iran-emrooz.net | Mon, 12.09.2005, 12:27
مرثیهی مجید فروغی
«آینهها خالیست»
احمدرضا قایخلو
آرام
چون خاطرهای که در خود غروب کند
به خواب میرویم.
آینهها خالیست.
در غیبتِ صدای تو
باد
ورقهای پاییزیاش را مُچاله میکند.
ای جُرعهی زُلال که بر آسمان،
خاموش میگذری!
خوشا خروشیدن و خشم
خوشا نامت...
فروغِ شعله
عطرِ هوشمندِ سپند
که ترانهی بامدادی را منتشر میکرد.
کجا هستند
پایکوبانِ شادنوشِ رقصهای جادوانهی آتش؟
خوشا سحرا! روزا!
که گم نمیشدهای.
خوشا هماوایی ناب
وقتی که میخواستی هر چیزی جز مهر
از یاد بُرده شود
مغرور
تشنهتر از دزدی معصوم
که گُلِ زردِ کبود را
لنگان
با خود میبرد.
از آنهمه خورشید
در دشتها ی فراخ
از خطِ شعلهور
غُبارِ غریبی بهجا مانده است.
پارسایان!
صبوری مرا ببینید!
طُرفه خاکم را
با کوهِ خاطرههای مُچالهاش
شهودِ بیاشراق را
درجویبارِ نُقرهای که بر آسمان میگذرد.