iran-emrooz.net | Mon, 13.08.2012, 17:06
«آوار سست بر سر فقیر»
بهنام چنگائی
ماتم زده
بر سیل و سیر مخاطرات،
در آن سرای محنت بار ـ
راه برده ـ و
بر گور آرزوهایِ ویران
نالان میگریم ـ
بر سوگ سر زمینِ سیاهِ بخت،
سهیم نشستهام ـ
و
در شناخت هستی ِ مست
ناتوانتر از همیشه ـ
سرفرو کشیدهام.
در تقلا و کارزار کور طبیعت
گنگ ـ واماندهام،
و در لابلای دردها
و پیاپی جُنگِ بدِ حادثهها
پی سهم ِ دیوار محکم ـ و
سقف ِامنمان میگردم،
که نمییابمشان.
در ناگزیرِ رنجِ غم و درد تنهائی:
به تنهای شکسته زیر آوارـ
دلم را میسایم،
و به هر کجای دیوارِ سست فقر
فریاد میزنم.
به آن دیارِ وحشت و ترسم
فکر میکنم،
که همواره عزادار است.
و نفرین میکنم:
به زندگی
در همیشهی چنینِ خانههای تلخ
به همیشهی چنین لانههای ننگ
نفرین میکنم بتو
ای زندگی سخت ـ
به خانههای بادیِ ترد ات
دشنام میکنم،
و بتو هم، ای نداری ـ
تا هر زمانِ هستیِ پست
تا بر پاماندگیِ فقرـ
دشنام میکنم.
با این وجود:
دیریست میدانم،
که:
هدیهی دیوار سست
آوار کور مرگ است
که بیشترـ
بر سر فقیر فرو میریزد.
و در دیار ما:
نانمان را میدزدند،
صدایمان را میبُرند،
فکرمان را میشویند،
حقمان را میخورند،
و دستان خالی ما را،
برای مهار ِطبیعتِ وحشی میبندند،
تا دیوار و سقف ـ
اینچنین بیمضایقه،
بر رویمان مرگ ببارند.
بهنام چنگائی ـ ۲۳ مرداد ۱۳۹۱