پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
مجموعه نامههای محمدعلی جمالزاده به بزرگ علوی
کتاب «نوشتن در غربت» دربرگیرنده مجموعه نامههای محمدعلی جمالزاده به بزرگ علوی است. این نامهها طی بیش از شصت سال (از سال ۱۹۳۴ تا ۱۹۹۴) اغلب از سوئیس به برلن شرقی نوشته شدهاند و مجموعاً بیش از صدوپنجاه نامه کوتاه و بلند را دربر میگیرند. از آن رو که مکاتبات این دو نویسنده برجسته ادبیات معاصر ایران در غربت جریان داشته است، نام این مجموعه را “نوشتن در غربت” گذاشتهایم. محمدعلی جمالزاده را بنیادگذار ادبیات داستانی نوین فارسی میدانند که با انتشار کتاب “یکی بود، یکی نبود” خود، مرحله جدیدی را در شیوه داستان نویسی فارسی آغاز کرد. بزرگ علوی نیز از زمره نسل اول نویسندگان معاصر ایران بهشمار میآید.
علاوه بر نامههای جمالزاده به بزرگ علوی، تعدادی از نامههای علوی نیز در مقام پاسخ به جمالزاده به این مجموعه اضافه شده است. هم چنین کتاب دربرگیرنده یک مقدمه و حواشی و تفسیر پبرامون زندگی، آثار و فعالیت ادبی این دو نویسنده است. به خصوص سعی شده است که در این کتاب به موضوعات کمتر شناخته شده راجع به این دو چهره ادبی پرداخته شود. علاوه براین برای شناخت بهتر و بیشتر حول وحوش مکاتبات جمالزاده، نامههایی از دیگران مانند عبدالحسین نوشین، و مانفرد لورنس خطاب به جمالزاده به عنوان ضمیمه در پایان کتاب وارد شدهاند. چند نامه و یادداشت کوتاه نیز که توسط «اگی خانم» همسر جمالزاده به زبان آلمانی نوشته شده به همراه ترجمه آنها در این مجموعه آمده است.
این کتاب علاوه بر نامهها، در مبحثی به بررسی گوشههایی از زندگی و آثار و جایگاه ادبی این دو نویسنده و هم چنین موضوع ادبیات فارسی در تبعید پرداخته است. کتاب «نوشتن در غربت» دارای یک موخره به زبان آلمانی پیرامون زندگی و فعالیت ادبی بزرگ علوی و محمدعلی جمالزاده است، که برای استفاده دانشجویان و دیگر علاقهمندان در این حوزه زبانی نوشته شده است.
کتاب “نوشتن در غربت: مجموعه نامههای جمال زاده به بزرگ علوی” به کوشش مجتبا کولیوند گردآوری و توسط نشر اندیشه منتشر شده است.(http://www.andische.de)
برخی از مطالب کتاب عبارتند از:
* سخنی چند درباره مجموعه حاضر
* چند نکته پیرامون این نامهها
* نامهها به ترتیب تاریخ نگارش
* چند نامه از اِگی خانم همسر جمالزاده
* افزودهها:
* طرح نامهای از بزرگ علوی به جمالزاده
* نامهای از نوشین به جمالزاده
* نامه جمالزاده به مانفرد لورنس
* فهرست نامها
* موخره به زبان آلمانی
* و ...
مشخصات این مجموعه در کتاب فروشهای اروپا:
Schreiben in der Fremde: Die Briefe des Literaten M. A. Djamalzadeh
an seinen Schriftstellerkollegen Bozorg Alavi (von 1934 bis 1994)
Herausgegeben, eingeleitet und kommentiert Von Mojtaba Kolivand
ISBN 978-3-941828-01-8
***
در ادامه دو نمونه از نامههایی که در این مجموعه آمدهاند، همراه با توضیحات آنها، جهت مطالعه خوانندگان منتشر می شود:
نامه جمالزاده به بزرگ علوی
ژنو ٢٩ مه ١٩٥٧
دوست قدیمی دور افتاده، کاغذت رسید. پس از سالها اولین بار است که چشمم بخطت میافتد و شاید اساساً اولینبار باشد که بمن کاغذ نوشتهای. نمیدانم سابقاً مثلاً در موقع عروسی خودت با آن دختر بدبخت(۱) با من مکاتبه کردهای یا نه.
عجب دنیا و روزگاری است. راستی دود از نهاد انسان برمیخیزد. گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را. من چنانچه میدانی مقیم ژنو شدهام قریب یک سال و نیم است متقاعدم، ولی بیکار ننشستهام. چون بسیاست اعتقاد ندارم با همان کارهای قرطاس وقت میگذرانم.
قبل از همه چیز خبر وفات فدائی(۲) را دادهای هیچ نشنیده بودم. کی؟ کجا؟ درچه سال؟ البته صد البته بطور مفصل برایم بنویس. میدانی که تا دو سال پیش مدتی در ژنو بود و مثل همیشه عاشق شده بود و عوالمی داشت. بعد بایران رفت و اخباری ازو از آن سامان میرسید. ولی دیگر مدتی است ازو بیخبر ماندهام.
البته هزار البته دوستانه خواهشمندم برایم مفصلتر بنویس که کی و در چه تاریخی و بچه صلواتی وفات کرد. ما هم مردنی هستیم و میرویم و شاید آنوقت تازه بفهمیم که چه نادانی بودیم که اهمیتی باین دنیا و باین زندگانیها میدادیم و چه غصهها میخوردیم و چه دلسوزیها و چه امیدها و چه اندیشههایی دور و دراز.
آیا کار ادبی هم میکنی؟ ترا بخدا روح را کنار مگذار! روح از سیاست مهمتر است. تا روح خوب نباشد، سیاست خوب نمیشود. من دنیای امروز را در دست دو بلوک قوی میبینم. هر بلوکی پیش ببرد، طبقهای سرکار خواهد آمد و بطبقات دیگر زور و جور خواهد کرد. بقیه همه حرف است. ترا بخدا سعی نکن با ادله و براهین بسیار مشعشع مرا مجاب کنی. حوصله مباحثه ندارم و واقعاً هم وقت و مجال مباحثه و مجادله ندارم. مشغول نوشتن و ترجمه و زندگانی هستم و حیف است بیهوده این ایام معدودی را که از عمر باقی است، باطل کنیم.
لابد دلت میخواهد بتوانی بایران برگردی. ولی تصور نمیکنم کار آسانی باشد. مگر آنکه سربسپاری، و تصور نمیکنم حاضر بشوی. ای کاش کاری از دست من ساخته بود.
قربانت جمالزاده
*
طرح نامهای از بزرگ علوی به جمالزاده(۳)
برلن ٦ مه ۱۹۵۸
جمالزاده عزیزم،
نامه ٢٦ آوریل شما روز دوم ماه مه بمن رسید و امروز که روز دوشنبه است، وقتی خواستم جواب نامه مفصل شما را بدهم [...](۴) و به جدم بهتر است از لطف شما که واقعاً دوستانه و صمیمانه است، تشکر کنم. من از همان نخستین نامهای که برای شما نوشتم، تذکر دادم که مکاتبه من با شما فقط بقصد استفاده روحی و فرهنگی است. ولی ابداً توقع مادی از شما ندارم. اما شما که ثابت کردید که دوست صمیمی خانواده من و شخصی من هستید، معلوم شد که بفکر من بودهاید و من خیلی خوشحالم که دوست خوبی پیدا کردهام.
اما حالا که این موضوع را بمیان کشیدید، میدانید که من دردِ دل زیاد دارم و اجازه بدهید اینها را با شما بمیان بگذارم. بدانید که من وطنپرست هستم و ایران را بهرشکلی که باشد، مردمش را، زبانش را، گردوخاکش را دوست دارم. دراین هیچ شکی نداشته باشید. من باوجودیکه الآن از تمام نعمات مادی زندگی برخوردار هستم، خود را آواره میدانم و دلم برای ایران، برای خانوادهام، پسرم، کسانم و دوستانم پرپر میزند. مخصوصاً از اینجهت که دیگر قلم من خشک شده است و از دستم برنمیآید چیزی بنویسم. بنابراین حاضرم که بیک زندگی سادهتری در ایران بسازم و از اتوموبیل و افتخارات و احتراماتی که اینجا دارم دست بردارم. فقط بیک شرط و آن شرط این است که کسی از من نخواهد که من بلاقید و شرط تسلیم شوم. من البته برای شما و آقای تقیزاده که از زمان مشروطیت در مبارزه است، نمیترسم. اما هماکنون در یکی دو کتاب، چه در ایران و چه در خارج ایران، اسمی از من برده شده و شاید فردا در جای دیگری هم اسمی از من بیاید. تصدیق بکنید که در این صورت من مردن در غربت را ترجیح میدهم باینکه درباره من بنویسند که بر در ارباب بیمروت دنیا نشست تا خواجه بدرآید. هنوز دنیا به آخرت نرسیده و هنوز این چرخ در گردش است.
اوضاع و احوال ایران نشان میدهد که بهیچ کس رحم نخواهند کرد، مگر اینکه صددرصد تسلیم آنها شود و به ساز آنها برقصد. موقعیکه مجتبی مینوی در برلن بود، صحبت از احتیاج من به کتاب فارسی پیش آمد، و به او گفتم که بدبختانه در ایران پول ندارم و فرستادن پول از اینجا هم میسر نیست. بعلاوه از بابت خرج پسرم هم در زحمت هستم.
از او خواستم بهر وسیلهای که میداند برای من کتاب بفرستد. وقتی در مونیخ در کنگره مستشرقین با آقای تقیزاده و یارشاطر باهم بودند گفتگو شده بود، که شاید بتوان از طرف “بنگاه ترجمه و نشر کتاب”، کتابی برای ترجمه بمن داد. مجتبی مینوی از اسلامبول نامهای به یارشاطر نوشته و او در جواب چنین گفته است: (عین جمله مینوی را نقل میکنم) “درباره... بعضی گفتگوهای مقدماتی شده بشکل اساسی درباره ایشان همانست که میدانی. شخصاً البته استفاده از اهل فضل را روا میدانم و مفید. امیدوارم میسر شود. بعضی از دوستان اشاره کردند که لازمه آن تقاضای شخصی است. خطاب بکسانی که این نوع اجازهها را در دست دارند. از این عبارت من هم همان قدری فهمیدم که تو خواهی فهمید.” مطمئن باشید که این تقاضا را مینوی بدون اینکه بامن صحبت کند، کرده است. البته من از او متشکرم. اما از من نباید چنین توقعی را داشت.
بیائید قضیه را از یک جنبه دیگر مورد دقت قرار دهیم. آقای تقیزاده علیه محمدعلی شاه برای آزادی میجنگید. دولت محمدعلی شاه بایشان اجازه میداد از ایران خارج شود و هیچکس در خارجه تذکره ایشان را نمیگرفت. اما حالا دموکراسی رواج است و جناب آقای تقیزاده از رجال این دموکراسی هستند، تذکره مرا تجدید نمیکنند و من را در برلن محبوس کردهاند. چون دولت (۵) دموکراتیک ایران تذکره مرا تجدید نمیکند، در نتیجه من مجبور هستم فقط در برلن بمانم. آیا این شرط انصاف است. در تاریخ خواندهایم که مکرر اتابک از آقای تقیزاده خواست که با او بسازد یعنی تسلیم استبداد شود و آقای تقیزاده زیربار نرفت. حالا چطور آقای تقیزاده که در صدر این حکومت دموکراتیک قرار گرفته و یکی از گویندگان این دستگاه است از من که شاگرد ایشان هم حساب نمیشوم، چنین توقعی دارد؟ ممکن است بگوئید که آنها مشروطهخواه بودند و شما ماجراجو و اجنبیپرست. اما مگر محمدعلی شاه در اعلامیهاش آقای تقیزاده و همدستان آنها را اشرار نخوانده بود. امروز ثابت شده است که محمدعلی شاه سردسته اشرار بود. از کجا معلوم است که مخالفین من از اشرار نیستند؟
در تهران به پسر یازده ساله من که سال قبل با خواهرم میخواست به بغداد و کربلا برود، تذکره ندادند. مبادا پیش من بیاید. این هم از مظاهر دموکراسی ماست. مگر ما در قرون وسطی هستیم که پسر یازده ساله را مسئول اعمال پدرش بکنند؟
در تهران کتابفروشیها کتابهای مرا چاپ میکنند و میفروشند و یکشاهی بمن نمیدهند. یکنفر نیست در ایران که جرات کند از این حق من دفاع کند.
من یقین دارم دنیائی که مبنایش بر ظلم باشد، نمیتواند برای مدت مدیدی دوام کند و از این جهت در عقیده خودم راسختر میشوم.
من میدانم که آقای تقیزاده بمن محبت واقعی دارد و تابحال چندین مرتبه در محفل خودشان بمن ابراز لطف کردهاند. ضمناً در نامهای خطاب به رئیس بازرسی مجلس شورای ملی گله کرده بودند که چرا من به خدمتشان نرسیدهام. حقیقتش اینکه دلیل عمده کمروئی من بوده. اما من که گرسنه در خیابان نیفتادهام که ایشان بخواهد بمن کاری بدهد.
من یکنفر ایرانی هستم، محکوم نشدهام، از حقوق ایرانی بودن محروم نشدهام، به چه دلیل بمن تذکره نمیدهند؟ آیا بهتر نبود که جناب آقای تقیزاده نامهای به دوست قدیمی خودشان آقای علامیر مینوشتند و بنام سناتور ایران بایشان دستور میدادند که فوری تذکره مرا صادر کنند. این قدم اولی است که ایشان میتوانند برای من بردارند.
دوست بسیار گرامی، این چیزها مرا ناراحت میکند. من به آقای تقیزاده چه بنویسم؟
باوجودیکه میترسم که از غصه دق کنم و ایران (۶) و پسرم و کسانم را نبینم، اما نمیتوانم خودم را حاضر کنم که برخلاف عقیده خودم قدمی بردارم. اگر مرا زجر دادند و از من اقراری گرفتند، آن دیگر در دست من نیست. آنوقت مجموعه احساسات و عواطف و تعقل و ارادهای که اسمش بزرگ علوی است، دیگر مرده و جسدش باقی مانده است. این در سرشت من نیست. خود شما و جناب آقای تقیزاده درباره دکتر یزدی چه فکر میکنید؟ درباره دکتر بهرامی چه میگوئید؟ من میگویم که کاش دکتر بهرامی یکسال زودتر میمرد و خودش را مفتضح نمیکرد.
در هر حال تقاضای اول من این است که تذکره مرا بدهند. چهکار باید کرد؟ خودم هم نمیدانم.
قربان شما
آقابزرگ علوی
—————————————-
پاورقیها:
(۱) منظور از “دختر بدبخت” همسر اول بزرگ علوی است به نام مارگریتا شایننزون (یا شاینهزون؟) میباشد. زیرا پس از مدت کوتاهی از ازدواج این دو بزرگ علوی در ارتباط با فعالیت گروه پنجاه و سه نفر به رهبری دکتر تقی ارانی در دروه رضا شاه دستگیر و زندانی گردید. این امر یکی از دلایل جدایی و طلاق این زوج جوان شد. این نام خانوادگی به صورتهای مختلف آمده است. در این رابطه و توضیح بیشتر به پاورقی نامه بعدی مراجعه شود. البته برخیها نام وی را مارگریتا اشتورم نوشتهاند.
(۲) منظور ابوالفتح علوی (معروف به فدائی) عموی بزرگ علوی و پدر همسر دوم اوست که از دوستان قدیمی جمالزاده بود. زمانی که جمالزاده در نوجوانی به قصد تحسیل به بیروت رفت فدائی و برادر دیگرش حسین علوی با وی همراه بودند.
(۳) این مطلب باید طرح یا رونوشت نامهای باشد که علوی اصل آنرا برای جمالزاده فرستاده است. طرح از این نظر که نامه داری خطخوردگی و تصحیحات فراوانی است. شاید از نظر اهمیت موضوع علوی رونوشتی از آن را نزد خود نگهداشته است. این نامه از آنجا که خود حدیث نفس بسیاری از مهاجرین و تبعیدیان سیاسی است، اهمیت زیادی دارد. علوی در این نامه با زبانی کاملاً ساده و روشن، به شکنجه روحی و ستمی که به تبعیدی و مهاجر دور از میهن میرود، اشاره کرده و به نظر من پس از گذشت بیش از نیمقرن از نگارش آن هنوز هم اکتوئل و مسئله روز است.
(۴) کلمهای ناخواناست.
(۵) بزرگ علوی خود روی این قسمت خط کشیده است.
(۶) در اصل نامه خط خورده است.
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
http://www.andische.de
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|