يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
به عنوان یک خواننده افغان که سالها در ایران زندگی کرده است رمان «از هرات تا تهران» اثرات گوناگونی برمن داشت. در مسیر خواندن این اثر بارها خود را رودر روی گذشتهام یافتم. گذشتهای که مدتها بود در ابهام فرو رفته بود و چون تونلی تاریک در پشت من قرار گرفته بود. حالا پس از سالها دوباره در میانه این تونل قرار گرفته بودم اما این بار با روزنهای از نور در مقابلم که با پیش رفتن در این رمان بر نور آن افزوده میشد.
کتاب را که تمام کردم خرسندی عجیبی به من دست داد شاید از این رو که امروز چنین کتابی وجود دارد. کتابی که بدون شک برای خیلیها تسلای دل و برای خیلی دیگر روزانهای در تاریکی خواهد شد و برای تعدادی دیگر هم شاید درسی مفید و اساسی. گرچه رمان لبریز از سرگذشتها و رویدادهای تلخ است، اما در عین حال سرشار از امید و پیامهای دوستی و همزیستی میباشد. رمان به موضوعات مهم اجتماعی و بیش از آن به انسان میپردازد و نکتههای زیادی برای بحث و تحلیل دربر دارد که پرداختن به همه آنها در اینجا میسر نیست. تلاش من این است که تنها به برخی نکات محوری این رمان بپردازم.
فضا سازی و به تصویر کشیدن صحنهها، به ویژه صحنههای بیرونی بینهایت دقیق و جالب خلق شده-اند. با وجود اینکه نویسنده در خارج از ایران زندگی میکند، شکل دادن فضاها و صحنهها مثل نفت فروشی، مرغداری و جزئیات تابلوهای نقاشی بسیار زنده و واقعی جلوه مینمایند که خواننده به آسانی میتواند آنها را در ذهن مجسم کند و خود را در محیط وقوع حوادث قرار دهد. به ویژه اگر خواننده با محیط آشنا باشد این سفر برایش آسانتر و با اشتیاق بیشتر انجام خواهد شد. علاوه بر فضاسازی خوب، بکاربردن زبان محاورهای و برخی واژهها و اصطلاحات عامیانه هم برای درک بهتر محیط نقش بزرگی ایفا کرده است.
شخصیتهای داستان هم «مشتی از خروار» انسانها و روابطشان را تداعی میکنند، انسانهایی که نمونههایشان را در هر کوچه و برزنی از کشورهای ایران و افغانستان میتوان یافت، به ویژه شخصیتهای ایرانی: حاج حبیب با خو و خاصیت یک کاسب حریص و ناآرام، بد زبان و بیملاحظه - قنبر با آن سادگی و کارکشتگیش - بهزاد و شخصیت آرمانگرایش که حس امید به انسانیت را در قلبها زنده میکند. عاشق بودن لطیفه و خاطرات شیرین گذشتهاش، که دیگر نابود شدهاند، داشتن حس نوستالژیک و پنهان داشتن رازی در سینه، از او شخصیت منحصر بفرد، جذاب و دوست داشتنی می-سازد. تقریبا، صفتهای یک زن افغان که چند کلاس سواد داشته باشد را به خوبی معرفی میکند. همان زنانیکه با اندک سواد خود فضیلت و شخصیت والایی را در خود پرورش دادهاند. بلی، هرکدام از شخصیتها با ویژهگیهای بخصوص خود این رمان را در دایره- به گفتهی غربی ها- رئالیسم قراردادهاند.
در مجموع شاید بتوان گفت که نویسنده رمان، محسن نکومنش فرد، یک نگاه جامعهشناسانه و روانشناختی به جامعه ایران هم دارد. یک دغدغه او که به اشکال گوناگون ابراز میشود این است که پیش از آنکه داوری کنیم از خودشناسی و شناخت جهان پیرامون خود غافل نشویم. این پیام را میتوان از قیاس شخصیتها و پیشینه آنان برداشت کرد. جامعه ایران در کتاب طوری معرفی شده است که انگار آرمانهای آن در پسکوچههای خودخواهانهی مردمی که از یک سو غرق در ارزشهایی مذهبی و از سوی دیگر ارزشهایی ملیاند گم شدهاند، نمونه آن گفتگوی حاج حبیب با میهمانانش. جامعهای که بجای اینکه فعال و پویا باشد و بجای اینکه یک هدف یا ایده جهانشمول را دنبال کند، دنبال چند نام و نشان است و به گذشته خود چسبیده است و بدتر از آن، هرکس بنا بر سود شخصی خود، برداشتی از ارزش-های ملی و مذهبی ارایه میکند. نماز حاج حبیب قضا نمیشود در حالیکه همراه با مرغهایش آب هم به مردم میفروشد، خود را متعلق به ملتی برتر میداند، در حالیکه حسرت زندگی در غرب را دارد و راه و روش انها را میستاید. شاید بتوانیم برداشت کنیم که بیعدالتی و فساد نیز از همین طرز تفکر و یا روش زندگی سرچشمه میگیرند و حتی بتوان گفت که آنچه بر افغانها میگذرد هم محصول شرایط حا کم بر جامعه ایران میباشد. شاید نویسنده میخواهد گناه ستم بر افغانها را برگردن اوضا ع موجود بیاندازد و بگوید که افغانها درست زمانی به ایران وارد شدهاند که جامعه ایران هم درگیر ناهنجاریهای اجتمایی و سیاسی خودش بوده است. کتاب اشاره مکرر به جنگ و انقلاب دارد به دلایل نامشخص، در رمان خیلی روشن نیست که چرا افغانها مجبور به مهاجرت شدهاند و چرا ایران را برگزیدهاند، اما از گفت و شنود شخصیتها میتوان برداشت کرد که افغانها در درجه اول در ایران یک قشر آسیب پذیرمعرفی شدهاند. برخورد حاج حبیب با کریم، بایرام با نورمحمد و جریانات مدرسه و دادگاه گویای این واقعیتند. اما در این مورد هم دلیلی توجیه کننده و مشخص وجود ندارد، شاید نویسنده عمدا از گفتن آن خوداری کرده است و آن را بر عهده خوانندهاش گذاشته است.
اما نگاه لنز بینا و حساس رمان تنها به هم اینجا ختم نمیشود؛ نگاههای تحقیرآمیز و رفتارهای تبعیض-آمیز نسبت به افغانها را نیز میتوان در دیالوگها به وضوح شنید. اما در رمان سعی شده است تا اینگونه رفتار و برخوردهای نادرست و غیرمنطقی تا حدودی توجیه شوند. شاید بتوان برداشت کرد که اینگونه دیدگاهها بیشتر از سوی کسانی بروز میکند که خود افراد ناباب، فرصت طلب و منفی اجتماع هستند، یا از طرف کسانیکه از درک و شعور کافی برخوردار نیستند. شاید بتوان این را در رفتار حاج حبیب دید؛ او از یک طرف حس نفرت نسبت به افغانها دارد و از طرف دیگر به سود خود میبیند که کارگران افغان را در مرغداری خود داشته باشد، تا از رقیبهایش عقب نماند، چون آنان کارگر افغان دارند. تا اینجای کار، این طور درک میشود که در این میان افغانها به آسانی مورد سوً استفاده و ستم قرار میگیرند و جامعه آنرا ناپسند نمیبیند. تا اینکه پای منوچهر به میان کشیده میشود، کسی که درست عکس همهی برداشتها را ارائه میکند. شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که نویسنده تلاش دارد تا خواننده را قانع کند که افراد فرهنگی و نسبتا تحصیل کردهی ایرانی، از آنجایی که شناخت و درک بالا تری دارند، بین یک افغان و یک ایرانی تفاوتی قائل نمیشوند. منوچهر حتی پا را از اینهم فراتر می-گذارد؛ گویی اعتماد و علاقه او نسبت به افغانها بیشتر است، چونکه او خودش دوستی با کریم را انتخاب میکند. شخصیت بهزاد را شاید بتوان در جایی بین شخصیت حاج حبیب و شخصیت منوچهر قرار داد؛ نه مثل حاج حبیب است و نه مثل منوچهر، از رفتارش پیداست که خواهان اجرای عدالت است، افغان یا ایرانی بودن برا یش فرق ندارد. بهزاد به نظر من قهرمان اصلی رمان میباشد، او آرمانگرا، واقع بین و مرد عمل است، اجتماع را به سبب ظلم، فساد و بیعدالتی رایج در آن به چالش میکشد و با سیستم به ستیز برمیخیزد. که این ویژگیهای او را میتوان اینگونه برداشت کرد که رمان از جامعه ایران و بیاخلاقی جاری در آن انتقاد میکند، نه فقط بخاطر رفتارهایی که با افغانها میشود، بلکه بخاطر ناهنجاریهای اجتمایی، اخلاقی و سیاسی خودش، نمونه آن سخنرانی سمبولیک او در شورای روستا.
اما رمان به همینجا بسنده نمیکند، به گمان من، محسن نکومنش فرد، با انگشت گذاشتن بر دیگر مشکلات اساسی و حیاتی که افغانها هر روز در ایران با آنها دست به گریبان هستند، بچه نخواستن مرجان و کریم، خارج شدن جاوید از ایران و محروم بودن کودکا ن افغان از داشتن حق تحصیل نشان میدهد تلاش کرده است تا وضعیت مهاجرین افغان را در ابعاد کلیتر به تصویر بکشد، که خیلی هم موفق بوده است. آیا آن عده از افغانها که زندگی در ایران را تجربه کردهاند قانع خواهند شد؟ آیا آنان انتظار بیشتری از رمان نخواهند داشت؟ به ویژه در رابطه با مشکل تحصیل کودکان افغان.
اما در این زمینه رمان بسیاری فاکتورهای اخلاقی و ابعاد انسانی دیگر را هم در خود نهفته دارد که با زندگی افغانها در ایران بیربط نمیباشند. وقتی که عمق رمان را درک کنیم، پیامها و رسالتهای دیگر آن را هم میتوان تشخیص داد از جمله پیام درک متقابل و همزیستی و همکاری بین ملتها.. پیام انسانی و اجتمایی دیگری که از رویدادهای رمان میتوان برداشت کرد این است که ایرانیها هم به افغانها نیاز دارند. اگر امروز افغانها نیازمند ایرانیان هستند فردا مکمن است عکس آن هم دیده شود. این را میتوان مثلا از گفتگوی حاجحبیب و نورمحمد در بیمارستان استنتاج کرد. رمان تمام این پیامها را از طریق شخصیتهای خود به ما ابلاغ میکند: شخصیت آرمان گرای کمونیست و پزشک بودن نورمحمد و هنرمند بودن کریم را، گویی قهرمانان کتاب برای مبارزه با هیولای کنایههایی تحقیرآمیز، پیشداوریها و زخم زبانهای بیجهت - که هرروز پیکر و روح افغانها را میشکافند - انتخاب شدهاند.
همین طور منوچهر، مرجان، بهزاد و الهام را هم باید فرشتهگانی بدانیم که برای تحقق آرمانها و آرزوهای انسانگرایانه نویسنده به این میدان نابرابری کشیده شدهاند، شخصیتهایی که قرار است در عمق ناامیدی امید به بار بیاورند، دراوج بیعدالتیها برابری را و در تنهایی همدمی را.
از خواندن رمان «از هرات تا تهران» خیلی لذت بردم، باید بگویم که- همانگونه که نویسنده در «پیوست» به آن پیرمرد سوئدی گفته بود- کار بزرگی در حق میلیونها انسان، چه افغانها و چه ایرانیان انجام داده است. جای تاسف است که چاپ این اثر در ایران امکان پذیر نیست. خوب، اگر شرایط در جامعه ایران بگونهای بود که مجوز چاپش را میدادند، آنزمان شاید نیازی به نوشتن چنین آثاری هم نبود. به هرحال امیدوارم که مردم ایران هم امکان خواندن این رمان را پیدا کنند. به نظر میآید آنها مخاطبان اصلی نویسنده باشند!
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|