پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
تهران- ۱۳ امرداد ماه ۱۳۵۸
به یادبـود هـفتـاد و چهــار سالگی انقلاب مشروطیت
به یادمان آیین ملی سدۀ انقلاب مشروطیت ایران - کلن- ۱۳۸۵ خورشیدی
ستارخان به خواب من آمد هراسناک و برآشفته
دست چپش حمایل گردن
و تکیه بر عصا
بر بازویش نشانۀ زخم عمیق تیر
استاده در سه راهی پل رومی، نگاه دوخته سوی جنوب،
انبوه سبلتان سپیدش در باد،
افشان خشم پیر.
گفتم:
«درود به سردار!»
فریاد برکشیدم:
«سردار، زنده باد!»
نزدیکتر شدم
دیدم که زخم بازوی سردار، تازه است، شگفت آمدم
در او سراغ زخم کهن داشتم به پای
پرسان ز حال و حادثۀ تازه بانگ برآوردم:
«بازوی انقلاب، سلامت باد!
سردار را چه حادثه پیش آمده ست دیگر بار؟
گلزخم تازه در تو مبیناد چشم من!
دست کدام توطئه اینگونهات، گزند رسانده ست؟»
ستارخان
یک لحظه از جنوب نظر برگرفت
در من نگاه کرد و به لبخند آشنایی گفت:
«مندیش ازین، که زخم توطئه از زخم من هزار بار گزندهتر است»
گفتم:
«کدام توطئه؟»
- پرسید:
«تو از کدام سمت، میآیی؟»
- «از قلب شهر، آمدهام....»
گفتم.
پرسید باز:
«تازه خبر چیست؟»
گفتم:
«هزارگونه، نه اما چنان که زخم بازوی سردار، برترین خبرها
این زخم تازه خود، خبر از زخمهای حادثههای هنوز در راهست
این زخم تازه چیست؟ بگو سردار»
ستار گفت:
«این پیشزخم حملۀ قزاقهای تازه مسلمان شیخ فضلالله است
وز چشمههای اول بازی ست
با من خبر رسیده که این شیخ، قصد جان مرا کرده است به هر تقدیر!
قصد هر چه مجاهد که با منست و فدایی و...
باری بهانه نیز همان گونه باز، خلع سلاح است و ...»
- گفتمش: «سردار!
هرگز غمت مباد! خبر نادرست بوده و این حاج شیخ فضلالله
با حکم دادگاه مردمی انقلاب، بر سر دار آرمیده است دگر
و چشم زخم، نیارد زدن!»
ستار گفت:
«نه! اینگونه نیست، او زنده ست...!»
گفتم:
«هزارجان به فدای تو لیک گمان میبرم حواس تو پرت است
سردارجان
هفتاد سال بیش از آن روز روزگار، گذشته ست»
با زهرخند خروشید
«فرزند جان
این اشتباه را نه تو تنها که نیز هزاران هزار همچو تو هم کردهاند
او زنده است!
و اکنون مجال نیست ازین بیشتر در این زمینه سخن گفتنم که دل نگرانم
آشفتهام که باز خبر میرسد
قزاقهای تازه مسلمان شیخ فضلالله
هر صبح و شام موعظهها میشوند
تا باز هم به نام نامی اسلام، هر مجاهد رزمنده و فدایی این خلق را
هلاک کنند.
تا ماجرای پارک اتابک دوباره زنده شود
و امروز، سخت دلنگران ایستاده چشم به راهم
تا پیک دیرکرده فراز آیدم ز شهر و بدانم چه رفته است به یاران
آیا تو آگهی که چه تدبیر کردهاند رفیقان؟
وینان چه میکنند؟»
گفتم
«کیان؟ که؟»
- گفت:
«کوچک و حیدر»
گفتم:
«چنان که باید و شاید...»
ستار گفت:
«چنین بادا!»
ناگاه بغض دیر ماندۀ بمبی ترکید
و چتر ارغوانی دودی شکفت روی سرما
دیدم که زخم کهنۀ پایش دهان گشود، دهان میگشود
دیدم که خون تازه از اندامش میریخت
از زیر پیرهن
وز برگ، برگ سبز درختان پارک اتابک
وز چشم های من*
__________
* این شعر نخستین بار در شمارۀ ۱۵ امرداد ۱۳۵۸ روزنامۀ آیندگان (یک روز پیش از توقیف آن روزنامه و یکهفته پیش از حمله به ستاد چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق ایران و اشغال آنها ) چاپ و منتشر شده است. بر گرفته از مجموعه شعر گلخشم، چاپ نخست تهران، اسفند ۱۳۵۸، انتشارات تیرنگ
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|