iran-emrooz.net | Thu, 26.07.2012, 9:02
نگاهی به مجموعه داستان گیلکیی «شریرما جیجاکه ورزان» از : مسعود پورهادی
نگاهی به «شریرما جیجاکه ورزان»
عباس گلستانی
|
مسعود پورهادی، نویسنده و شاعر گیلانی است، تلاش او برای زنده نگاه داشتن زبان گیلکی از یادها نمیرود و مهم اینکه، او چهارمین نفری است که در ادبیات زبان گیلکی مجموعه داستانی به زبان قوم خود نوشته است. از این نظر، آن مجموعه خواندنی است.
«ترسم، ترسم دورابم، توقایی مراجختراشه»
(می ترسم، میترسم دور شوم، عشق از یادم برود)
مجموعه داستان «شریرما جیجاکه ورزان» (ورزاهای زخمی ماه شهریور) از پانزده داستان کوتاه و نمایشنامهی تک پرده ساماندهی شده است، سامانی از نوع بیسامانی، ترکیبی از داستانهای کوتاه مدرن، شبه مدرن، شبه پسامدرن و نمایشنامه، به گونهای که دیگر نمیتوان به آنچه که بر روی جلد کتاب نوشته شده، مجموعه داستان تلقی کرد، بلکه جنگی نامید با ترکیبی از آنچه که در بالا به آن اشاره شد. کاش مسعود عجلهای در چاپ این مجموعه با این ترکیب نمیکرد، تا از او شاهد چاپ مجموعهای یک دست از ژانر داستان کوتاه میشدیم. چرا که این توان را بالفعل از مسعود پورهادی دیدهایم، حضور چند داستان مدرن در همین مجموعه، گویای همین توانایی اوست.
«شریرما جیجاکه ورزان» (ورزاهای زخمی ماه شهریور) عنوان این مجموعه است، عنوانی زیبا حداقل برای یک داستان کوتاه، اما با طرح یک اشکال. شریرما در تقویم گیلکی از ۱۵ دی تا ۱۴ بهمن ماه در سال شمسی است، پس معادل آن شهریور نیست، همان زمستان است، نمیدانم مسعود چه توضیحی برای این اشتباه تاریخی دارد و اشتباه دیگر اینکه، نویسنده علیرغم آگاهی به کار کشت و زرع برنج، کاری را که شالیکاران از اواسط اردیبهشت تا اواخر خرداد انجام میدهند، به ماه شهریور که فصل دروی برنج میباشد، منتقل کرده است. راوی میگوید:
«کراچئن، دوبارده، کوداندی بید، را جا کی آمون دوبوم، ایتا کرا خاندی» (ص۸ ) «دوبارده» مرحلهای از داشت در کشت برنج است که حداکثر در خرداد ماه صورت میگیرد. مگر اینکه نویسنده به ما بگوید که «ورزاهای زخمی ماه شهریور»عنوانی ست سمبولیک که کد آن در متن داستان نهفته است و باز این قابل قبول نیست، چرا که این توضیح رابطهی کیفی داستان را نه با شریرمای تقویم گیلکی روشن میکند و نه با شهریور ماه سال شمسی.
مسعود پورهادی، در نوشتههای خود انرژی گذاشته است، انرژییی که در پشت آن کولبار تجاربی از زندگی در روستا، شهر و دور از وطن قرار دارد و سعی میکند که با تمام تلاش خود خواننده را با تکنیک هنریاش به منظور خود برساند و این تلاش اما، گاهی موفق است و گاهی نه. داستان پیش مدرن «کیشکرت»، شبه پسامدرن «حیکایت»، شبه سوررالیستی «گاوگوآله» و... از نوشتههای ناموفق این مجموعه است. انتخاب واژگان آرکائیک و متروک نظیر «واغوزم» (کشیدن – از چاه آب میکشم) فوخوره ( )، جونبور ( تکان )، مقر ( غروب ) عوصمواضا (عضو و اعضا)، لونتوس ( لغز ) زنجیر پایه ( رگبار ) شاید یکی از پایههای ناموفق بودن آن نوشتهها باشد. پورهادی، در کتاب خود غلط آموزیهای زبانی هم دارد. وقتی به جای کلمهی عکس از «عسک» استفاده میکند به طور مستقیم دارد توصیه میکند که اگر کلمهی درست در زبان اقوام، به غلط هم جا بیافتد، همان گونه غلط استفاده کنید و مثلا به جای تاکسی از «تاسکی» و به جای عشق از «عقش» هم میتوان بهره برد. اما اگر بخواهیم بر اساس گفتهی رولان بارت به ارزیابی نویسندهی این مجموعه بپردازیم که او آیا در گروه نویسنده قرار میگیرد یا نویسا، به طور حتم مسعود پورهادی در گروه تلاشگران نویسا قرار خواهدگرفت، چرا که در پایان خوانش هر داستان، نویسنده خوانندهاش را به کنش وا میدارد و نمیگذارد منفعل از نوشتهاش بگذرد.
در اول این نوشته، مجموعه را ترکیبی نابسامان از پیش مدرن تا پسامدرن معرفی کردم وبه چرایی آن، اما، اشاره نکردم و در اینجا روی داستان «حیکایت» توضیح بیشتری میدهم. در داستان «حیکایت» اتفاقی روی داده است، این که آن اتفاق چه بوده است، ۶ نقل ذکر محافل میشود، نقلی که از زبان انسان، کرجی بان و «موسافران» بیان میشود و نقلی که از زبان گیاهان و جانوران مثل گوزگاکان (۲ بار) و لوله ان (۲ بار) و هر کدام با برداشت و نگاه ویژهی خود روایت میگردد. این که واقعا چی روی داده است، نویسنده به عهدهی خوانندهی خود میگذارد. ولی آنچه که مسلم است، در هر ۶ نقل، روایت از حادثهای ست که واقعا روی داده است، پس قطعیتی درداستان است که آن را ازعدم قطعیت جدا میکند. اما اینکه آن قطعیت چگونه رخ داده است، برداشتها متفاوت و به عبارتی دیگر، عدم قطعیتی در چگونگیی بیان آن اتفاق وجود دارد، پس: اولا در داستان پسامدرن همیشه عدم قطعیت است، یعنی معلوم نیست که واقعهای که در بارهی آن صحبت میکنیم، اصلا اتفاق افتاده است یا نه. دوما، در متن پسامدرن، زمان و مکان نا مشخص است، اما، در داستان " حیکایت " بی نظمیی زمانی فقط در دو نقل مشخص است یکی در نقل «موسافران» که میگویند: «هوا تازه تاریک دکفته بو را دکفتیم» و دوتای دیگر، نقل «لوله ان» و نقل «گوزگاکان» که روایت میکنند: «تازه امی چوم واگرمه شوبو...» و «امانم امی جگایا تازه واشادبیم...» یعنی دیر وقت بود و هنگام خواب، که خلاف روایت «موسافران» است که گفته بودند هوا تازه تاریک شده بود و مسائلی از این دست، نشان میدهد که داستان میخواهد به سمت پسامدرنیسم حرکت کند ولی ناموفق و در فضای بین مدرن و پسامدرن معلق میماند.
اما، مجموعه داستان گیلکیی «شریرما جیجاکه ورزان» خالی از داستان موفق هم نیست. همین داستان «شریرما جیجاکه ورزان» یکی از داستانهای موفق این کتاب است که به نقد آن مینشینیم. داستان، داستان شکست خوردگانی ست که آرمان گرایی، آنان را به قلهی پیروزی که هیچ، به دامنه هم نرسانده است، آرمان گرایانی که به عشق وطن، از وطن میگریزند و آنان که میمانند، جان در خاک وطن شان میکنند. داستان، داستان تقابل بین ماندن و رفتن است. بمانند، داستان سیاوش تکرار میشود، بروند، در آیندهای نامعلوم گرفتار : «ترسم، ترسم دورا بم، توقایی مرا جخترا شه...» و به قول بزرگی، یک مهاجر، همه چیزش را از دست میدهد، جز لهجهاش را.
مسعود پورهادی، موضوع را از نگاه جامعه گرایانه انتخاب میکند و جامعه شناسانه به پیش میبرد. وجود عناصر پیش مدرن نظیر اسب عراده، بلتا،ای پایی پورد، کرده خاله، ویدیرا در کنار عناصر مدرن مثل ماشین، دانشگاه و... موتور داستان را به تحرک واداشته است. راوی که خود یک پای ماجرا است،با این که اسرار در خروج به همراه رفیقش را دارد،اما نمایش داستان را طوری چیدمان میکند که دخالت راوی درحد همان اصرار باقی بماند. زیرا هیچی از مقصد نمیگوید و به عمد نمیگوید، اما تا بخواهید از روستا میگوید که دوستش در آن زندگی میکند، همان جایی کهای پایی پورد دارد، چند تا گردبینه نوک تیج، ویریس دارد و طوری از آنها میگوید که انگار عاشق آنهاست و تاب دل کندن از آنها را ندارد، اما چه کند، هم، وطنش را دوست دارد، هم، رفیقش را و هم خودش را. ولی در زمانهای وقتی که به دوستش میگوید: «مگر نیشتاوی ورجینا صدایا؟» (مگر صدای شکستن نهالهای جوان و شاخ و برگ درختان را نمیشنوی؟) و دوستش میگوید: «چره، کوگایا بردان دره» (چرا، تمام اطراف را گرفته)، چه باید بکند. این تقابل در رفتن و ماندن تا به آخر داستان ادامه دارد و تاویل گرا به پایان میرسد. داستانی که موول میتواند دخالت کند و خواننده بعد از پایان خوانش، بیهوده داستان را به حال نگذارد. «شریر ما جیجاکه ورزان»، داستان ویژهی اول شخص راوی نیست، داستان جمعی ست که در همین خاک و خارج از این خاک هنوز در تقابل بین بودن و نبودن اند، داستانی که هنوز صدای «ویرجینا صدایا» به گوش میرساند.
خواندن داستان کوتاه، بدون این که اجباری در کار باشد، گاهی نویسنده و خواننده را به سمت مینی مالیسم سوق میدهد، به دودلیل، اول این که هردو، چه داستان مینی مالیستی و چه داستان کوتاه، از حجم کم در حد یک تا چند صفحه را شامل میشود و دوم این که، این حجم از داستان مرز دقیقی بین داستان کوتاه و داستان مینی مال را مشخص نمیکند، چرا که تا هنوز برای خود داستان کوتاه هم حد مشخصی تعیین نکرده اند، اما، مینی مالیسم از اصولی پیروی میکند که میتوان هر داستان کوتاهی را با آن مورد نقد و ارزیابی قرار داد.
داستان «شریرما جیجاکه ورزان»، نشان میدهد که نویسندهی آن با مینی مالیسم آشناست و او از این آشنایی به نحو قابل قبولی در نوشتهی خود بهره برده است.زیرا همان طور که گفته شد یک داستان مینی مال از اصولی پیروی میکند که در زیر به آن اشاره کرده و با یک نگاه تطبیقی به آن، نقد را به پیش میبریم:
۱- در یک داستان مینی مالیستی، زمان و مکان مشخص است و آن اتفاق داستانی در همان فضای محدود و مشخص روی میدهد. در داستان شریرما جیجاکه ورزان، مکان داستان، روستا است و از همان جایی شروع میشود که راوی از ماشین پیاده شده تا در مزرعه رفیقاش را پیدا کند وزمان هم در همان فاصله محدود شده است.
۲- عنصر دیگر داستان مینی مالیسی، زاویهی دید و راوی داستان میباشد که در بیان روایت مهم تلقی شده است و ازمیان چند زاویهی دید، خلاقیت نویسنده در انتخاب راوی نقش تعیین کننده دارد و به همین دلیل درداستان کوتاه، زاویهی دید را به دوگروه راوی «درون رویداد» و راوی «برون رویداد» تقسیم میکنند. پورهادی با توجه به آشنایی خود با داستانهای کوتاه، از توان هنریاش بهره برده و دست به انتخاب راوی از نوع «اول شخص شرکت کننده» میزند و نه اول شخص ناظر که دور از متن ماجرا باشد تا مثل دوربین فقط ثبت کننده بماند. او دست به این انتخاب میزند تا زاویه دیدی از نوع «درون رویداد» را با کشمکش داستان برای خواننده قابل قبول بداند.
۳- شاخص دیگر یک داستان مینی مالیستی، شخصیت داستان در متن حادثه است که بررسی سیر تحول او منظور نیست، بلکه آغاز تحول و استحالهی اوست که با آن اتفاق داستانی شروع میشود و داستان کوتاه مینی مالیستی فقط آن را نشان میدهد بدون اینکه راوی به معرفی شخصیت بپردازد و یا در سرنوشت او دخالت کند، اما شناخت شخصیت به گونهای دیگر مثلا در خلال گفتگو و دیالوگ حاصل میشود. در داستان «شریرما جیجاکه ورزان»، اشخاص داستان در ابتدا برای خواننده فاقد هویتاند ولی هر چقدر جلوتر که میرویم با روشناییهای بیشتر روبرو میشویم و از بحث و گفتگوی آنها پی میبریم که هر دوی آنها فعال اجتماعی بودند و در معرض تهدید، حیات شان در قید رفتن و ماندن گره خورده است و همین اتفاق داستانی ست که میتواند آغاز تحول برای هر یک از اشخاص داستان تلقی شود.
۴- داستان فاقد پیچیدگی و دشوار نویسی است که از ویژگیی داستان مینی مالیستی است و این نیز در شروع جنبش مینی مالیسم در دههی ۸۰ میلادی، تحت شرایط آن روز جامعهی آمریکا مثل شرایط ملی پس از جنگ ویتنام، بحران انرژی در ۷۶-۱۹۷۳، بی حوصلگی و عدم تمرکز حواس آدمیان، واکنش در برابر روشنفکر مآبی و انبوه نویسی در کنار جنبشهایی نظیر کانسپچوآلیسم (هنر مفهومی) و پاپ آرت شکل گرفت و شدیدا هم طرفدار مدرنیسم بودند و تلاش در رعایت اصل سادگی را داشتند. اما مسعود پورهادی، زبان داستانیی این داستان را بیش از حد ساده گرفته است، زیرا هیچ فعال سیاسی و اجتماعی حتی در روستا از عسک به جای واژهی عکس استفاده نمیکند. زبان، حداقل در بعضی از دیالوگها، زبان افراد تحصیل کرده نیست، خصوصا اینکه، شاهنامه خوان هم باشند.
۵- در داستان کوتاه مینی مالیستی، سه عنصر گفتگو، روایت و تلخیص از عناصر تعیین کننهی متن محسوب میشوند و مسعود در رعایت تلخیص دقت کافی به خرج نداده است و کاش میتوانست بخشهایی از داستان را که هنوز به رفیقش نرسیده بود حذف میکرد. چون داستان کوتاه، فرصت توصیف اضافه و نمایش افکار سیاسی و مثلا فلسفی را از نویسنده میگیرد.
۶- تاریخ و داستان، هر دو روایت اند، اولی بر پایهی آنچه که در گذ شته روی داده است نوشته میشود و دومی بر اساس تخیل دیوار خود را با تاریخ رسم میکند. اما داستان مینی مال از یک جهت شبیه به تاریخ نیز هست و آن، عدم دخالت راوی در حوزهی اتفاق است و به همین دلیل مسعود در داستان «شریرما جیجاکه ورزان»، زاویه دیدی را انتخاب میکند که راوی «اول شخص شرکت کننده» در داستان باشد نه «اول شخص ناظر» که مداخلهاش داستان را به ویرانی بکشد.
در پایان به ارزش دیگری از این مجموعه اشاره میکنم. «شریرما جیجاکه ورزان» جزء چهار مجموعه اول از مجموعه داستان کوتاه به زبان گیلکی است که نام مسعود پورهادی رادر کنار اسمهای کسانی چون جهری، محمود طیاری، غلام دوست قرار میدهد. مجموعهای که در حد ظرفیت و توان خود به معرفی ادبی و هنری ادبیات زبان گیلکی میپردازد، خصوصا اینکه، مسعود پورهادی علاوه بر ذوق هنری در حوزهی شعر وداستان، زبان دان برجستهی زبان گیلکی نیز میباشد.
26/4/91