iran-emrooz.net | Tue, 27.09.2005, 7:05
نوبهاران
نعمت آزرم
|
به دوست دیرین و مبارز نستوه دکتر محمد ملکی
ای عطر سبز جاری در جان نوبهاران
ما را نوازشی بخش ما را ز نو برویان
دانی که باغ ما را سر شاخهها شکسته ست
شلاق آذرخش و سم ضربههای توفان
بخشای اگر به شاخی برگ و بری نیابی
جان جوانه را سوخت سرمای این زمستان
چندان صنوبر و سرو خونین به خاک خفتند
کاین سان نبود هرگز در باور گلستان
بر دست و پای دژخیم خونلختهها بماند
از آسمان ببارد گر سیلهای باران
بر چشمبندی ما آن سِحر از کجا بود؟
کان دیو کینهجو را دیدیم ما سلیمان!
جمشید گفت: اناالحق! برتافتیم روی از او
غافل که در کمین بود ضحاک ماردوشان
در چارهجوئی درد این با که میتوان گفت
از بد پناه جستن در دام بدتر از آن!
ما راست عهد با سرو کاین باغ سبز باید
گر سر رود نخواهیم از یاد برد پیمان
تا، راندن گرازان از باغ، بس زمان نیست
در پردهی خموشی فریادهاست پنهان
آزادی وطن را خواهند اگر بهائی
گنجی نهفته داریم با گوهر زرافشان
بر گورهای بینام رویند لالهها باز
اکنون که میوزی خوش ای باد نوبهاران!
باشد که لالهها را هر جا رسی ببوسی
کز آنهمه جوانان هستند یادگاران!
ما را شکسته منگر، بنگر به پیشبازت
هر شاخهی شکسته از غنچهها چراغان!
جهانشهر، خرداد ١٣٨٣