iran-emrooz.net | Mon, 03.10.2005, 8:44
قومی متفکرند اندر ره دين...
بابک جاودان خرد
دوشنبه ١١ مهر ١٣٨٤
".... ما وابسته به بانوی بانوان جهان حضرت فاطمه (سلام الله عليها) هستيم. دخت پيامبر(ص) همسر حضرت علي(ع) و مادر امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، و اين کم لياقتی است؟..... در مذاهب ديگر هم موعود دارند، بودايی، زرتشتی و مسيحي. اما موعود ما بسيار شخصيت نابی است. من از موعود لذت میبرم... "
اشتباه نشود! اين گفتهها از زبان مصباح يزدی و شرکا صادر نشده است. افاضات "بزرگ بانوی ادبيات و داستان نويسی معاصر ايران" ، سيمين دانشور است. همان نويسندهی جوان چيره دست و واقع گرای رمان جاودان سووشون، که اکنون پيرانه سر در انتظار مهدی موعود و فرج قريب الوقوعش، جلد سوم از تریلوژی جزيرهی سرگردانی را به گفتهی خودش با اين شعر پايان میدهد که: دست غيبا، سوخت جان در انتظارت/ کو ظهورت دير شد هنگام کارت(!)
سيمين دانشور پس از سکوتی طولانی و اعتکافی خود خواسته، اما به تصوف و تشيع آراسته، از پردهی چند لايه پندار به درآمده و با اظهارات بی بديلش، دل مصاحبهگر جوان روزنامهی شرق (شمارهی ۵۸۶، ۵ مهر ۸۴) را مالامال از اميد به ظهور موعود میکند. جالب است که حضرت شان اين افاضات را چند سطر پس ازآن ايراد میکند که آثار نگارگری ناصر اويسی، نقاش معاصر برجسته را، "آبستره" ، "غيرواقعی" و "ناملموس" برای فهم "مردم عادی" میداند، اما آن يکی را، چون لابد ملموس و قابل فهم برای "عوام" است، برمیکشد و قدر میگذارد و برصدر مینشاند. ايشان جای ديگر، زبان به ستايش شاعرهی معاصر، طاهرهی صفارزاده، میگشايد و اورا شاعر انديشه و معنويت میخواند که "در آثارش در حال نزديک شدن به ماوراءالطبيعه" است و ۷ سال از عمرش را گذاشت تا "قران را به انگليسی و فارسی شاعرانه ترجمه کند". معلوم نيست که با اين کار به گمان ايشان "فوق العاده" چه گرهی از دهها گره فروبسته اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی و... اين ملت ستمديده گشوده میشود. اگر قرار بر ترجمهی کتابی از گذشتهگان بود، آيا بهتر نمیبود که، بعنوان مثال، ايشان کتاب الحاوی دانشمند و فيلسوف گرانقدر ايرانی، زکريای رازی، را به زبان شاعرانه يا غيرشاعرانهی انگليسی برمیگرداند تا دست کم غربیها بدانند ايرانیها غير از "قران و شرعيات" با دانش و فلسفه نيز بيگانه نبودهاند؟ به راستی نويسندهی بزرگ ما را چه میشود؟ آيا وی نيز همچون احسان طبری (که در تبعيد قران را به آلمانی ترجمه کرد) در پايان اين راه دراز به نويسنده و انديشمندی "مسلمان" دگرديسی يافته است؟ آيا موعود وی همان در آستانهی بامداد است يا بازگشت به خويشتن جلال و شريعتی ، که ثمرهاش انقلاب "شکوهمند" اسلامی بوده و هست و اکنون میرود تا با چالش خطرناک هستهای با غرب - و بزودی همهی جهان - سرنوشت ملتی دين- شيفته را در بدترين شکل آن رقم زند؟ آيا نوشتن موعود دميدن در "روح اميد" است يا کود دادن به پای درخت "انفعال" و انتظار واهی و بی پايان؟! آيا ايشان که طرفدار رئاليسم يا واقع گرايی است و دختر دکتر دانشور "که در شيراز همه اورا میشناسند"، عقلا میپذيرد که انسانی، هرچند فوق العاده، نزديک به يک و نيم هزاره زنده ولی از نظرها غايب باشد و آنگاه که ظلم به بالاترين درجهی خود رسيد ظهور کند و با "قتال" و در ميان دريايی از خون "که تا زير زانوی مبارکاش میرسد"، دنيايی پر از عدل و داد برقرار سازد؟ آيا به عقيدهی ايشان ممکن است عدالت سوار بر مرکب "خشونت" به مقصد برسد؟ آيا چون جهان را تيره و تار میبينيم بايد دل به موعود ببنديم، موعودی که پيروان سينه چاکش از يک سو "دو" چاه زنانه و مردانه در جمکران (نگاه کنيد به گزارش مريم کاشانی، چاههايی برای "حاجات"، ۵ مهر ۸۴، نشريه اينترنتی روز) حفر کرده ، و از سوی ديگر "سياه چال" بزرگی بنام جمهوری اسلامی برای ۷۰ ميليون زن و مرد ساخته است؟ آيا عزلت و اعتکاف ساليان، ايشان را چنان درخود فرو برده و پيچيده که طنين فرياد آزادی خواهی جوانان دختر و پسر ايرانی در هزار توی اين تنهايی و برج عاج نشينی خود خواسته گم شده و ايشان در اين برهوت سکوت و تعليق به سير و سلوک معنوی مشغول است؟ آيا نشستن به انتظار موعود همان خواستهای نيست که رژيم ملايان میخواهد، تا از اين طريق مردم ناآگاه و روشنفکران واداده را سرگرم به آن کند، تاهمين شرايط ناخوشايند و طاقت فرسا را تاب آورند و دم نزنند تا مگر موعود خيالی از راه رسد و کاری کند کارستان....؟
ولابد آنگاه است که اين سرودهی بامداد تعبير خواهد شد، که اينک گورستانی که آسمان از عدالت ساخته است!