس بيمارستان بود. به سبب شهرت فراوانش فرمانروايان مختـلف او را به دربار خود دعوت میکردند. رازی صاحب اخلاق نيکو و رفـتار پسنـديده بود و با بـيماران به مهربانی و عـطوفت رفـتار میکرد و در حق فـقرا و ضعـفا اعـانـت میکرد. عـدهای تالیـفات او را تا ۱۹۸ و عـده ديگر کتابهای منسوب به او را تا ۲۳۷ برشمردهاند. از آثارش در طـبـيعـات، رياضيات، نجوم و شناخت نور چیـزی به يادگار نمانده است. رازی در طب به جنـبههای عـلمی اکتفا نمیکرد، بلکه به تمام معـنی طـبـيب و در علم و عمل طب استاد مسلم بود. يادداشتهای وی که در آنها با کمال دقت بهبودی بيماران خود را توصيف کرده است در دست است. رسالهای هم دربارهً سنگ مثانه و کليه دارد که به زبان فرانسه در لندن منـتشر شده است. رازی در فلسفه و الهيات و ماوراء الطـبـيعـه و مجادلات مذهبی و فـلسفی نيز کتـبی نوشته است. آثار فـلسفی رازی قرنها در دست فراموشی بود، تا آنکه در قرن بـيستم ميلادی اهميت آنها ديگر بار مورد توجه قرار گرفت. رازی در اواخر عـمر در نـتـيجه مطالعـه زياد دربارهً کيمياگری به بـيماری چشم مبتلا و بالاخره کور شد و در سال ۳۱۳ ماهشيدی درگذشت. ما میدانيم که مسلمانان به جرم کفر ورزيدن و نفی کردن وحی آنقدر با کتابهايش برسرش کوبيدند تا کور شد و علی رغم آنکه پزشکی میخواست اورا تيمار کند هرگز اجازه ندادند که وی را مداوا بکنند او میگفت نمیخواهد دنيای اينچنين را بار ديگر ببيند.
۶) غارت و انهدام اموال مردم و اموال ملی:
حکمرانان، غنائمی را نيز از آنِ خود میکنند که درزمان صلح بعنوان ارمغان دريافت میکنند. ولی گذشته از هدايا، به حيله و تدبير میکوشند آثار فرهنگی نفيس ديگرکشورها را نيز بچنگ آورند. جهانگردان، باستانشناسان و ديگر مأموران دولتی، در هرکشوری که مأموريت دارند، آثار نخبه را برای موزههای کشورشان فراهم میآورند. شيوۀ فرهنگ تهاجمی کارشناسان و شرقشناسان نيز بگونهای ديگر است. متاسفانه بايد به بيشتر کاوشهای بزرگ، که برای کشف آثار باستانی در ايران انجام گرفته است نيز، بچشم يک فاجعۀ باستانشناسی نگريست. اين امر، موضوع دغدغۀ خاطر پروفسور عزتالله نگهبان بود. نمونۀ اين گونه فاجعهها را در کتاب «سفرنامه و خاطرات مادام ديولافوا»، رویۀ ۲۸۰ چنين میخوانيم: «... ديروز گاوسنگ بزرگی را که در روزهای پيشين پيدا شده بود با تأسف تماشا کردم. حدود ۱۲ هزار کيلو وزن دارد. تکان دادن (بردن) چنين تودۀ عظيم غير ممکن بود. بالاخره نتوانستم بر خشم خود مسلط شوم. پتکی بدست گرفتم و به جان سرستون سنگی افتادم. با عصبانيت، ضرباتی به او زدم. سرستون، در نتيجۀ ضربات پتک، مثل میوۀ رسيدهای از هم شکافت. يک تکه سنگ بزرگ از آن پريد و از جلوی پای ما رد شد. اگر با چالاکی خود را کنار نمیکشيدم، پايم را خورد میکرد».: مادام ديو لافوا، در زمان پادشاهان قاجار، با همسرش، که افسر لژيون فرانسه بود، به ايران سفر کرده و اجازۀ کاوش در شوش را از شاه قاجار دريافت کرده بود. او، بيشترين آثار باستانی ايران را به فرانسه فرستاده که امروزه در موزۀ لوور به نمايش درآوردهاند. به پاس خدماتش به فرانسه، مدال شواليه دو نور گرفته و برندۀ جايزۀ آزادی فرانسه شده بود. اروپاييان از سويی علاقمند به جمعآوری آثار هنری و فرهنگی ايران هستند و آثار گرانبها و نايابی را، بهرگونه، در موزهها و مجموعههای خصوصی خود گردآوردهاند و از سوی ديگر، در کتابهای درسی فرزندانشان، ايران را کشوری ستمگر و بربر معرفی مینمايند که در جنگهای ماراتن و سالامين، چراغ تمدن اروپا را خاموش کردهاند.
۷) جابجايی ارزشها ادامه دارد:
دينسالاران مذهبی در ايران، همواره ابزارهای فرهنگی ايرانی و شهروندی بازيافته يا راهيافته به ايران را نکوهيده و ازاينراه، جامعۀ ايرانی را به چندقطبی شدن سوق دادهاند. از ميان نمودهای فراوان اين تهاجم فرهنگی به دونمونه اشاره میکنم. درآغاز دگرگونی ايران دورۀ قاجار آموزشگاهها به جامعه گام گذاشتند و احداث راهآهن نيز آغاز شد. آخوندی در تبريز در موعظۀ خود میگويد: «قونقا آمد، مدرسه باز شد، دين رفت». ۴ يکی از ابزارهای مبارزۀ خمينی با رژيم پهلوی، پشتيبانی رياکارانه از دانشجويان و بانوان بود. چند ماهی از آغاز خلافتش نگذشته بود که گفت: هرچه میکشيم از دست اين دانشگاهها میکشيم و دختران دانشجو را روسپی ناميد و با اين گام تهاجمی «اسلامی کردن دانشگاهها» را با نام انقلاب فرهنگی آغاز کرد.
نکاح منقطع، يک بام و دو هوا:
روسپيگری، که در فرهنگ هرکشوری برآن چشم میبندند و از عوامل منفی میشمارند، اگر سودی برای دينمداران داشته باشد، مجاز شمرده میشود. ولی ابراز ميل جنسی بين دو انسان، مجازاتش سنگسار است. «ناصر العمر، مفتی عرب» در سخنان خود اظهار داشته است که مجاهدين در سوريه میتوانند در نبود زنان مجاهد نامحرم، با محارم خود ازدواج کنند. او اعلام کرد اگر دسترسی به نامحرم آسان نباشد، مجاهدين میتوانند با محارم و خواهران خود «عقد نکاح» داشته باشند. لازم به ذکر است که اين شيخ وهابی نخستين بار نيست که چنين فتوای جنجالی را بيان میکند. پيش از اين، او از اسارت زنان شيعی و توزيع آنها بين مجاهدين سخن گفته بود. حکم بهرهوری از اسيران و زندانيان از ارکان شريعت است.
۸) فرهنگ ستيزی از راه ستيز با آيينها و جشنها
علی شريعتی میگويد: «اسلام، نوروز را جلای بيشتری داد، شيرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ايرانيان مصون داشت. نوروز که با جان مليت زنده بود، روح مذهب نيز گرفت». ولی نگاه به تاريخ، نشان میدهد که برخلاف سادهانگاری شريعتی ـ که هميشه، جملاتی زيبا و دلنشين ولی بدون کمترين پشتوانۀ علمی را بيان میکرد ـ هرگز داوری دين اسلام به نوروز و ديگر آيينهای بومی ايرانی نگاهی روشن نبوده است.
و آخوند مطهری، همانديش شريعتی مینويسد: اينهمه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجيان از تمام کشورها برای احياءِ شاهنامه، و تجليل و تکريم از اين مرد خاسر زيان بردۀ تهيدست برای چيست؟! برای آنست که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول الله است، سیسال عمر خود را به عشق دينارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامۀ افسانهای را گرد آورده است. مرتضا مطهری از کوشاترين و سرشناسترين روحانيان سالهای پيش از انقلاب، در خطابههايی آتشين خود، جشن چارشنبهسوری را کفر و آتشپرستی قلمداد کرد و در پاسخ به اين توجيه که ايرانيان نسل اندر نسل اين جشن را بزرگ میداشتند، گفت: «پدران ما احمق بودند. ما چرا حماقت آنان را به رخ بکشيم و بگوييم اين ماييم که چنين پدران احمقی داشتيم.» او همچنين با حمله به روز سيزده به در، از حاکميت انتقاد کرد که چرا اين روز خرافی را تعطيل کرده است؟ انگارۀ سعد و نحس برای سيزده نوروز، از انديشۀ خرافی اسلامی سرچشمه گرفته است. اين نيز يکی از شگردهای فرهنگدزدان است که نخست فلسفۀ ايجادی جشنهای ملی را دگرگون کرده و آنها را با خرافات اسلامی پوشاندند، سپس آنچه را که خرافی شده است، به باد انتقاد میگيرند.
به گزارش ايسنا٬ آخوند موحدیکرمانی در ابتدای جلسه علنی صبح روز چهارشنبه (۲۰دی) مجلس گفته «در کشور ما بعد از سی و چند سال انقلاب و زنده شدن عقول، برخی خرافات به چشم میخورد. او در جلسۀ علنی مجلس آخوندی، به نمايندگان درس اخلاق داد و از آنها خواست برای ريشهکن کردن «خرافاتی» مثل چهارشنبهسوری تلاش کنند.
علی خامنهای نيز، در پاسخ به سوالی دربارۀ مراسم «چهارشنبه سوری» ٬ اين مراسم را «مستلزم ضرر و فساد» دانسته و خواستار اجتناب از برگزاری آن شده بود. آخوند مکارم شيرازی از مراجع تقليد قم «چهارشنبهسوری» را حرام میداند و میگويد: «اين مراسم يک سنت خرافاتی است».
ايران پيش از اسلام
در ايران پيش از اسلام، خبری از معبد و پرستشگاه خدا و درنتيجه، خبری از قربانی برای خدا و خودزنی برای امامزادهها نبود. در فرهنگ ايرانی، زنده و مردۀ کسی تأثيرگذار روی زندگی فردی انسانها نبود. پادشاهان ايرانی که برای دفع حکمرانان مهاجم به خاک ايران، آنان را مغلوب و عزل کردند، مردم را در پذيرش باور و برگزاری آيينهای خود آزاد گذاشتند و فرهنگ و دين مردم کشورهای زيرفرمان خود را دگرگون نکردند. اين پرسش همچنان بدون پاسخ مانده است که، باورمندان خدايان گوناگون که باهم دشمنی و ستيزه دارند و میگويند از سوی خدايشان اين مأموريت را دارند، آيا خدايانشان نيز باهم اين دشمنی را دارند؟
ما از دوران ماد، هخامنشی، پارت و ساسانی جنگی سراغ نداريم که به سبب تجاوز ايرانيان آغاز شده باشد. در همۀ اين جنگها، اين همسايگان بودند که به مرزهای ايران تجاوز میکردند و ايرانيان برای دفاع و دفع شرّ دشمن میجنگيدند. نقش رستم، نشانی از مجازات امپراتور متجاوز است. ازاينرو، امپراتور را با لباس و ابزار جنگی در حال پوزشخواهی دربرابر شاپور نقش شده است. اين سنت فرهنگی ايرانيان تا تجاوز عربهای مسلمان به ايران تداوم داشت. جنگ با ايران را عربهای مسلمان به بهانۀ «جهاد فی سبيلالله» راه انداختند و ايران را بويرانی کشيدند، ايرانيان را به بردگی گرفتند و شيوۀ منحوس بردگی را در ايران نيز رسم کردند. در دوران خلافت عباسيان که ادارۀ امور کشور بدست ايرانيان بود، به دوران جهاد اسلامی نقطۀ پايان گذاشته شد. چند سدۀ پس از آن، که ترکان بر سرنوشت ايران مسلط شدند، دوباره رسم و شيوۀ جهاد را پيش گرفتند.
خردورزی اجتماعی اين زمان، تهاجم فرهنگی را نمیپذيرد و رفتار دينمداران، برای تحميل نگرش دگمِ دينی، را، از هرگروه و ردهای که باشند، نکوهش و محکوم میکند. سرکوب و اِعمال خشونت، عامل بروز واکنش خشماگين و انتفامجويی است و اين دورِ باطلی است که اگر مهار نشود، پايانی ندارد و ادامه دادن به اين راه ناپسند، به سود هيچکدام از طرفين خصومت نيست.
منابع:
کتاب ۲ قرن سکوت (انتشارت اميرکبير ص ۹۵، ۹۶، ۹۷- انتشارت سخن ص ۱۱۵، ۱۱۶، ۱۱۷، ۱۱۸)
کتاب تاريخ طبری چاپ مصر (صفحه ۲۸۵، ۲۸۶)
کتاب آثارالباقيه (صفحه ۳۵، ۳۶، ۴۸)
کتاب تاريخ بخارا چاپ تهران (صفحه ۷۵)
کتاب عقدالفريد چاپ قاهره (جلد ۲ صفحه ۵)
کتاب تاريخ اجتماعی ايران (جلد دوم، صفحهی ۵۰ )
کتاب تذکرۀ الشعرا (صفحهی ۲۶)
تاريخ اجتماعی ايران، مرتضا راوندی
پی نوشت ها
۱- نشريه دبيره، شماره ۵ بهار ۱۳۶۸
۲- ر.ک. تاريخ طبری، ترجمه فارسی، پوشانه ۳و۴. تاريخ يعقوبی، ترجمه فارسی، پوشانه نخست، رويههای: ۴۲۳-۴۰۴.
۳- ابن هشام، در کتاب شرح غزوات مینويسد: چون روز روشن است که اسلام ازجمله با نيرنگ، شبيخون، کشتار، تاراج دارايی نامسلمانان و دادن سهم از غنايم حربی به غازيان بر حجاز مسلط گشته و با چنين آزمونی در زادگاه خود کامياب شده، سپس قصد تسخير سرزمينهای بيگانه را کرده است. ترجمه فارسی، مقدمه و تصحيح از اصغر مهدوی، پوشانه ۲، رويههای: ۱۰۰۷- ۲۵۱.
۴- تاريخ ۱۸ ساله آذربايجان، احمد کسروی.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|